📖 #شعر_بلند━━━━━━━━━━━
ای توانگر که تو را فکر تهیدستی نیست!
شامِ این دارِ فنا را سحرِ هستی نیست
شجرِ عمر تو را جز ثمرِ پستی نیست
این مِیِ حُبّ جهان قابل بدمستی نیست
که تو در عاقبت خود نظری وا نکنی
میرود قافلهی عمر و تماشا نکنی
میکنی دعویِ دانایی و این است عجیب
که تو را داده چنین شعبدهی دهر، فریب
اوفکندهست بدینسان ز فرازت به نشیب
گر شوی باخبر از وحشتِ این دشت مهیب
لب در این بادیه اصلاً به سخن وا نکنی
-به خدا- هیچ دگر خندهی بیجا نکنی
حیف از این عمر گرانمایه که نشناختهای
قدر او را و چنین مفت ز کف باختهای
تیرِ تدبیر به صیدِ تن خود آختهای
خویش را مظهر سرمایهی خود ساختهای
مگر از سرزنشِ غیر تو پروا نکنی
که دوا داری و این درد مداوا نکنی
آنچنان بایدت از عجز، سر افکنده کنی
بیخ و بنیاد حسودان، همگی کَنده کنی
کز تواضع، همه اَبنای جهان بنده کنی
ای که بر حال ضعیفان جهان خنده کنی
ز چه در آینهی خویش تماشا نکنی
تا دگر زشتی مخلوق، هویدا نکنی؟
تا توانی، به کسی تهمت بیهوده مبند
آنچه بر خود نپسندی، به کسی هم مپسند
بیتعجّب به تبسّم مشو و هرزه مخند
تا شود نام نکوی تو در آفاق بلند
تا ز تلخی چو صدف صبر به دریا نکنی
سینهی خویش پُر از لؤلؤِ لالا نکنی
تا اسیر زر و مالی، ز سعادت دوری
ز وصالِ همه یاران وطن مهجوری
با همه مال و زَرت، طعمهی مار و موری
من ندانم به چه امّید چنین مغروری!
که تو با خلق خدا هیچ مدارا نکنی
خون خلقی به ستم ریزی و حاشا نکنی
همنشینان تو در خاک سیه خوابیدند
پای امّید به دامان کفن پیچیدند
هرچه با دست بکِشتند، همان را چیدند
چون «
منیژه»، ثمرِ کِشتهی خود را دیدند
هست معلوم که درک سخن ما نکنی
نظر خویش سوی عالم بالا نکنی...
●
#منیژه_حمیدی━━━━━━━━━━━
💎
@Best_Poems