📌با حرارتی وصف ناپذیر، چنان وحشیانہ بغلم کرد کہ احساس کردم دارم تو دستهاش خرد میشوم.
مثلِ چوپانی کہ برهاے را از دهنِ گرگ نجات میدهد، بغلم کرد و دهنم را بوسید.
بوی خاک میداد، انگار خاک بود، و انگار من، با خاک بازے میکردم.
خاطراتِ همہے گذشتہهام، در کودکیهاے بسیار دوردستی تکرار میشد و آدم نمیفهمید زمان گذشتہ است،
چقدر گذشتہ است؟
آدم مگر گذشتہاے داشتہ، یا مگر آیندهاے هم وجود دارد... ؟
#عباس_معروفی#سال_بلوا📚☕️✦✦❃
♥️❃✦✦ⓜ