عصر دلفان

#شیروا
Канал
Логотип телеграм канала عصر دلفان
@AsredelfanПродвигать
21,46 тыс.
подписчиков
41,4 тыс.
фото
4,55 тыс.
видео
4,68 тыс.
ссылок
عصر دلفان ارتباط با ما @Asredelfan_admin
گوشه ای از رسم و رسوم و آداب عروسی نیاکانمان در دهه ۳۰:

اگر جوانی عاشق و دلبسته به دختری بود، رسم آشنایی وخود نشون دادن به خانواده دختر مورد نظر براین رفتار وکردار بود:
پسر دل باخته، سعی می کرد با ترفندی خودش را به خانواده دختر نزدیک کند
با ترفندی شبیه کار #گل_درو یاهیزم اودن از کوه و جنگل یاکوچ کردن از مکانی به مکانی دیگر برای چراندن دام ها و #گاوگله هاشون..
پسر خاطر خواه بدون اینکه از وی در خواستی بکنند جهت کمک ویاری خودش داوطلبانه پیشتاز میشد و تا جایی که توان داشت خودش را به سختی می انداخت که زرنگی وکار کردنش مورد تایید ان خانواده قرار گیرد به همین روال در کارهای روز مره ی ان خانواده که در اینده خودرا داماد میدانست سعی و تلاش زیادی می کرد
این زرنگی تلاش همیاری در دل خانواده دختر جا میکرد بدون اینکه هدف ان پسر را فهمیده یا حدسی زده باشند
اینطور خودش جلب توجه قرار میداد تا پدر مادر دختر مورد نظرش تعریف تبلیغات بکنند بگند خوش بحال کسی این پسر دامادش میشه یااز بستگانش باشه کم کم پسر راز عاشق شدن خودرا باخانواده اش اول مادرش در میان میگذاشت مادرش باپدرش صحبت میکرد که پسرمان خاطرخواه دختر فلانی شده است .

بعد مادر کم کم بامادر دختر یعنی عروس اینده اش ارتباط برقرار میکرد وحرف خودرا بعنوان خواستگاری محرمانه مطرح میکرد مادر خودش هم شوهرش یعنی پدر دختر رادر جریان میگذاشت.
و پس از مشورت، به خانواده پسر ، جهت خواستگاری رسمی اجازه می دادن.
همیشه روز یاشب پنجشنبه را حهت کارهای خیر مبارک میدانستن
در روز پنجشنبه ای پدر داماد با عمو یادایی داماد دونفر رازدار از خانواده به منزل پدر دختر جهت [کیخواهی ]یعنی خواستگاری میرفتن بعد از صرف چای، یکیشون اظهار می داشت که بخدمت شما امده ایم تافلانی را به پسر ودست بوس خودت بپذیرید
پدر دختر چند روز فرصت میخواست تااز فامیل وبستگان هم مشورتی داشته باشد بعد از مشورت ویا به قول نیاکان (صلاح )
بعد از این رسم و رسوم بوسیله مادر عروس به طرف خواستگار پیامی میداد که برای خواستگاری تشریف بیاورید
به خواستگاری ونامزدی اصطلاحا دیاری میگفتن

عصر همان روز دعوت داماد که اصطلاحا #زوماچرونه معروف بود یکنفر از بستگان شخصا به خانه داماد می رفت
که وی را زوما چرونه یاهمین دعوت پاگشا هم میگفتن
داماد راهمراه خود به منزل حسیره (پدر دختر) میاورد .
داماد هم هدیه ای به فرد قاصد یا دعوت کر میداد رسم بر این بود.

چندماهی نامزد (دست گیران) بودند در این دوران در منزل پدر وپدردختر کار وکمکهای زیادی از داماد میکشیدند .
دیگر وقت بخت گشایی میرسید که باید مراسم عروسی را تدارک میدیدن.
روز خوبی باز پنجشنبه شبی ، چند زن میانسال نامدار از طایفه داماد جهت راسته کردن عروس بنام #پابویی یا #باون_بویی بمنزل خانواده عروس میرفتن
حنا بنان وارایش و لباس عروس را بر تنش می پوشاندند و فردا صبح تعدادی سوارکار بعضی هم باتفنگ برای بردن عروس بخانه بخت ، به درب منزل عروس میامدن ومادر عروس می بایست رضایت ودست خیرش را به پدر داماد میداد وحتما باید هدیه نقدی از طرف خانواده داماد به مادر عروس میدادن دست خیرش میداد این هدیه را #شیروا میگفتن یعنی شیری که مادر عروس به عروس داده وزحمت بزرگ کردن کشیده
تا اینکه
یکروزمخصوص را برای دعوت بستگان عروس در نظر میگرفتن که پذیرایی خوب داشته باشند ورسم بود بز غاله یا مرغی بعنوان قماچ برای تیر اندازی بستگان عروس هدف میگذاشتن وتیر اندازی جهت کشتن ان گوسفند یا مرغ شروع میشد و هرکسی ماهر بود یاتیر انداز به هدف میزد ، رسم بر این بود که هنرمندان ساز و دهل کوب لاشه گوسفند یامرغ به انها تعلق میگرفت

اخر عروسی رسم باون باوی بود یعنی باز دعوت داماد عروس بخانه پدر عروس تا وقتی بچه دار میشدن این گرمی رفت امد صمیمی بود. باز بااینکه مشکلات کار کردن و زندگی سختی داشتن ومسولیت بچه هاشون در گردن داشتن باز رفت و امد به منزل پدر عروس را فراموش نمیکردن اینقدر این محبت صميمي بود که مادر شوهر به عروس حسادت میورزید ...

این خلاصه ای بود در مورد متاهل شدن جوانان قدیمی واداب ورسم زن گرفتن با شرم وحیا اینقدر شرم حیا حاکم بود وقتی داماد در خواست حتی لیوان ابی از نامزدش میکرد رو را بر میگرداند تا اورا نبیند که کاسه یالیوان اب را از دستش میگرفت یاهیچوقت اسم بزرگ یاکوچک شوهر به زبانشون از شرم جاری نمیشد
فقط به او وای یاپدر بچه صدا میزدن. چون زن جایگاه بزرگی داشت
در جامعه زن مادر دنیاست زن مادر دانشمندان محققان رسولان ورهبران یک کشور وحتی دنیا ست

@asredelfan