✳ در این تهران کسی مانند احمد آقا پیدا میکنید؟
پیکر شهید را داخل قبر گذاشتند و لحد را چیدند. شخصی که آخرین لحد را گذاشت، و بیرون آمد، رنگش پریده بود!
پرسیدم: چیزی شده؟
گفت: وقتی آخرین سنگ را عوض کردم، ناگهان بوی عطر فضای قبر را پر کرد. باور کنید با همهٔ عطرهای دنیایی فرق داشت!
**
امروز مراسم ختم این شهید است. رفقا گفتهاند: خود استاد [آیتالله عبدالکریم] حقشناس در مراسم حضور مییابند! فراق این جوان برای استاد بسیار سخت بود.
من در اطراف درِ مسجد امینالدوله ایستادم. میخواستم به همراه استاد وارد مسجد شوم. دقایقی بعد این مرد خدا از پیچ کوچه عبور کرد و به همراه چند تن از شاگردان به مسجد نزدیک شد.
این پیر اهل دل در جلوی درِ مسجد سرشان را بالا آوردند و نگاهی به اطرافیان کردند. بعد با حالتی نالان و افسرده گفتند: «آه! آه! آقاجان...». دوباره آهی از سر حسرت کشیدند و فرمودند: «بروید در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمدآقا پیدا میکنید؟!»
**
شب موقع نماز رسید. در شبهای دوشنبه و غروب جمعه ایشان [آیتالله حقشناس] مجلس موعظه داشتند. یک صندلی برایشان میگذاشتند و این مرد وارسته مشغول صحبت میشد.
آنشب بین دو نماز سخنرانی نداشتند، اما از جا بلند شدند و روی صندلی قرار گرفتند. بعد شروع به صحبت کردند. موضوع صحبت ایشان به همین شهید مربوط میشد. در اواخر سخنان خود، دوباره آهی از سر حسرت در فراق این شهید کشیدند. بعد در عظمت او فرمودند: «این شهید را دیشب در عالم رؤیا دیدم. از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که از برزخ و شب اول قبر و سؤال و ... میگویند حق است. اما من را بیحساب و کتاب بردند.»
بعد مکثی کردند و فرمودند: «رفقا! آیتالله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمیدانم این جوان چه کرده بود! چه کرد که به اینجا رسید؟»
#عارفانهزندگی و خاطرات عارف شهید
#احمدعلی_نیری(چاپ سیزدهم، تهران: نشر امینان، ۱۳۹۴)
صفحات ۱۲ تا ۱۴.
آیتالله
#عبدالکریم_حقشناس#آب_و_آتشلینک عضویت
👇https://telegram.me/joinchat/BDRJDDwk_yotmTLGkMb9AA