کانون هیئات مذهبی نور"بخش بلده نور "

#دلنوشته
Канал
Логотип телеграм канала کانون هیئات مذهبی نور"بخش بلده نور "
@Baladeh_e_noorПродвигать
218
подписчиков
10,8 тыс.
фото
1,73 тыс.
видео
1,08 тыс.
ссылок
ارتباط با مدیر👇 @hosseini_smbh ارتباط باادمینها👇 @ghasem_bashin @SMYH_AZARY @Mohamad_bahramian اینستاگرام👇 https://instagram.com/_u/baladeh_e_noor ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/157483014C899ce925be سروش👇 https://sapp.ir/baladeh_e_noor روبیکا👇
‌‍ ‌ #دلنوشته_رمضان

🌸سحر چهاردهم.....

فقط یک سحر مانده، تا رمضان، #قرص‌قمرش را رونمايي کند.

🌺نیمی از ماه را در انتظار تجلی " #کرامتت"، لحظه شماری کرده ايم.

و تنها...
یک سحر، تا پایان انتظار مان، باقی مانده است...

❄️چه سری است ، دلبرم...؟

که درست در همان ثانیه ای که #قرص‌رمضان، کامل میشود، زمین آیینه #کرامت تو را رو میکند؟

🍃سفره داری، خصلت رمضان است...

🌼و تو همه این سفره داری ات، را یکجا در سینه #پسرفاطمه، جای داده ای!

🌺مگر ميشود، #مولود نیمه رمضان بود،

🌸پسر #ابرمردآسمان‌وشیرزن زمین، بود،
امــــا،
#کریم‌ترین انسان زمین نبود...؟

به چشمان عاشق کش تو قسم؛ من یقین دارم...؛
روبروی نام "#کریم‌ات آیینه گرفته ای...
تا #مجتبی را برای اهل زمین، خلق کرده ای.

🤲 #قنوت‌چهاردهم سجاده عاشقی ام؛
اوج می گیرد به نام نامی #کرامتت...

🌸سهمی از #کرامتت را در وجود من نیز، جای میدهی؟

🌼این سحر...
انقدر.. تو را تکرار میکنم... ؛
تا آیینه داری نام "#کریم‌ات را، به قلب من نیز، هدیه کنی.
آیا میشود، مرا به خودت شبیه کنی؟

#یاکَریمُ..... #یاکَریمُ.... #یاکَریم....


🌺🍃🌼🍃🌸
#کانون_هیئات_مذهبی_نور_بخش_بلده_نور
@baladeh_e_noor
#دلنوشته_فاطمیه


فاطمه جان ؛ حبه ی شجره طیبه ، کثیر الخیر ، ای حقیقت لیلة القدر، کوثر بهشت دلم خراب نگاه توست

فاطمه جان ؛ ای حدیث کسا ء که جبرئیل خمیده به خانه ی اباالحسن به احترام تو

فاطمه جان ؛ ای آینه ی ایثار که آیه ی
هَلْ أَتَىٰ نازل شد به افتخار تو

فاطمه جان ؛ خداوند تو را بی بدیل آفریده است

فاطمه جان ؛ شهیده ره ولایت شهادتت ایام محمدیه دگر است

فاطمه جان اُم الشهید:
محسن پر پرآن غنچه ناشکفته به دامان تو سنگ نشان غدیر بوَد

فاطمه جان همسر شهید :
فاطمیه تا قیامت اشک به گونه نشسته ی غربت علی در نخلستان مدینه است

صورت نیلی و پهلوی بشکسته و بازوی کبود تو تا قیامت بیرق ولایت مداری توست

فاطمه جان ؛ دویدن مجتبی یین کوچه و مسجد به دنبال ابوتراب روضه مصوَّر است

فاطمه جان ؛ اشک حسین در فراق تو تجسم یتیمی رقیه در کربلا و اسارتش در خرابه شام

فاطمه جان ؛ علی با ذوالفقارش نظاره گر اشک زینب و کلثوم بوده است
بشکند دست ٰ عَدو که در کوچه بنی هاشم دردانه خدیجه را در بین در و دیوار با آتش کین و میخُ مسمار دوخته است

فاطمه جان ؛ شبانه غسل و حنوط با صحابه و حسنین تشیع یاس کبود در ظلمت شب فریاد مظلومیت حیدر خیبر شکن است

فاطمه جان ؛ بهانه ی فدک بر آن بوَد که دُخت نبی اولین شهیده راه عدالت است

فاطمه جان ؛ قدمت صدف بقیع بر آن بوَد که شاید گوهری نهان دارد

فاطمه جان ؛ ای شهیده شمیم عشق
گرچه دراین چندصباح عمر چموشی
نموده ام مرا به روزجزا سروری نما

فاطمه جان دستم دخیل چادرخاکی و دلم خراب نگاه توست

خانم سرآسبی

1400/10/15
مصادف با ایام فاطمیه

◾️◾️◾️◾️◾️◾️

#کانون_هیئات_مذهبی_نور_بخش_بلده

@baladeh_e_noor
دل نــور می خواهد ...
تا روشن شود،
تا دل شود،
و نــور را در کجا می توان یافت ...
جز در پناه شمـ❤️ـا ...

سلام نـ❤️ـور خدا ....

#سلام بر جمعه و صاحب روز جمعه
#دلنوشته_مهدوی

@baladeh_e_noor
25- حرف های من و خدا
@Ostad_Shojae
‍ ‍ ‍ #حرفهای_من_و_خدا

#دلنوشته سحر بیست و پنجم

فقط چهار سحر مانده، تا جامه مهمانی مان را، از تن بدر کنیم.

یادم هست
زیباترین سحر این مهمانی، بنام نامی تو رقم خورده بود؛ مـ💝ـادر

@baladeh_e_noor
24- حرف های من و خدا
@Ostad_Shojae
#حرفهای_من_و_خدا ❤️

#دلنوشته سحر۲۴
دلم برایت تنگ میشود
نميدانم تارمضان دیگر چه برایم مقدر کرده ای؟
اما بگذار؛ سهم من از این رمضان، همین سجاده خیسی باشد که در همه طول سال، نمناک بماند!
@baladeh_e_noor
✧✾════✾✰✾════✾✧

#دلنوشته_رمضان

#سحر_بیست_و_دوم....

سحر بیست و دوم.... اولین سحر بدون علی است...
و قلب زمین، برای هضم نداشتنش...در انقباضی سخت، درگیر شده است...

دیروز...آینه خدا...روی زمین.... ترک خورده است...
و دیگر هیییچ کس نیست، که چهره کاملی از خدا را، برایمان رونمايي کند...

زمین... بی علی... فقیرترین مخلوق خداست...
بیچاره زمین....
من مانده ام، دردهای عظیمی را که به خود دیده است...چگونه او را از گردش روزمره اش ... باز نداشته است؟؟

همه درد زمین یک سو...
فراق علی... یک سو...
و انتظار هزار ساله پسر علی... از سوی دیگر....
سرگیجه به جانش انداخته است....
و من...
در این درد زمین ... همیشه، با او شریک بوده ام....

آخرین لیلةالقدر در پیش است....
و من... برای تسکین همه دردهای اهل زمین... قنوت می گیرم...
اما...
عظیم ترین غصه اش... همان آینه ترک خورده ایست...که باید ترمیم شود...

تا زمین... "پسر علی" را رو نکند...
هیچ آينه ای، توان ترسیم چهره خدا را، نخواهد داشت...

باید برای عظیم ترین درد اهل زمین... دعا کنیم...
برای ثروتی که داریم.... اما دستمان به او نمی رسد...

باید #تقدیرات زمین را... با دستان رو به آسمانمان عوض کنیم....
زمین.... با پسر علی... دیگر فقیرترین مخلوق خدا.... نخواهد بود!!!

برای غربت پسر علی... دعا کنیم....


🆔 @baladeh_e_noor
✧✾════✾✰✾════✾✧
22- حرف های من و خدا
@Ostad_Shojae
#حرفهای_من_و_خدا ❤️

#دلنوشته بیست و دوم

اولین سحر بدون علی است.
و قلب زمین، برای هضم نداشتَنَش، در انقباضی سخت، درگیر شده است...

@baladeh_e_noor
20- حرف های من و خدا
@Ostad_Shojae
#حرفهای_من_و_خدا

#دلنوشته سحر بیستم

باز هم می آیم دلبرم،
و تو را به "خودت" قسم می دهم ؛ تا مرا از "خودم" برهانی.

بِکَ یا اللّه
آیا مرا در زمره آزاد شدگان از نفسم، قرار می دهی؟

@baladeh_e_noor
▂▃▄ #کانال_پاتوق_یالی_کوه ▄▃▂

#دلنوشته_های_آقا_محسن_تقی_زاده
#پسر_شهید
آن هنگام که رویاهای کودکی ام جان می گرفت معنای اشک های بی پایان مادر ، قد خمیده ی مادر بزرگ و عصای دست پدر بزرگ را نمی دانستم . آن گاه که با همسالان پر هیجان خود مشغول بازی و جنب و جوش بودم و دنیای کودکانه مرا در خویش فرو برده بود ، معنای عکس قاب گرفته ات را روی دیوار نمی دانستم . 
گاهی به پروانه ها ، قاصدکها ، آینه ها و ابرها التماس می کنم پیغام مرا به تو برسانند ، گاهی که نام تو را می شنوم و نسیم خسته را می بویم بی اختیار گریه ام می گیرد . 
من فرزند جوان توام پدر ! اما هنوز وقتی عکست را پیش رویم می گذارم بغض و گریه امانم نمی دهد 
پدر ! تو عاشقانه پر کشیدی و حالا خون عاشقانه ی تو در رگ های من است حالا من نیز عاشقم ...

#ارتباط_با_ادمین👇
👉 admin : @yalikoh👈

👇👇👇👇👇
@baladeh_e_noor
➳➳➳➳➳➳➳➳◆◇💠🔹

💠#دلنوشته_جوان

🔹حرف دل جوانی ڪه دست به ڪارهای متعدد زد. امّا با توجه به وضعیت اقتصادی و رڪورد حاڪم بر بازار با شڪست‌های پی‌ در پی مواجه شده است. 🔹

ڪارِگِری جه مه اِشکِم نَیّه سِر
🌼🍃
مسافرکِشی جه مِن نَدیمه خِر
🌼🍃
دیکون باز هاکِردِمه شهرِ کِنار
🌼🍃
بار فِروش نَشییه، بَهیمه بِکار
🌼🍃
بوهِردِمه شرکت مِن نِگهبونی
🌼🍃
شرکت وَرشِکِست بَیّه ناگِمونی
🌼🍃
چَپون بَیْمه، بوردِمه گِسفِن پَهلی
🌼🍃
لَتکی وِرگ بَجوس‌نِه گِسفِنِ گَلی
🌼🍃
باتِمه تیر هاکِنِم وِرگِ نامرد
🌼🍃
وِنه جریمه خَله، بَیمه دلسرد
🌼🍃
مه مُخ هَنگ هاکِرده، راه بهینه کور
🌼🍃
از پا دَکِتِمه توم بَیّه مه زور
🌼🍃
مه جِوونی بورده، می بَیّه اِسپه
🌼🍃
مه کهنه کوش هِم بوسّه، بَیمه تِسپه
🌼🍃
شه لیسانسه اِشمبه، خِرمه افسوس
🌼🍃
به دردِم نَخِردی، هاکردی مایوس

🔹ترجمه فارسی

با شغل ڪارگری نتوانسته‌ام شڪمم را سیر ڪنم 🌼🍃

با شغل مسافرڪشی هم خیری نصیبم نشد 🌼🍃

در حاشیه شهر مغازه‌ای باز ڪردم
اجناسم به فروش نرفتند دوباره بیڪار شدم 🌼🍃

به عنوان نگهبان در شرڪتی قرار داد بستم
اما ناگهان شرڪت ورشڪست شد و اخراج شدم🌼🍃

گوسفند خریدم و به شغل چوپانی روی آوردم
امّا تعدادی گرگ گوسفندانم را دریدند
تصمیم گرفتم گرگ نامرد را از بین ببرم
چون جریمه‌ی ڪشتن گرگ زیاد است پشیمان شدم🌼🍃

فڪرم دیگر ڪار نمی‌ڪند و تمام راهها مسدود شدند🌼🍃

دیگر توان و نیرو ندارم و از پا افتادم
موی سرم سفید شد و جوانی‌ام اینگونه سپری شد 🌼🍃

حالا ڪفش ڪهنه‌ام را از دست دادم و پا برهنه شدم🌼🍃

( فقیر و بینوا شدم و چیزی در بساط ندارم ) 🌼🍃

به مدرک لیسانسم نگاه می‌ڪنم و افسوس می‌خورم🌼🍃

چون فایده‌ای برای من نداشت و مرا ناامید ڪرد 🌼🍃

دوستعلی علیخانی / دی نود وهفت
منبع : سلفی ماندگار /آقاۍ #حسین‌_افسانه

🆔@baladeh_e_noor
➳➳➳➳➳➳➳➳◆◇💠🔹
✾═══✾🔹🔶🔹✾═══✾

💠#دلنوشته_به_زبان_تبرۍ

🔹«عجب روزگاری بَیّه، همه بِرمه کِنّه.
🔹 از سِر بَهیر تا نیم سِر و وِشنا»

🔹ته خِنه هَسته ویلایی
🔹مه خنه هَسته بلوکی

🔹ته دارنی سونا، جکوزی
🔹مه تَن شورون سیمانی

🔹ته ماشین هسته میلیاردی
🔹مه اتول پیکان قدیمی

🔹ته باغ دارنی هکتاری
🔹مه باغچه، نیم خَویزی

🔹ته غذا هَسته اعیونی
🔹مه غذا نون پنیر سبزی

🔹ته لباس ابریشمی
🔹مه چیت هَسته معمولی

🔹ته سِر مونی نَدوندی
🔹هَمِش گلایه کِندی

🔹فقط شه خِد ره وینْدی
🔹گونی نِدارمه هیچی

🔹دِنیا ره هورت بَکِشی
🔹کِجه خوانی بَوِری

🔹مِن کِمبه کارگِری
🔹زِنا شونه بار چینی

🔹کِنِسته بارم زاری
🔹از دست فقر، نِداری

🔹ته داد زَندی از سِری
🔹مِن غه کِمبه از وِشنی

🔹قدیما گوتِنه اینتی
🔹سِر کِنده برمه زاری

🔹نیم سِر هِم برمه زاری
🔹وِشنا هِم برمه زاری

💠معادل فارسی ڪلمات و ترڪیبات:

🔸برمه کِنّه: گریه می‌ڪنند 🌻
🔸 سِر: سیر 🌻
🔸نیم سِر: نیمه سیر
🔸وِشنا: گرسنه🌻
🔸خِنه: خانه🌻
🔸تن شورون: محل شستشوی بدن🌻
🔸نیم خَویز: معادل ۵۰۰متر🌻
🔸چیت: نوعی پارچه 🌻
🔸رَخت: لباس 🌻
🔸خِد: خود🌻
🔸ویندی: می‌بینی🌻
🔸هورت: بالا کشیدن🌻
🔸کِجه: ڪجا🌻
🔸بَوِری: ببری🌻
🔸بارچینی: ڪندن میوه از درخت🌻
🔸کِنِسته: برای ڪی🌻
🔸بارِم: بگویم🌻
🔸 زَندی: می‌زنی🌻
🔸وِشنی: گرسنگی🌻
🔸غه کِمبه: فریاد می‌زنم🌻
🔸گوتنه اینتی: این‌طور می‌گفتند🌻

دوستعلی علیخانی / دی نود و هفت
👇👇👇
🆔@baladeh_e_noor
✾═══✾🔹🔶🔹✾═══✾
✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾
#دلنوشته
چند بیت تقدیم به روح ملڪوتی حاج آقا #سید_مهدی_حسینی_نژاد
▪️
الاای روزگار ای دارفانی
گرفتی توزما یار عزیزی
▪️
آقاسید مهدی بود تاج سر ما
بااین داغش شراره زد به جانها
▪️
کلاکی ها شدند بی یارو یاور
بعد از خدااوبود سالارو سرور
▪️
شمابودی،عزیزفاطمه فرزند حیدر
سخنران وخطیب،آقای دلبر
▪️
آقاجان،منبرومحراب شد خالی زعطرت
صدای دلنشینت مانده بردلهای مضطر
▪️
آقا،جان حسین مارا کن شفاعت
به فردا پیش زهراروز محشر
▪️
بااین امیدکه آقا پیش جدشون ابی عبدالله شفاعت خواه ما شوند...آمین

خانم_فریبا_بازیار
🏞 #ڪلاک_سفلۍ

🆔@baladeh_e_noor
✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾
💕
🌷🌷
🌷🌷
🌷
🌷
#دلنوشته_ای_زیبا

#کوهستان آرام بود باد زمستانی میوزید
رمه در دامن #کوهستان در حرکت بود
پیر مرد چوب دستی اش را به زمین میزد و از دامن کوه رمه را بسوی خوابگاه خود به ِلار می برد لب چشمه ابی رسید نشست دستو صورتی به آب زد وظرف وکِتری را پر آب کرد از بالای گردنه روستا پیدا بود
دود اجاقها حکایت از آن داشت که دخترکهای روستا مشغول درست کردن شام شب هستند
پیر مرد در دلش میگفت کاشکی منهم امشب در خانه بودم
چوب دستم را کنار در میگذاشتم وکلاهم را روی طاق چرم وجوراب پشمی را در میاوردم وزیر #کرسی حسابی
پاهایم را دراز میکردم وگرم میشدم
نفس عمیقی کشید ودوباره حرکت کرد
رمه کم کم به تلار رسیدند و وارد تلار شدند
پیر مرد گَوَن بزرگ درِجونکا را برداشت و وارد جونکا شد
کوله بارش را زمین گذاشت
اجاقش را آتش کرد تا چایی درست کند برنجی در دیک کوچک ریخت وکمی گوشت قرمه با تکه ای قراقروت درقابلامه روی اجاق گذاشت غذای مختصری درست کرد مشغول شام خوردن واستراحت شد
صدای نفسِ گوسفندان در تلار می پیچید پیرمرد پاهایش را دراز کرد ولی درد پا ارامش نمی گذاشت نجوایی با پا هایش میکرد که ای پاهای من شما کوهستانها را از #لمن تا لمسوکلا از دریوک وزنگ زنگ
تا لیور ونیلمون ونازر در نوردیدید ومرا یاری کردید کمی ارام بگیرید
تا دوباره فردابه چرا گاه بروم
صدای سوز سرما از بیرون میامد پیر مرد در شولا نمد خود دراز کشید صدای زوزه شغالها و گرگها از بیرون می امد و #سگ پارس میکرد کمی ارام گرفت ودر خواب وبیداری
در دلش نجوا میکرد

غم دوران چه خوری شاهی
میرود و شاهی میاید
تو غصه چی می خوری که
اسمان سقفت واین خاک فرشت
اگرم کال چرمت پاره شده پینه میزنی
سیاهی شب همه جارا فراگرفت چشمان
پیر مرد بخواب رفت وصدای تپشِ قلبش میامد
گرگها وشغالان همچنان زوزه میکشیدند وسگ پارس میکرد پیرمرد در خواب میدید
که به روستا رفت ودرایوان نشسته ومناظر روستا را تماشا میکند
۹۶
#ق_علی_صالحی
@baladeh_e_noor