🕊«یک نفس با ما نشستی خانه بوی گل گرفت؛
خانه ات آباد کاین ویرانه بوی گل گرفت»
چون خرامان می روی روی چمن مثل نسیم
دشت و صحرا و چمن جانانه بوی گل گرفت
هر زمان دیدی مرا بیچارهتر بودن ز پیش
زلف بر یک سو زدی و شانه بوی گل گرفت
زندگی در چشم تو جوشید و گل از گل شکفت
از نسیم عطر تو گل خانه بوی گل گرفت
در تو گم کردم خودم را از تو پیدا شعر نو
از نخستین شعر من افسانه بوی گل گرفت
از گل افشانی تو در هر کجا ای مهربان
خاک مرده زنده شد، هر دانه بوی گل گرفت
عقل نالید و جنون خندید و مستی شیهه زد
از خمار چشم تو پیمانه بوی گل گرفت
#بهار