نشد بنویسمت ماه زلالاندام شیرینتن
نشد بنویسمت ای خوبِ آتش در جهانافکن
چه با خوارزمیان کردند ترکان سمرقندی؟
همان کردی تو با خاکِ دلِ آتش به جانِ من
چنان وحشیگری کردند انگاری که مدتهاست
سر یاغیکشی دارند آن چشمان ببر اوژن !
مسیحای مؤنث ! خانهات آباد و جانت شاد
شد این طبعِ سترون از دم گرم تو آبستن
تو را تا دید و از قدّیسیِ روح تو تا نوشید
به پاکی روی کرد این صوفیِ پیش از تو تردامن
مسوزان آسمان و خاک را با برق چشمانت
مکن قربانِ موزونیّتِ قدت مکن لطفاً !
بتاب ای اوج نورانیت قدسی بتاب از نو
بتاب و حرمت خورشید عالمتاب را بشکن
فروشد یا فراشد هر دوان خبط است دور از تو
چه فرقی میکند بی تو فرارفتن فرو رفتن
بنامیزد لوندیهای چشمانی که من دیدم
زبان عالمی را کرده است از بیخ و بن الکن
به پایان آمد این شرح جنون اما هزار افسوس
نشد بنویسمت ماه زلالاندام شیرینتن
#علی_اکبر_یاغی_تبار