#دل_نوشته حسی شیرین
صبح بهاری برای قدم زدن خیابان نیسانیان را انتخاب کردم. در حال عبور از خط کشی بودم که یک دوست قدیمی را دیدم و منصرف شدم و از پشت سرش شروع به حرکت کردم. قدم هایم را تند کردم که از نزدیک ببینمش و گپ و گفتی با هم داشته باشیم . حس دیدار آنقدر قوی بود که او نیز ناخواسته به پشت سرش نگاه کرد و پس از احوالپرسی های معمول گفت: یک مشکل قلبی برایش پیش آمد و باید عمل قلب باز انجام بدهد. شوکه شدم و شروع کردم به حرفهای امیدوارکننده و شاهد مثال برایش آوردم که برادرم و چند نفر دیگه از فامیل عمل قلب باز انجام دادند و خدا را شکر الان هیچ مشکلی ندارند .با حوصله به حرفهای من گوش داد و آنقدر با اطمینان و آرامش حرف زد که فهمیدم اصلا نیازی به شاهد مثال آوردن نیست.
با آرامش ادامه داد که :دکتر سید علی جمالیان می خواهد من را عمل کند .
با اینکه نمی دانستم از کدام دکتر صحبت می کند گفتم :چه عالی
گفت : آره خوب همشهریمون و رییس بیمارستان فوق تخصصی قلب ، سرخه حصار که دومین مرکز قلب در ایران است...
بازم گفتم: وای چقدر عالی
گفت : دکتر ، فرزند برومند آقای جمالیان و خانم رحمانی مدیر ...
پریدم وسط حرفش گفتم :خانم رحمانی که مدیر مدرسه نوروز بود
گفت :بله سید علی جمالیان که یکی از حاذق ترین و با اخلاق ترین پزشک های قلب ایران پسر ایشان است ...
صدای دوستم می شنیدم که از دکتر جمالیان می گفت ولی ذهنم پرتاب شده بود تو کودکیم سالهای 1353 که شاگرد کلاس پنجم ابتدایی مدرسه نوروز بودم و خانم رحمانی مدیر بود و با وجود اتوریته مدیریت ؛ همیشه لبخند رو لبهاش بود . روزی که از امتحان نهایی پنجم دبستان برگشتیم جلو دفتر مدرسه جمع شدیم خانم رحمانی طبق مد آن سالها دو پیس رنگ روشنی تنش بود و چادرش که گلهای ریز قشنگی داشت را هم انداخته بود رو شانه اش با مهربانی از من پرسید : امتحان چطور بود سخت که نبود ؟ اینگار دنیا را به من دادند که خانم مدیر از من پرسیده بود ...
ولی امروز یک حس عجیبی داشتم؛ دکتر جمالیان پسر مدیر من؛ نمیدانم این حس اسمش چیه فقط میدونم مثل سرود ملی کشور که وقتی نواخته می شود با تمام وجود حس غرور داری با اینکه هیچ کجای شعر سرود نه تو نوشتی و نه تو اجرا می کنی ولی احساس غروری بهت میده که با این حس امروز من برابری می کند...
پ ن: ساختمان بیمارستان باغی است مربوط به دوره قاجار
۲۴ اردیبهشت ۹۸
#زهرا_سلیمی@ArakiBass