📖 #شعر_بلندــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مکندرجسموجانمنزل که این دوناست و آنوالا
قدم زاین هردو بیرون نِه، نه اینجا باش و نه آنجا
بههرچازراهدورافتی، چه کفر آنحرف و چه ایمان
بههرچازدوستوامانی، چهزشت آننقشوچهزیبا
گواه رهرو آن باشد که سردش یابی از دوزخ
نشان عاشق آن باشد که خشکش بینی از دریا
سخن کز روی دین گویی، چه عِبرانی چه سُریانی
مکان کز بهر حق جویی، چه جابُلقا چه جابُلسا
چه مانی بهرِ مُرداری چو زاغان اندر این پستی؟
قفس بشکن چو طاووسان، یکی بَرپَر بر این بالا
بمیر ای دوست پیشازمرگ اگر میزندگیخواهی
که ادریس ازچنینمردن بهشتیگشت پیش از ما
به تیغِ عشق شو کهنه که تا عمر ابد یابی
که از شمشیرِ بویحیی نشان ندْهد کس از اَحیا
چه داری مهرِ بدمهری کز او بیجان شد اسکندر؟
چه بازی عشق با یاری کز او بیمُلک شد دارا؟
ببین-باری-که هرساعت از این پیروزگونخیمه
چه بازیها برون آرَد همی این پیرِ خوشسیما
گر امروز آتشِ شهوت بکُشتی، بیگمان رَستی
وگرنه تَفّ آن آتش تو را هیزم کند فردا
چو علمت هست خدمتکنچودانایان، کهزشتآید
گرفته چینیان احرام و مَکّی خفته در بَطحا
چو علم آموختی از حرص آنگه ترس، کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید، گزیدهتر بَرد کالا...
●
#سناییــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💎 @Best_Poems