📖 #شعر_بلند━━━━━━━━━━━
توی محلّهمون دو تا هیئتن
که از قدیم با همدیگه کَل دارن
یه کینهی قدیمی بینشونه
جلو پای همدیگه سنگ میذارن
هر دوتاشون "حسین حسین" میکنن
زیر یه پرچم همگی میشینن
ولی وقتی به همدیگه میرسن
همدیگه رو مثل یزید میبینن
این دو تا هیئت از قدیمالایّام
با همدیگه دارن یه نوع رقابت
برای رو کمکنی هم که باشه
پیر و جوون میرن زیر علامت
تا که به هم میرسه دستههاشون
امام حسین به کلّی از یاد میره
ریتم عزاداری برای کَلکَل
به سمت موسیقیهای شاد میره
یه ظهر عاشورا -سهچار سال پیش-
علامت یکی از اونا افتاد
اونوریا همه کف و سوت زدن
یه موج شادی تو دسته راه افتاد
منم خودم عضو همین هیئتام
محرّما زیر همون پرچمم
منم برای کَل میرم به هیئت
پیش خودم میگم خیلی آدمم
توی محلّهمون دو تا هیئتن
که هر کدوم امام حسینی دارن
شبا بعد اینکه تموم شه هیئت
همه تا صبح جلوی در بیدارن
شبا یهجوری میخوابن که حتماً
نماز صبحشون دیگه قضا شه
آدمی که تا صبح توی هیئته
حال نداره برا نماز که پا شه
ساعت یک، دسته بیرون میبرن
خواب شب محلّه مختل میشه
فکر میکنن چون برای هیئته
اون دنیا حقّالنّاسشون حل میشه
هیئتی که کنار هیئت ماست
همهچیشون یهجوری رو رواله
مدّاحشون سبک اِبی میخونه
امام حسینشون خیلی باحاله
هیئت ما همیشه دعوا میشه
همه میارن یهو قمّهها رو
میگن امام حسین علیهالسّلام
همیشه دوست داره لات و لوتا رو
توی محلّهمون دو تا هیئتن
که هیچ کدوم تعصّبی ندارن
فردای ظهر عاشورا که میشه
همه پیرنمشکی رو درمیارن
هیئت ما دلش حسینی نشد
میترسم از ما، آقا ناامید شه
ماها همون جماعتیم که هر روز
منتظریم امام حسین شهید شه...
●
#محمد_رسولپور━━━━━━━━━━━
💎
@Best_Poems