عصر دلفان

#مجلس_ششم
Канал
Логотип телеграм канала عصر دلفان
@AsredelfanПродвигать
21,46 тыс.
подписчиков
41,4 тыс.
фото
4,55 тыс.
видео
4,68 тыс.
ссылок
عصر دلفان ارتباط با ما @Asredelfan_admin
🔹مستندنگاری
ماجراهای من و سیاست
فصل دوم/ بخش ۴۹ انتخابات #مجلس_ششم
علی گودرزیان ع پایدار

#پلدختر(۲)
پیش از انتخابات مجلس ششم، دوم خردادی ها اهل پلدختر و معمولان دو دسته شده بودند:
یک دسته چپ های خط امامی استخوان دار بودند که بیشترشان نمایندگی احزاب و تشکل های سیاسی کشور در پلدختر را مدیریت می کردند.

دسته ای دیگر جوانانی بودند که با دوم خرداد۷۶ تولدی دیگر یافته بودند و باور داشتند زمان دیگرگون شده است و حتی تفکر سنتی خط امامی ها هم نمی تواند پیام نوین دوم خرداد را به شکل کامل درک کند.

دسته ی نخست جوانان دوم خردادی را به تندروی متهم و دسته ی دوم خط امامی ها را به تفکرات سنتی توصیف می کردند و در این میان هم، تعداد نامزدهای دوم خردادی در پلدختر چنان بود که مردم را در میان  هیاهوی  خود سرگردان کردند و آرا پراکنده شد و رقیب گوی سبقت در میان افکند.

بخشی از دوم خردادی ها سنتی سرشناس که از همان آغاز به کارِ علی مرادی در سمت فرمانداری با ایشان، سَر ِمسائل بسیار از جمله انتصاب ها، تعارض منافع پیدا کردند، تصمیم گرفتند تا در نخستین سفر محمدخاتمی به لرستان سال ۷۸ صدای اعتراض خود را به دولت برسانند برای همین پرده ها نوشتند و مراتب اعترض خود را از عملکرد سیاسی مرادی به گوش دولتیان رساندند!

علی مرادی یک کارشناس کاربلدِ با انگیزه بود. اهل سیاست بازی نبود. دُز سیاسی او اما کم و نگاه او به مناصب دولتی خدمت صادقانه به مردم بود و البته او جوان بود و جویای نام و نام آوری از ویژگی های نژاده ی ایرانیان است.

علی مرادی اهل کار بود او پیش از فرمانداری پلدختر در سمت شهردار شهر پلدختر هم کار کرده بود و مردم از مدیریت شهری رضایت داشتند و حالا هم که فرماندار بود با تمام توان در خدمت مردم کار می کرد.
بعد از این که بخشی از دوم خردادی های مراتب اعتراض خود را به مدیریت مرادی اعلام کردند، مرادی عزل شد؛ ولی از پلدختر بیرون نرفت و خود را برای انتخابات مجلس ششم آماده کرد و به دعوت بسیاری از مردم پا به میدان انتخابات گذاشت.

مخالفین او این بار کمر همت بستند تا هرطوری شده مانع پیروزی او شوند به همین جهت برای هدف خود، برنامه ریزی کردند. غافل از این که این بار، شکست مرادی، شکست یک تن نبود، بهای سنگینی بود که روی دست مردم گذاشته و به شکست جبهه ی دوم خرداد در پلدختر منجر می شد.

شورای نگهبان با راهبرد"تایید صلاحیت حداکثری اصلاح طلبان" و "نامزدهای حداقلی اصولگرایان" تا اندازه ای راه پیروزی مخالفین مرادی را هموار کرده بود.
تعداد زیاد نامزدهای اصلاح طلب در میدان اشتباه استراتژیک دوم خردادی ها بود که هرگز قابل جبران نبود و این کار در لرستان تاوان بسیار سنگینی داشت که پیامدهای آن هم، هنوز  دردآور است.

در انتخابات مجلس ششم، علی بوالفتح نماینده ی مردم پلدختر در مجلس چهارم، هم نام نویسی کرده بود اما این مرد از آن جایی که موقعیت علی مرادی را خوب ارزیابی کرده بود برای حمایت از او به نفع آقای مرادی کناره گیری کرد و انصراف داد.

متاسفانه اصلاح طلبان منافع شخصی و گروهی خود را چسبیدند و خیر عمومی را رها کردند. انتخابات پلدختر در مجلس ششم کارزاری بود برای به مسلخ کشیدن گفتمان دوم خردادی و افتادن در دره ی درندشت منیت ها و خودخواهی ها و بخشی نگری ها که یادآوری آن ها اگر برای عبرت نباشد، دردناک است!

سرجمع آرای دوم خردادی ها، بیشتر از آرای راستگرایان بود با این حال سهم دوم خردادی ها به برکت تفرقه و بی تدبیری، شکست شد!

علی مرادی در بین نامزدهای دوم خردادی در میان عموم مردم نفوذ بیشتری داشت و مورد توجه مردم بود؛ اما بسیار تلاش شد تا سیدمهدی موسوی به نفع او کنار برود این کار صورت نگرفت  و همه ی این استدلال ها و این تلاش ها بی نتیجه ماند.
بدنه ی دستگاه های دولتی و احزاب و تشکل های سیاسی دوم خردادی پشت سید مهدی موسوی قرار گرفتند. پیش از انتخابات نبی زینی وند (فلاحی)رییس آموزش و پرورش پلدختر بود؛ اما تحرکاتی صورت گرفت که کار برای حمایت از موسوی هموارتر شود.
زینی وند جا به جا شد و همت پورکریم حایگزین او شد. پور کریم با معاون مالی اش جناب آبسری تمام آموزش و پرورش را برای موسوی بسیج کردند با این حال تیر به هدف نخورد.

انتخابات برگزار شد علی مرادی ۱۲ هزار و ۶۰۰ رای، موسوی نزدیک ۷ هزار رای، شهسواری نزدیک یکهزار رای، تقی کاییدی۴۰۰ رای آوردند و تک کاندیدای جدی راستگرایان سید مهدی شاهرخی با ۱۸ هزار رای در برابر سرجمع آرای ۲۱ هزاری دوم خردادی ها، پیروز میدان انتخابات شد.
سید مهدی شاهرخی در مجلس ششم از مردان "بِشمار" مخالفین اکثریت مجلس بود چنان که صدای ناساز ایشان با صدای سایر مخالفین هم استانی از جمله آشیخ محمدی و امامی راد در سلسله و دلفان و کوهدشت "ترکه لا دهل" مجلس ششم و مردم بازنده شدند!

ادامه دارد...



@asredelfan
🔹مستندنگاری
ماجراهای من و سیاست
فصل دوم/ بخش۴۷ انتخابات #مجلس_ششم
علی گودرزیان ع پایدار

#سلسله_و_دلفان(۳)


تبلیغات انتخابات مجلس ششم در سلسله و دلفان به ایستگاه آخر رسید. انتخابات در ۲۹ بهمن ماه ۱۳۷۸ برگزار شد. شام روز جمعه نتیجه ی انتخابات به شکل غیر رسمی دهان به دهان می گشت. کاری که دوم خردادی ها چشم داشتند در سلسله صورت نگرفت و...

آشیخ محمد محمدی با بیش از ۳۱ هزار رای برنده ی انتخابات شد و آشیخ آل کاظمی با اندکی اختلاف بر جایگاه دوم نشست.
در این انتخابات حیدری مقدم ۲۴ هزار، آذری ۴هزار و پانصد و حسنوند ۲ هزار رای کسب کردند.

به باور بسیاری، اگرچه نتیجه ی انتخابات برای همه ی مردم پیشاپیش روشن بود؛ اما فضا، هر آن در معرض دیگرگونی بود.
بیشتر مردم سلسله، حول محور حیدری مقدم اجماع کرده بودند، توپ مردم در زمین حسنوند و آذری بود. اگر کنار می رفتند و حیدری مقدم تنها می ماند، بدون شک، بازی باخته به یک بردی تاریخی تبدیل می شد.

این که سه کاندیدای ما به هر دلیل به توافق نرسیدند. یک اشتباه استراتژیک بود. گفتم استراتژیک چون یک فرصت تاریخی از دست رفت و قابل جبران نبود.
گفتم فرصت تاریخی، چون اگر حیدری مقدم در حوزه ی سلسله و دلفان در مجلس ششم به مجلس می رفت بدون شک دستاوردهای خوبی برای منطقه داشت:
نخست این که با ارتباطی که او با بزرگان مجلس ششم از جمله آقای کروبی داشت و با توجه به دانایی و کارآزمودگی او، بدون شک به یکی از وزنه های مجلس ششم تبدیل می شد.
دو دیگر این که آشیخ محمد محمدی که یکی از فریادهای مخالف مجلس ششم بود، به مجلس راه نمی یافت چون با توجه به سمت و سوی تفکر دولت و مجلس حضور او در آن موقعیت به راستی هیچ دستاوردی برای مردم حوزه ی انتخابات سلسله و دلفان نداشت و...
نکته ی آخر این که با حضور حیدری مقدم، نمایندگان اصلاح طلب لرستان در اکثریت قرار می گرفتند و بی شک،  لرستان بیشتر در مسیر کمک دولت قرار می گرفت و می توانست از گنجایشی که دولت خاتمی برای کل کشور ایجاد کرده بود، سهم بیشتری داشته باشد.
به طوری که در مجلس هفتم، محمود حسنوند اگر چه آخر دولت اصلاحات بود اما کُنش بهتری با دولت اصلاحات داشت و نمود آن سفر ویژه ی محمدخاتمی به سلسله بود...الخ

مردم سلسله مردمی محاسبه گر و تحلیلگرند. هیچ مردمی در سطح استان به اندازه ی مردم سلسله محاسبه گر نیستند. آنان به آسانی به آب و آتش نمی زنند.
تلخکامی های زیادی چشیده اند. زخم بی التیام آنان در دوره های گذشته درسی به آنان آموخته که  برای کنش های خود، حساب و کتاب داشته باشند. 

آنان در مجلس ششم با وجود سه نامزد مدعی در سلسله، از جمله حیدری مقدم، آذری و حسنوند محاسبه کرده بودند که آخر این بازی، باخت حتمی است به همین دلیل آن گونه که بخواهید سینه چاک انتخابات مجلس ششم  نشدند و به دیپلماسی پنهان روی آوردند.

شک ندارم اگر در آن موقعیت می دانستند راهی برای اتفاق نظر هست آن راه را تجربه می کردند. آنان می دانستند این سه قطب یکی نخواهند شد و البته آل کاظمی را هم پیروز میدان نمی دانستند، بنابر این، گروهی قید انتخابات را زدند، جمعی ناامیدانه به آل کاظمی پیوستند و جمعیتی هم فرش قرمز زیر پای نامزد برنده گسترانیدند.

در ستاد حیدری مقدم شور زندگی بود اگرچه او در مجلس پنجم وجهه ی سیاسی خود را خدشه دار کرده بود؛ اما جوانان سلسله می دانستند حیدری مقدم همان صدای رسایی بود که از تریبون مجلس سوم از دست بی عدالتی شکایت به بین الملل می برد.
رییس ستاد، زنده یاد شاعر سخن پرور رضا ذکایی بود. او خود یک کوه آتشفشانی از عشق و شور و امید بود که به کالبد جامعه می دمید. ذکایی مرد انرژیک سلسله، پشت تریبون که می رفت از خاتمی بزرگ می گفت و دانشجویان و دانش آموزان را سرشار از هیجان و شور و هورا می کرد.

در آخرین روز تبلیغات انتخاباتی بیش از پانزده هزار تن از هواداران حیدری مقدم چون رودی خروشان در خیابان ها به جریان افتاد.
بیشتر آن جمعیت موّاج، جوانان پاک سرشتی بودند که بی ملاحظه و سینه چاک و بی محاسبه، پا به میدان انتخابات گذاشته بودند.

آن روزها تازه چشممان به دنیای رسانه های آزاد باز شده بود. بعد از بیست و اندی سال از انقلاب تازه فهمیده بودیم آب مملکتمان در چه کرتی است و اگر دیر بجنبیم چند سال دیگر از قافله ی توسعه و پیشرفت عقب می مانیم و عقب مانده تر از قطر و امارات و عربستان می شویم!
من هم یکی از آن هزاران بودم که گردهم آمده بودیم تا نماینده ای در شان و شوکت دولت خاتمی به مجلس ششم بفرستیم و در حسرت این آرزو پیر شدیم!

در پایان انتخابات مجلس ششم در سلسله "جمعی از فرهنگیان و فعالان سیاسی" شهرستان سلسله بیانیه ای منتشر کردند که در ۵ بند، دلایل جدا شدن حوزه ی انتخابات سلسله و دلفان را اعلام کرده بودند...

ادامه دارد...

@asredelfan
عصر دلفان
🔹مستندنگاری ماجراهای من و سیاست فصل دوم/ بخش۴۵ انتخابات #مجلس_ششم علی گودرزیان ع پایدار #سلسله_و_دلفان(۱) در ادبیات سیاسی دومین دهه ی عمر انقلاب، نام سلسله و دلفان با نام شیخ علی آل کاظمی، شیخ محمد محمدی و ماشااله حیدری مقدم در هم آمیخته بود. از میان…
🔹مستندنگاری
ماجراهای من و سیاست
فصل دوم/ بخش۴۶ انتخابات #مجلس_ششم
علی گودرزیان ع پایدار

#سلسله_و_دلفان(۲)


محمدقلی آذری از بچه های جنگ بود که مدیریت آموزش و پرورش شهرستان دلفان را در کارنامک خود داشت. او تنها کاندیدای مطرح و به قول ما لک ها "بِشمار" سلسله در مجلس پنجم بود و فرصت تاریخی تکرار ناشدنی برایشان پیش آمد.
در آن موقعیت شیخین در دلفان و آذری در سلسله رقابت داشتند؛ اما مردمِ سرخورده ی سلسله که سوگوار پیامدهای انتخابات مجلس چهارم بودند، دل و دماغ اجماع نداشتند، آذری هم با این که یک مدیر اجرایی قوی بود، توان همگرایی منطقه ای نداشت و بهتر بگویم بستری برای اجماع کامل حول محور او فراهم نشد.

در کارزار انتخابات مجلس پنجم، آذری فقط توانست حدود ۱۵ هزار رای در سلسله کسب کند و انتخابات به دور دوم افتاد و شیخین به رقابت پرداختند و مردم سلسله هم، کفه ی ترازوی شیخ علی آل کاظمی را سنگین تر نمودند تا داد خود از آشیخ محمدی بستانند و ستاندند!

به مجلس ششم که رسیدیم، یک بار دیگر آذری نام نویسی کرد. در گام نخست زمزمه های رد صلاحیت او سر زبان مردم بود که خبر قطعی تایید صلاحیت ایشان منتشر شد و تا آخر در میدان ماند.

محمود حسنوند کارمند جهادکشاورزی لرستان بود که وارد کارزار انتخابات مجلس ششم شد. در حقیقت فصل سیاسی زندگی خود را با نامزدی در انتخابات مجلس ششم آغاز کرد و پیش از آن، هیچ رد پایی در احزاب و تشکل ها و گروه های سیاسی نداشت.
اگر چه حسنوند بعدها "ابر و باد و مه و خورشید و فلک" به کار او آمدند تا بر جایگاه نمایندگی مردم بنشیند، اما بسیاری از مردم در انتخابات مجلس ششم حضور او را جدی نگرفتند.

در شهرستان دلفان که نزدیک یک و نیم برابر سلسله جمعیت دارد ، آشیخ علی آل کاظمی نماینده ی دوره ی پنجم، نام نویسی کرده بود. آشیخ هم خود خسته به نظر می رسید و هم، بر اساس یک قانون نانوشته نوبت از او گذشته بود.
آل کاظمی مثل محمدی نیرویی مردمی نبود، انسانی زاهد و پارسا بود؛ اما "مردمی بودن" یک شاخص است. مردم حوزه ی انتخابات هم به خاطر ناکامی در برآورده شدن سطح چشمداشت های بومی از کارکرد او خشنود نبودند، به همین خاطر آل کاظمی اگرچه تا آخر در میدان ماند اما بازی را از پیش انگار باخته بود.

آشیخ محمدمحمدی مدعی تر از همه، داو می طلبید. پیش از این ها، هم گفتم که محمدی نماینده ی راستین مردمی بود که شبیه آنان بود. او بر اساس همان باور محلی یک دوره در بیرون مجلس مانده و حالا نوبتش فرا رسیده بود و حق خود می دانست که به مجلس برود. نوبتی هم باشد نوبت او بود. طرفداران او می گفتند"محمّدی زلزله/محبوب هرچی دله!" مخالفینش حضور او در مجلس را، هزینه ی بی فایده ی زمان و فرصت می دانستند! جناح راست هم با همه ی ادوات و تجهیزات سخت ابزاری و نرم ابزاری برای او بسیج شده بود. او را در مجلس ششم نیاز داشتند.

یکی از چهره های جدید در میان نامزدها که مثل محمود حسنوند از سلسله، ناگهان به کارزار انتخابات پیوست، مراد حاصلی بود. مراد حاصلی در سال ۷۶ رییس ستاد محمد خاتمی در دلفان بود. نامش به همین خاطر برای دوم خردادی های شهر نورآباد آشنا بود. این معلم ساده زیست و بی حاشیه در سال ۷۶ پوستر خاتمی را به دورترین روستاهای دلفان رسانده بود. بعد از دوم خرداد بخشدار هفت چشمه شد و با همین کارنامک پا به کارزار انتخابات گذاشت.

حاصلی حالا توقع داشت که مردم او را به عنوان پیام آور فضای جدید به رسمیت بشناسند. برای همین بروشورهایی تهیه کرد و پیام دوم خرداد را به مردم گوشزد نمود و تا آخر هم، امیدوار موجی بود که برای او فراهم شود که نشد!

شهمراد عبدالهی از روستای "شترخُفت" و داماد حاجیعلی رضایی از بزرگان طایفه ی نورعلی بود. عبدالهی رخت پاسداری بر تن داشت.
عبدالهی از سپاه استعفا داد و وارد حوزه ی سیاست شد. وی نخستین بار در مجلس چهارم نامزد انتخابات مجلس شد و رای قابل توجهی هم کسب کرد. حدود ۹ هزار رای آورد. بعدها، فرماندار یکی از شهرستان های کردستان شد و حالا در مجلس شسم باز، پا به میدان مبارزات انتخاباتی گذاشت.

با این بازیگران کهنه کار و تازه کار، انتخابات مجلس ششم در سلسله و دلفان گرم شد. انتخاباتی که تا حدودی با "تایید صلاحیت حداکثری اصلاح طلبان" و نامزدهای حداقلی اصولگرایان، توانسته بود پیروزی نامزد مورد حمایت راستگرایان را قطعی کند، چرا که تمام نامزدها از قبیله ی دوم خردادی بودند و آشیخ محمد محمدی تنها اصولگرای میدان بود که راه ورود به مجلس برای او هموار شده بود.
شاید گزاف نباشد اگر گفته شود این انتخابات یکی از سالم ترین انتخابات تاریخ سیاسی- اجتماعی حوزه سلسله و دلفان هم بود زیرا همین تعداد رای قابل پیش بینی بود.

ادامه دارد...

علی گودرزیان ع پایدار


@asredelfan
🔹مستندنگاری
ماجراهای من و سیاست
فصل دوم/ بخش۴۵ انتخابات #مجلس_ششم
علی گودرزیان ع پایدار

#سلسله_و_دلفان(۱)


در ادبیات سیاسی دومین دهه ی عمر انقلاب، نام سلسله و دلفان با نام شیخ علی آل کاظمی، شیخ محمد محمدی و ماشااله حیدری مقدم در هم آمیخته بود.

از میان این نام ها ماشاله حیدری مقدم پر سر و صداترین شخصیتی بود که با یک دوره ی حضور در مجلس شورای اسلامی و خدمت فرا قومی به همه ی مردم لرستان که به ایشان رجوع می کردند، نامش فراتر از منطقه در استان لرستان طنین افکن شد.

بعد از مجلس سوم حیدری مقدم به احترام اعلام حضور مصطفی اکبری، در سلسله و دلفان نامزد نشد. اکبری از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و از دوستان نزدیک شهید بهشتی بود.
حیدری مقدم به دلیل دعوت گروه هایی از ایلات چندگانه ی مردم حوزه ی انتخابات خرم آباد، در این حوزه، نام نویسی کرد و مورد توجه مردم قرار گرفت؛ صاحبان نفوذ ازاین که حیدری مقدم حاضر نشد تریبون آنان در میان ایل حسنوند بشود به تعبیر خودشان "آتش به خرمنش زدند.

در مجلس پنجم پیشاپیش محمد قلی آذری برای نامزدی در حوزه ی سلسله و دلفان اعلام حضور کرده بود.اعلام حضور او، حیدری مقدم را مجاب کرد که در خرم آباد نام نویسی کند.

در مجلس پنجم انتخابات در خرم آباد شور و هیجان خاصی گرفت.
مردم خرم آباد به حضور حیدری مقدم پاسخ مثبت دادند و انتخابات به مرحله ی دوم افتاد که در بخش های پیشین به شرح آن پرداختم....الخ.
حیدری مقدم در مجلس ششم برای حوزه ی انتخابات سلسله و دلفان پا به میدان گذاشت و تایید صلاحیت گردید.

در شهرستان سلسله ماشاله حیدری مقدم ، محمدقلی آذری و محمود حسنوند و در شهرستان دلفان طبق معمول آشیخ محمد محمدی و آشیخ علی آل کاظمی، مرادحاصلی و عبدالهی به میدان آمدند.

پیشقراول سپاه تبلیغاتی او، دکتر محمدطاهر کنعانی بود.

کنعانی یک تن نبود او خود به تنهایی یک لکوموتیو بود که همه را به دنبال خود می کشید. موتور محرکه ی جریان حیدری مقدم، کنعانی بود.

خانواده ی حیدری مقدم تهران نشین بودند و همیشه یک ماهی پیش از انتخابات در الشتر یا خرم آباد اردو می زدند.

کنعانی پشت فرمان در حین رانندگی برنامه ریزی می کرد! متن بیانیه ها را می نوشت! به کمک من شعر هم می ساخت! یادم هست زمانی داشتم برای بیانیه ی آغازین، شعری تنظیم می کردم:
"سلامی چون سراب زز غزلخوان
درودی با بلندی های دلفان..."
رسیدم به این که گفتم:"به مردان و زنان سرزمینم.. "ممدطاهر پشت رول گفت:"جوانان همه شور آفرینم"
گاه می شد باهم در درازای یک شب، سه بار بین نورآباد و خرم آباد رفت و آمد می کردیم. یک بار که هوا بسیار سوزِ سردی داشت در کاکارضا کنار زدیم و از خستگی به صندلی ها لم دادیم و خوابیدیم.

کنعانی فرماندهی لجستیکی و امور مالی و تمام کننده ی شعارها و بیانیه های سیاسی و در کل دروازه ی ورود به جریان حیدری مقدم بود.
حرفی بالای حرف او نبود و هرجا که قرار بود حیدری مقدم تصمیمی استراتژیک بگیرد در خانِ آخر، می گفت:" بگذارید ببینم دکتر(کنعانی) چه می گوید!"

پیرمرد حق داشت. چون هرچه بود ممدطاهر داماد بزرگ و محرم خانه و کاشانه بود که حکم فرزند ارشدش را گرفته و ریز تا درشت زندگی در دست و بار سنگین این کاروان هم بر دوشش بود.

کنعانی جدای از حیدری نبود! یک بار، نبود خسارت شد! در مجلس پنجم که دور نخست حیدری مقدم مورد استقبال مردم قرار گرفت کنعانی در دور دوم به سفر مکه رفت و در نبود او مُهر تشکل های همسو(مُهرگرانی) را بر پیشانی حیدری مقدم زدند و بازی برده به باختی غمناک تبدیل شد. بعدها جایگاه سیاسی او خدشه دید؛ اما بسیاری از بابت حضور کنعانی در پشت صحنه خیالشان راحت بود.

ادامه دارد...

@asredelfan