#تلنگر#دل_نوشته ای غم انگیز برای
#فوتبال_اراک ⚽️⚽️⚽️زهر است عطای خلق هر چند که دوا باشد
حاجت ز که میخواهی جایی که خدا باشد...
هوای دلم مثل ریه درختان شهرم ب تنگ آمده است؛هوای باران دارم در سرم...
فصل ؛ فصل آغاز یک انتهاست؛چه بی رنگ میمیرند آرزو های دور و درازمان؛در هجوم خاکستری دوده های دودکش های بلند آن غول غریب پرور،قاتل مردمان دیارم....
فوتبال؛جادوی هزاره سوم است . کدام پدیده این چنین رسوخ کرده در جای جای دنیا تا کنون...!
در افغانستان پسر بچه ها برایشان فرقی نمیکند چه کسی رییس جمهور امریکاست ولی خوب میدانند در راه راه آبی و سپید یک پلاستیک رد پای مسی را ببینند.
بازها و بارها و باره وزن این کره خاکی کم شده است آنگاه که کریس رونالدو با گل هایش مردمان دنیا را به هوا فرستاده است از فرط شادی...
فوتبال ؛میان نبرد ملت های مظلوم تاریخ بشریت از ابر قدرت هاست ،جایی که برای برنده شدن و بالاتر ایستادن لازم نیست جزئی از ۱+۵ باشی...
مردمان لهستان وقتی در مقدماتی جام جهانی آلمان را شکست دادند هنوز خاکستر برخواسته از کوره های آدم سوزی آلمان نازی روی شانه خاطرشان بود، انگار که در جنگی بزرگ فاتح شده باشند، غرور لگد مال شده شان را باز پس گرفته بودند؛انگار...
اما در کشور من -نزدیکتر...در شهر من فوتبال ملعبه دست کودکانی شده است که خیال میکنند از آن بزرگترند...
چیزی که میتواند حبل واحد کننده مردمان هرکس به سویی این دستار باشد، چیزی که میتوانست بخشی از هویت وجودی مردمان این شهر باشد...نقطه مشترکی که بتواند آدمهای این شهر را بهم نزدیک تر کند
اکنون در بستر احتضار است
‼️‼️مدتهاست مردمان دیار های دیگر نانمان را خورده اند و بر ریشمان خندیده اند
تخصصمان شده پرورش مسئولین مبتدی کار نابلد تازه وارد...
هرکسی می آید و چند سالی آلودگی به خوردمان میدهد، چند نفر از استان قهرمان پرور خودش با اتوبوس می آورد، پولمان را حیف و میل میکند، محیط زیستمان را نابود میکند، دود به حلقوممان می فرستد، دوستان را با حقوق های میلیونی جا میگذارد و خداحافظ شما...
القصه....
فلسفه تعطیلی تیم های فوتبال این شهر و تشکیل تیم صنایع اراک از همان اولش یک خیانت بزرگ بود، یک اقدام تبلیغاتی صرف، یک منم منم سیاسی،که باعث شد حداقل ده تیم گردن کلفت که هر کدام لااقل۴۰-۵۰ تا از بچه های این شهر را به دامن ورزش میکشاندند نابود شوند...
اراک ماند و بیست و اندی کارخانه گردن کلفت و یک تیم...
و همه چیز تعطیل...لیگ فوتبال داخلی اراک از جدول ده تیمی رسید به جدول ۴ تیمه با شرکت کنندگانی از روستاهای اطراف...
تیم هم شدگوشت قربانی که هر کفتاری رسید تکه ای از آن کند و برد و خورد.
حیات خلوت مربیان دست چندمی (که بخاطر عقده دیده شدن مدیران دست چندمی ترمان که ذوق مرگ عکس انداختن کنار اسامی کوچک هم بودند پایشان به این شهر باز شد)
عرصه جولان بازیکنان از همه جا مانده.؛ماساژور و دکتر و کمک مربی رمال و فالگیر و دلال...
بگذریم؛
هر روز یک صاحب پیدا کرد...صنایع و شهرداری و همیاری و شن سا و آلومینیوم نام باشگاههای بظاهر جداگانه ای بود که از پی اعطای همان امتیاز لیگ یک هر کدام آمدند...کلی پول را دود کردندو بعد هم الفاتحه !!!
یک روز یک نفر گرمش میشد میگفت تیم نمیخواهم و آن یکی سردش میشد میگفت میخواهم...
اما آلومینیوم همان غول با دود کش های پر دود سرطان پراکنش آخرین و جدید ترین حلقه این داستان بود؛
با فیش های حقوقی میلیون تومانی غریبه ها و قرارداد بچه های کارگر اراکی با دستمزدهای اداره کاری...
حالا میگویند تیم نمیخواهیم
‼️ توی چشمانمان خیره خیره نگاه میکنند و میگویند از پس هزینه هایش بر نمی آییم
‼️دفتر مرکزی شان تهران است، تمام مراودات پولی شان،هیئت مدیره ای که چماقش کرده اند و بر سرمان میکوبند تهران نشین هستند،ذره ای از سرطانی که اینجا میان لحظه هایمان پر میزند به حلقومشان نمی رسد هرگز...
باز یکی گرمش شده....بحث بر سر موجودیت است...
بر سر هویت ؛بر سر اصالت...
امروز این کار را با فوتبال و من فوتبالی انجام دهند ....فردا هم نوبت شمای غیر فوتبالیست...
قصه برای خواندن هزاران هزار است و
مجال برای گفتن تنگ....
یا علی...
✍ #امین_علیدادی📸 #مجید_نوریhttps://telegram.me/joinchat/BhG_3zwc6l9GVEZnbZhGLw@ArakiBass