💠 حاجآقا معشوق نسلی از جوانان و نوجوانان
#شهرک_شهید_محلاتی بود و اگر ازمان میخواست درون تنور برویم، حتما میرفتیم.
🔰 من در شانزده سالگی دیدمش و خیلی زود مریدش شدم. دستم را گرفت و به دفتر امام جماعت مسجد برد و گفت: «کتابهای زیادی به من هدیه میدهند. بیا و مرتبشان کن و
#کتابخانه مسجد را راه بینداز.» تازه دوم خرداد شده بود و جامعه ملتهب بود و من دوم دبیرستانی در نماز جماعت مسجدی شرکت میکردم که سخنرانی امامش بین نماز مغرب و عشاء، تیتر فردای
#روزنامه_های_زنجیره_ای بود.
🔰 چهار سال از بهترین سالهای عمرم با محبت حجتالاسلام دکتر
#حسین_اسکندری شکل گرفت. شب و روز همهمان
#مسجد_انصار_الحسین (ع) بود و وقتی صدای اقامهاش از پشت بلندگوهای مسجد بلند میشد طاقت ماندن در خانه نداشتیم. دلمان پر میکشید که برویم و پشت سر روحانی محبوبمان نماز بخوانیم.
🔰 پنج مهر هشتاد در سی و هفت سالگی پر کشید. درست روز قبلش، محبت را در حقم تمام کرد و به پدر بانوی آیندهام اطمینان داد که خواستگار جوان دخترشان مورد تایید است و فردایش، با لب روزه، رفت.
🔰 من مشهد بودم که تنهایمان گذاشت. وقتی خبر را شنیدم همانجا پشت تلفن همگانی خوابگاه
#دانشگاه_امام_صادق (ع) زیر گریه زدم و نشستم. تا خود خانه گریستم و همه متعجب بودند که این جوان بیست ساله چرا چنین گریه میکند.
🔰 داخل خانه هم زار میزدم. قدرت رفتن سر خاکش را نداشتم. مادر به دوستم
@sadeghrabbani زنگ زد و او آمد تا بلکه تسلایم دهد و بیرون ببردم.
🔰 هنوز هم که سر مزارش میروم، بغض گلویم را میگیرد. مهر سال دیگر، همسن او میشوم و دیگر خجالت میکشم از همه حقهایی که بر گردنم دارد و ادا نکردهام. او هنوز پشت قاب عکسش جوان و زلال و پرشور است و من موجودی خموده و غبارگرفته و آلوده.
#شهیدحسین_اسکندری #جهادفرهنگی🆔 @basijaut🌐 https://t.center/mohammadsarshar