اندیشیدن تنها راه نجات

#تفکر
Канал
Логотип телеграм канала اندیشیدن تنها راه نجات
@AndishekonimПродвигать
5,31 тыс.
подписчиков
22,7 тыс.
фото
21,1 тыс.
видео
8,79 тыс.
ссылок
کانال اندیشه(گسترش علم و مبارزه با خرافات، ادیان، شبه علم) آیدی ادمین @Printrun @Salim_Evolution گروه تلگرامی عقاید محترم نیستند https://t.me/+afAiwBquqnIyZTli اینستاگرام https://www.instagram.com/p/Cpxu3rcjtzV/?igshid=YmMyMTA2M2Y= کتابخانه کانا
К первому сообщению
#پست_مدرنیسم، باتلاق #اندیشه و #تفکر_نقادانه

🔶️ پست مدرنیسم و نسبیت گرایی معرفتی شناختی، روح زمانه ی ماست. در دهه های اخیر، گرایش های فکری بخش های وسیعی از علوم انسانی و علوم اجتماعی زیر سایه ی پست مدرنیسم رفته و بسیاری از بخش های دنیای آکادمیک در سیطره این فلسفه قرار گرفته است. مشخصه این جریان فکری از یک نظرگاه کلی، طرد صریح سنت عقل گرایانه ی عصر روشنگری است.
از دید پست مدرنیسم، علم چیزی جز نوعی روایت، یا نوعی اسطوره و برساخته ی اجتماعی نیست. پست مدرنیسم ، شاخه ها و نحله های گوناگون دارد اما اغلب بر سر یک موضوع اتفاق نظر دارد و آن هم این است که واقعیت فیزیکی، درست به اندازه ی واقعیت اجتماعی، نوعی برساخته ی اجتماعی و زبانی است. به خصوص در حوزه مطالعات فرهنگی، بسیاری از پیروان و شارحان پست مدرنیسم تحت تاثیر متفکران غالبا فرانسوی هستند. ژیل دلوز، ژاک دریدا، فلیکس گوتاری،لوس ایریگاری و ژان لاکان و بسیاری دیگر. یکی از اصلی ترین پایه های اندیشه ی این نهضت فکری، سوء استفاده های مکر از مفاهیم و واژگان متداول در ریاضیات و فیزیک است. آشفتگی های فکری در بسیاری از آثار پست مدرنیستی باعث می شود بسیاری از این آثار، به لحاظ فلسفی عمیق جلوه کنند.

🔴نویسندگان کتاب چرندیات پست مدرن Fashionable Nonsense به خوبی این آشفتگی ها و زمینه ی بروز آنها را واکاوی کرده اند. این آشفتگی ها اغلب با محتوا یا فلسفه ی علوم طبیعی مرتبط اند. در اغلب آثار پست مدرنیستی از نظریه های علمی سخن گفته می شود که در آن بدون توجه به معنی واقعی واژگان، صرفا یک تصویر مبهم از آن نظریات بازنمایی می شود. همچنین یک رویکرد دیگر این آثار وارد کردن مفاهیم علوم طبیعی به علوم انسانی یا علوم اجتماعی است. در بسیاری از آثار پست مدرنیستی بدون اینکه هیچ دلیل منطقی یا تجربی در توجیه این رویکرد اقامه شود ، کلماتی مانند گرانش کوانتومی یا توپولوژی و نسبیت عام به حوزه های علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی کشیده می شود. اگر یک زیست شناس در توضیح دیدگاه های خود درباره یک مساله زیست شناسی از کلماتی مانند توپولوژی ریاضی یا هندسه ی دیفرانسیلی استفاده کند همکارانش از وی خواهند پرسید دلیل استفاده از این کلمات را به صورت روشن و واضح بیان کند. اما پست مدرنیست ها بدون در نظر گرفتن این پس زمینه ، بیان هر ادعا و هر کلمه و هر دیدگاهی را مجاز می دانند. مثلا وقتی ژان بودریار Jean Baudrillard که به عنوان فیلسوف فرانسوی مطرح است می گوید:”جنگ مدرن در فضای غیراقلیدسی رخ می دهد” هیچکسی از او نمی پرسد که مقصودش از فضای غیراقلیدسی چیست و اساسا فضای غیراقلیدسی که مساله ای در هندسه و همچنین فیزیک (در مساله نظریه ی نسبیت) است چه ارتباطی به مساله جنگ می تواند داشته باشد. بودریار و دلوز و گوتاری تا جایی که توان داشتند از نسبیت، مکانیک کوانتومی و نظریه ی آشوب سخن گفتند. این درک استعاری از واژگان علمی به نوعی به آنها این جواز شاعرانه را می داد که هر کلمه ای را به هر تفسیر دلخواهی در آثار خود به کار بگیرند. البته مقصود آنها استعاره یا به کارگیری تعبیر شاعرانه و زیبایی ادبی نبود. این نویسندگان پست مدرن ، وانمود می کنند که می دانند آنالیز ریاضی چیست و می دانند که معنای گرانش کوانتومی چیست.

🔵استانیسلاو اندرسکی Stanislav Andreski استاد بریتانیایی-لهستانی جامعه شناسی جایی درباره این نوع سوء استفاده های پست مدرنیستی از مفاهیم و واژگان علمی می نویسد (نقل به مضمون):
دستورالعمل نویسندگی به این سبک و سیاق به نوعی هم آسان است و هم مفید! کافیست یک کتاب درسی ریاضیات را به دست آورید و از بخش های کمتر پیچیده آن را رونویسی کنید. به آثار یکی دو شاخه ی علوم اجتماعی هم ارجاع بدهید و بدون آن که نگران ارتباط بین این عبارت ها باشید برای محصول فکری خود یک عنوان پرطمطراق هم انتخاب کنید که نشان دهد حل المسایل علم دقیق رفتار جمعی در علوم اجتماعی را کشف کرده اید!

عرفان کسرایی

@AndisheKonim

http://bit.ly/2obMoaS
‍ فلسفه

#اعتقاد و #تفکر


⭕️ ظلمت هراعتقادی، حقیقت هراعتقاد است. حقیقت بدین معنا آن ناپرسیده ونادانسته‌ای است که با احاطه‌ی درونی‌اش فرهنگی می‌شود، یعنی احساس جمعی را تسخیر می‌کند و شالوده‌ی اعتقاد را می‌ریزد. اعتقاد را من در برابر تفکر می‌نهم و این دو را در نهاد و تحقق خود نافی یکدیگر می‌دانم.
ببینیم اعتقاد چیست و ربطی به تفکر دارد یا ندارد. اعتقاد همیشه و در وهله‌ی اول اعتقاد به کسی یا به چیزی است. مثلاً اعتقاد به یک رهبر سیاسی، به یک آرمان، به یک شاعر، به یک نویسنده،‌ به قطب یک فرقه،‌ به یک هدف، به یک عشق، به یک مبارزه،... در واقع به هر کس و هر امری که در شمول اغراض خود بتواند برای یک فرد یا جمع کلاً یا جزئاً تکیه‌گاه حیاتی به چیره‌ترین معنای آن باشد. این تکیه‌گاه حیاتی، چون در پرسش‌ناپذیری‌اش موجب و مآلاً حقیقت اعتقاد باقی می‌ماند، می‌بایستی خود در ناکاویدنی‌بودنش تاریکی محض باشد، اما برای معتقد سرچشمه‌ی روشنی‌ها و بداهت‌ها شود. بدین معنا اعتقاد در مکانیسم خود عبارت از وابستگی درونی و رفتاری ما به پندارهایی‌ست که به عللی بر ما مستولی و مآلاً برای ما حیاتی می‌گردند.

پندار مستولی به سبب لزوم حیاتی‌اش برای عواطف، اذهان مردم و ارزش‌های نگهدارنده‌ی جامعه و چیره برآن هرگز معروض پرسش نمی‌شود، بلکه به همین سبب قهراً پرسش را در میدان نفوذ خود ممتنع می‌کند. پندار مستولی، به این علت که استیلایش بدیهی تلقی می‌گردد و مقبول همگان است، حقیقت خوانده می‌شود. هرگاه این «حقیقت» متزلزل یا بی‌اعتبار گردد، یعنی نیروی بداهت مستولی‌اش را از دست دهد،‌ اعتقاد مبتنی بر آن نیز بی‌اعتبار و منسوخ خواهد شد. معنای این که هرگاه یک «حقیقت» ‌اعتبار خود را از دست بدهد، این است که آن «حقیقت» دیگر حقیقت نباشد. بی‌اعتبار شدن و بی‌حقیقت شدن یک «حقیقت» نتیجه‌ی نابودی استیلای آن است. چنین است که مثلاً «حقیقت» زرتشتی تاریخاً جای خود را به حقیقت اسلامی می‌دهد. اینگونه «حقایق» یا پندارهای مستولی پدیده‌هایی هستند که عموماً دین نامیده می‌شوند، و دین آن پدیده‌ای‌ست که بر اینگونه «حقایق» استوار باشد. از اینرو من اعتقاد مبتنی بر این حقایق و فرهنگ زاده‌ی اعتقاد به آن را دینی نامیده‌ام.

برخلاف اعتقاد،‌ تفکر بر هیچ حقیقتی،‌ به این معنا که آن حقیقت بتواند تفکر را در مورد خود ناپرسا کند،‌ نه از پیش مبتنی‌ست و نه از پس. تفکر همواره پیش از هر چیز یعنی پرسش و جویندگی از جمله نیز در این امر که حقیقت چیست و اگر هست کدامست و چگونه است. جویندگی تفکر،‌ چون به هیچ فرمانی سر نمی‌نهد، هرگز پایان نمی‌یابد. از اینرو تفکر هر آن و همیشه باید از نو بپرسد و بکاود تا اساساً باشد و معلوم کند که آیا و چگونه خود و یافته‌های پیشینش تاب نوپرسی و نوکاوی شدن را دارند. جایی که اعتقاد در و از وابستگی به بنیادش هست، تفکر در جویندگی و بنیانکاوی تحقق می‌پذیرد. اعتقاد نشانه‌ی سرنهادن به بنیادی کاوش‌ناپذیر و مسلم است که حقیقت اعتقاد را می‌سازد، و تفکر خود را منحصراً در این نشان می‌دهد که هرگز مجاز نیست بنیادی را ناکاویدنی و به این معنا ناپرسیدنی بگیرد. حقیقت برای اعتقاد بنیاد،‌ ضامن و مرجع وجودی‌ست،‌ در حالیکه تفکر همواره باید به خود ثابت کند که هیچ بنیادی و ضامنی جز پرسندگی ندارد،‌ یعنی هیچگاه به هیچ مرجعی جز کاویدن متکی نیست. تفکر همانقدر از پرسش و کاوش برمی‌آید و بدینگونه پیوسته از نو می‌شکفد که اعتقاد را «حقیقتش» یکبار برای‌همیشه در ناپرسایی خود بنا می‌نهد و نگه می‌دارد.

👤 #آرامش_دوستدار

@AndisheKonim