اخبار روز

#منوچهر_دین‌پرست
Канал
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала اخبار روز
@AkhbarRoozПродвигать
268
подписчиков
27,2 тыс.
фото
1,17 тыс.
видео
11,3 тыс.
ссылок
آخرین اخبار و تحلیل‌های ایران و جهان
عارف عاجز/ نگاهی به فیلم «شعله‌ور»
#منوچهر_دین‌پرست

لئوناردو داوینچی گفته است: «هیچ‌کس حق ندارد چیزی را عاشقانه دوست بدارد، یا از چیزی متنفر باشد بدون آن‌که در مورد ذات و طبیعت آن دانشی دقیق و تمام‌عیار به دست آورده باشد.» بر این اساس، ما می‌توانیم درباره زندگی و عاشقانه‌ها با ایستادن در آستانه مرز صحبت کنیم. فیلم «شعله‌ور» به گونه‌ای ما را در آستانه مرز قرار می‌دهد. از یک سو نمی‌توانیم آن را دوست بداریم و از سوی دیگر، نمی‌توانیم از آن متنفر باشیم. چراکه جهان فیلم پر از کشش و تضاد است.

«شعله‌ور» فیلمی پر از مضامین اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی و تا حدی پزشکی است. این فیلم توانسته مخاطب را تا آستانه هر کدام از مضامینی که در نظر دارد، سوق دهد، اما مخاطب دچار سردرگمی می‌شود که به کدام سوی این دایره پر از التهاب و کشش سوق پیدا کند. مردی که از اعتیاد در رنج است و برای رهایی از کشمکش‌های خانوادگی به سیستان و بلوچستان سفر می‌کند تا راهی برای رهایی بیابد، دچار عشقی کاذب از جنس بیهودگی می‌شود. او با فرزند جوانش نیز دچار فراز و فرودهایی می‌شود تا گفتمان پدر و پسری در فیلم شکلی به خود بگیرد. از سوی دیگر، جهان فیلم پر از تصاویر اغواکننده و جذابی از مناطق سیستان و بلوچستان است که می‌تواند مخاطب را با خود همراه کند. شاید بتوان گفت کشمکش ذاتی که عمدا یا سهوا کارگردان در فیلم قرار داده، همین درگیری نظام بصری فیلم با رژیم معنایی آن است.

فیلم به جای آن‌که در باب موضوعی خاص مدیحه‌سرایی یا قصه‌گویی کند، مخاطب را با موضوعی هدفمند اما با لایه‌های تودرتو همراه خود می‌برد تا بتواند وضعیت فاجعه‌بار مردی را که از سر حقارت و نگون‌بختی از جنوب کشور سر درآورده و به سوی بهشتی کاغذی پرتاب شده، نشان دهد. کارگردان با خلق مضامین مختلف نه‌تنها آسیب‌شناسی اجتماعی را در جهان فیلم خود قرار داده، بلکه با ایجاد فردی نگون‌بخت اما در جست‌وجوی خوش‌بختی، معانی مختلفی را به مخاطب انتقال می‌دهد تا او خود تصمیم بگیرد که با نقش اول فیلم چه باید کند. فیلم بیش از هر چیزی به شکل دیوانه‌واری پازل‌های مختلفی در کنار یکدیگر است تا منظومه آن را یک‌دست کند؛ منظومه‌ای که می‌توانست جذاب باشد، اما از جذابیت فقط تصاویر در اختیار مخاطب قرار گرفته است. تصاویری که احساس مخاطب را تحریک می‌کند و با تلقی رازآمیزی و هراس‌انگیزی نظام روحی مخاطب را با خود همراه می‌کند.

همین همراهی ما با تصاویر است که بیش از هر چیزی باید معنای فیلم را تاویل کنیم. آن‌چه از مضمون اخلاقی فیلم می‌توان دریافت، این است که گویی فقر و سطح زندگی مردمی که کارگردان در فیلم روایت می‌کند، با سرشت و سرنوشت مرد فیلم ربطی مستقیم و اعجاب‌آور دارد؛ ربطی که می‌تواند فضای فیلم را به سوی ما وارونه جلوه دهد، اما می‌توانیم با ورود به جهان مادی فیلم آن را به دست آوریم. فیلم توانسته همان موقعیت آستانه را در خلق تصاویر نیز ایجاد کند. به گونه‌ای که مرد نه متعلق به آن‌جاست و نه متعلق این‌جاست. او در مرز این دو قرار گرفته و هر آن‌چه ما از صدا و تصویر آن به دست می‌آوریم، ما را در عدم قطعیتی قرار می‌دهد که نمی‌توانیم آن را نتیجه‌بخش بدانیم.

فیلم بیش از هر چیزی متعلق به فضایی است که تصمیم‌گیری را برای مخاطب سخت می‌کند، که آیا با مضامین آن می‌تواند همراه و هم‌سو شود، یا این‌که باید در فقدان تصمیم‌گیری ما نتیجه‌ای ملال‌آور به دست آورد. «شعله‌ور» توانسته داستانی تودرتو را با مخاطب در میان بگذارد، اما رابطه اخلاقی شدن فیلم بیش از هر چیزی قابل تجربه به دیگری نیست. کارگردان «شعله‌ور» را در مقامی و جایگاهی قرار داده که مخاطب مفاهیم اخلاقی فیلم را بازتولید یا تقلید نکند، بلکه بر سر تایید یا تکذیب آن قرار گیرد تا پیوستگی آن مختل نشود. اغراق‌های تصویری که در فیلم نهفته است، بر همین سیاق پیوستگی آن قرار گرفته تا ما درکمان از فیلم بیش از هر چیزی معطوف به نتایج اخلاقی آن باشد؛ نتیجه‌ای که گویی مرد توانسته با هجرتی خودساخته و ردایی بر دوش در قامت عارفی عاجز ظاهر شود که دست از هر آن‌چه داشته و نداشته بشوید و خود را به سوی فردایی بی‌سرانجام رها کند.

سینما سینما
@AkhbarRooz
آشغال زمانه‌ات را بشناس
یادداشت هفتگی #منوچهر_دین‌پرست

متن کامل یادداشت
@cinemacinemair
@AkhbarRooz
چگونه مهمترین مسائل اجتماعی در عالم سینما تباه می شود
#منوچهر_دین‌پرست

https://cinemacinema.ir/?p=106006

@cinemacinemair
روی خط جشنواره فجر
روایتی عاشقانه از یک بحران ایدئولوژیک
#منوچهر_دین‌پرست
چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷

“شبی که ماه کامل شد” کاری از نرگس آبیار است که توانست در روزهای آغازین سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر فضای جشنواره را تحت تاثیر فیلم خود قرار دهد.
“شبی که ماه کامل شد” روایتی عاشقانه و انسانی از یک بحران ایدئولوژیک در سالهای اخیر در کشورمان محسوب می شود. آبیار توانست در این فیلم شاخص توجه خود را به مسائل سیاسی و عقیدتی معطوف به یکی از روزهای بحرانی کشورمان در منطقه سیستان و بلوچستان کند. منطقه ای که سالهاست اسیر جدالها و کشمکش‌های سیاسی و اقتصادی و مذهبی است. ما بارها شاهد درگیری‌های خونین در این منطقه بودیم اما چند سال گذشته گروهی وهابی با عنوان ریگی در این منطقه با دستاویزهای مذهبی شروع به قتل مردم این منطقه کردند. روایت دگم اندیشانه آنان باعث شد منطقه در یکی از بحرانی ترین روزهای خود قرار گیرد.
آبیار با توجه به چنین فضایی ماجرای آن زمان را در قالبی عاشقانه و سیاسی روایت کرد. اما روایتی سخت و جانکاه و نفسگیر. در فیلم “شبی که ماه کامل شد”، آبیار به جای آنکه فیلم را درگیر ریگی‌ها کند به سراغ تنها زنی رفت که در ماجرای آنها حضور داشت. فایزه منصوری با ازدواج با عبدالحمید ریگی برادر عبدالمالک ریگی ناخودآگاه وارد یکی از مهمترین جریانهای پر تنش و ایدئولوژیک کشورمان شد. آبیار، فایزه را نقطه مرکزی فیلم خود قرار داد و با روایت زندگی او از زمانی که عبدالحمید عاشق او می شود و تا انتها که با او ازدواج کرده و سرانجام به پاکستان می رود، برای تماشاگران بازگو می کند. فیلم آبیار را باید فیلمی با ساختار و ریتمی تند دانست که در همین قالب و حجم عاشقانه‌ها و جدالها به خوبی تصویری می شود به طوری که به جرات می توان گفت حتی متوجه نمی شویم که چگونه نیمی از فیلم دو و نیم ساعته گذشته است.
این فیلم نسبتا بلند با چنین فضایی مخاطب را اغوا و مجذوب خود کرده و ما دائما با اتفاقات پی در پی فیلم رو به رو می شویم. فیلم بدون سکته و توقف مسیری پر التهاب را می پیماید و با سکانس‌های محسور کننده روایتها مو به مو برای مخاطب بازگو می شود. اگرچه در آغاز فیلم تاکید می شود که این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است اما باید پذیرفت که آبیار بدون موضوع گیری توانست روایتی جدی را برای مخاطب بازگو کند.
از زمانی که فائزه متوجه می شود که حمید در باند مخوف برادرش قرار گرفته و به عبارتی شست و شوی مغزی شده و تمام آرای بی‌مبنای او را درباب کشتن انسانها و تاکید بر اعتقادات دینی و تقسیم دنیا به بلاد کفر و ایمان فیلم وارد ماجرای اصلی خود می شود. از استقامت فایزه در برابر چنین رفتاری تا زمانی که فایزه به دست حمید کشته می شود ما با فضای پر تنشی رو به رو می شویم که می توان گفت در سینمای ایران چنین فیلمی کم نظیر بوده است.
ایفای دو نقش فایزه (الناز شاکر دوست) و عبدالحمید (هوتن شکیبا) دو اتفاق در جشنواره امسال بود. این دو با بازی متفاوت و تحسین برانگیز خود توانستند مخاطبان را با خود همراه کنند. از سکانسهای جذابی که آنان ایجاد کردند به خصوص از عشق ورزی که نسبت به یکدیگر داشتند نمی توان چشم پوشید و مخاطب را همراه خود کنند. به خصوص سکانس پایانی که عبدالحمید مامور قتل همسرش به دستور برادرش می شود که او را بر این امر فرض کرده است. سکانسی محسور کننده و پر التهاب که در انتها با مرگ جانکاه فایزه به پایان می‌رسد و فیلم با پایان بندی جذاب خود به اتمام می‌رسد.
فیلم “شبی که ماه کامل شد” را می توان سرآغازی برای توجه به چنین موضوعاتی در سینمای ایران دانست. اگرچه آبیار با ساخت این فیلم نشان داد که می توان فارغ از هر جریان سیاسی و ایدئولوژیک فیلم را معطوف به روایتهای مادرانه، زنانه و عاشقانه هم کرد. از سوی دیگر این فیلم فضای پر از خشونت و تلخی و مرگ و درد که در عین حال واقعی هم بود را به گستره انسانی و عشق کشاند و بر همین اساس است که این فیلم مورد توجه صاحب نظران و منتقدان قرار گرفت.
چرا فیلم پر از صحنه خشونت است. به طور مثل صحنه ای که شهاب برادر فایزه توسط عبدالمالک ریگی سربریده می شود و از قبل به مادرش گفته بودند که از شبکه العربیه می تواند پسرش را ببیند و او بدون اطلاع از این مورد صحنه ای پر از درد را می بیند که برای تماشاگر بسیار ملتهب و تاثر آور است. باید به نقش مادر عبدالحمید که نقش آن را فرشته صدر عرفایی بازی کرده هم اشاره کرد. او با گریمی متفاوت توانست نقشی منحصر به فرد از خود در این فیلم به جای گذارد. او در فیلم بارها به فرزندانش تذکر می داد که راهی اشتباه پیش گرفتند اما تذکر او به روح فاسد عبدالمالک و عبدالحمید تاثیری نداشت.
روی خط جشنواره فجر
«روزهای نارنجی» که ایستادگی زنانه را روایت می کند
#منوچهر_دین‌پرست
سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷

در ادامه فیلمهایی که در ژانر اجتماعی ساخته شده و در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر برای اصحاب رسانه و منتقدان اکران می شود می توان به فیلم روزهای نارنجی اشاره کرد که نشان دهنده حضور یک زن در عرصه اجتماعی است.
فیلم روزهای نارنجی ساخته آرش لاهوتی را می‌توان فیلمی درباره زنی دانست که در مناسبات اجتماعی و حرفه ای می خواهد مستقل و متکی به خود باشد. اگر همین نکته را در نظر بگیریم باید به این موضوع تمرکز کنیم که چنین زنانی در جامعه ما که از ناملایمات و نابسامانی‌هایی درباره حضور زنان در جامعه برخوردار است، قطعا با فیلمی پرتنش رو به رو خواهیم شد. اما کارگردان برای اینکه تلخی حضور چنین نقشی را بگیرد از زنی استفاده کرده که با آرامش و اطمینان می خواهد اهداف خود را به پیش ببرد. از سوی دیگر ما در فیلم با یک بسته از آسیبهای اجتماعی رو به رو هستیم که مخاطب را وادار می کند که همراه آن آسیبها فیلم را تا انتها ببیند. از اعتیاد و طلاق و دزدی و بی تعهدی تا ارتباط نامشروع و نابسامانی‌های کار زنان. همه اینها در فیلم روزهای نارنجی چنان چیده شده که فقط با حضور زنی قدرتمند می توان آنها را سامان داد و به عبارتی به خیر و خوشی به انتها رساند. اگر بخواهیم معضلاتی که در این فیلم روایت شده را نام ببریم شاید در این مطلب مختصر نگنجد اما باید در نظر داشت که کارگردان سعی کرده تا به جای پرداختن به چنین مشکلاتی آنها را چنان در کنار هم قرار دهد تا التهاب این معضلات ذهن مخاطب را آزار ندهد. او با بهره‌گیری از لوکشین‌های سرسبز شمال کشور و استفاده از دوربینی که دائما در حال حرکت است سعی کرده مخاطب را با مضمون فیلم به آرامش همراه کند شاید بر همین اساس است که نقش آبان را هدیه تهرانی بر عهده گرفته تا در کنار همسرش (علی مصفا) بخواهد زنی با صورتی سنگی بدون چالشهای روحی نشان دهد. او در بدترین شرایط که زنی می گرید این چنین نیست و در شرایط‌های مطلوب هم چندان لبخندی بر چهره ندارد. بر همین اساس فیلم روزهای نارنجی را باید فیلمی دانست که می خواهد حضور زنی تنها و بدون اتکا به هیچ مردی نشان دهد و مردانی که در راهش حضور دارند را کنار بگذارد. این همان چالش اصلی فیلم است که در اغلب فیلمهای ایرانی با آن مواجهه هستیم. اگر قرار باشد نقطه اصلی فیلم یک زن باشد یا او را کاملا متکی به مرد نشان می دهد و یا اینکه می‌خواهد مردان دیگر را از صحنه به در کند بر این اساس زن به مثابه زن کمتر حضور می یابد. زنی که خودش باشد و خودش. فیلم روزهای نارنجی اگرچه با بازی‌های خوبی همراه بود اما باید گفت که در برخی از سکانسها دچار تشویش معنایی هم هست که می توانست در این فیلم نه تنها به آن به شکل جدی توجه شود بلکه بخشی از معضلات جامعه ما را هم بازگو کند. در سکانسی از فیلم وقتی که آبان متوجه می شود که شوهرش با یکی از کارگران زن ارتباط دارد با سکوت او را طرد می کند اما مرد با بازگشت خود به سر کار و با سکوت ابراز مثلا پشیمانی می کند اما سرانجام خیانت در این فیلم چیست و کارگردان معنای خیانت را چگونه برای مخاطب توجیه می کند؟ فیلم اگرچه در ژانری اجتماعی ساخته شده اما چنین معضل آشکاری آیا با سکوت حل و فصل می شود…
مطایبه با مرگ
«سمفونی نهم» کار محمد رضا هنرمند نیز از دیگر فیلمهایی بود که سعی داشت با القا مضامین الهیاتی و تاریخی موضوع مرگ را دستمایه کار خود قرار دهد و مخاطب را همراه چنین سوژه مهم و جدی برای هر انسانی نشان دهد. اما از آنجا که متن فیلم نامه به فیلمهایی با موضوع طنز شباهت داشت نتوانست مرگ و معنای آن را به مخاطب نشان دهد. کارگردان با ساخت سکانس‌هایی از جدالهایی که به مرگ منتهی می شوند مانند جدال کوروش و یا خودکشی هیلتر و یا به قتل رسیدن امیرکبیر و حضور شخصی که نقش ملک الموت را داشت می خواست مرگ و قطعی بودن آن را با مطایبه به مخاطب القا کند. بر این اساس او از حضور زنی استفاده کرد که از قضا پزشک و جراحی است که هنگام عمل شوهرش فوت می کند و او می خواهد جسد شوهرش را با وسیله شخصی به زادگاهش برای دفن ببرد اما در میانه راه با ملک الموت همراه می شود. همراهی او به نوعی بازخوانی درباره مرگ است که برای زن روایت می شود. قصه فیلم دچار انقطاع‌های متعددی است که نمی توان آن را در فضای اگزیستانسیالیستی مرگ به مخاطب معنا کرد. چرا که چارچوب و صراحت مرگ چنان آشکار است که با زبان مطابیه ای الکن نمی توان آرمان آن را به تصویر کشید. از سوی دیگر باید پذیرفت فیلم سمفونی نهم با مشکلی رو به روست و آنهم ایستادن میان طنز و جدی است. آنجا که می خواهد با زبان طنز صحبت کند، قطعیت تاریخی او را به چالش می کشد و آنجا که می‌خواهد جدی صحبت کند فضای فیلم را به شوخی می کشاند. کارگردان فیلم را در دوگانگی قرار داده تا شاید بتواند مخاطب
روی خط جشنواره فجر
قصر شیرین، آیینه تلخی‌های اجتماع
#منوچهر_دین‌پرست
دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷

در روز سوم جشنواره فیلم فجر شاهد اکران فیلم‌هایی بودیم که به نوعی آنها را باید در حوزه طبقه متوسط اجتماعی و تمرکز بر آنها قلمداد کرد.
به گزارش خبرنگار ما، فیلم قصر شیرین ساخته رضا میرکریمی فیلمی با درونمایه اخلاقی و توجه به فطرت انسانی است که بخشی از جامعه ایرانی که دچار آشفتگی‌های اقتصادی و گرفتاری‌های اخلاقی هستند نشان می دهد. قصر شیرین را باید از جمله فیلمهایی با ژانر جاده ای قلمداد کرد که در طی چند روزی که فیلمهای جشنواره فیلم فجر اکران می شود سعی کرده قواعد ژانر را رعایت کند. این فیلم که با ریتمی کند و با التهاب و عصبیت همراه است سعی کرده تا مخاطب را به هسته مرکزی فیلم که همان کنشها و رفتارهای انسانی که میان افراد فیلم شکل گرفته هدایت کند. این فیلم درباره فردی است که همسرش در کما به مرگ مغزی دچار شده و باید فرزندانش را با خود ببرد. او که سالهاست از آنها دور بوده و اکنون با فرد دیگری ازدواج کرده چندان تمایلی ندارد که بچه‌ها را با خود همراه کند. از سوی دیگر خانواده همسرش نیز از رفتار او عاصی هستند. تمامی این داستان در یک نیم روز و در فاصله خانه تا جاده شکل گرفته است. در فیلم قصر شیرین ما شاهد بازی دو کودک خردسال دختر و پسر هستیم که گویی پسر غیرت و رفتارهای مردانگی را به پدر یادآوری می کند و دختر نمادی از پاکی و معصومیتی است که پدر آنها را فراموش کرده است. رفتار جلال(حامد بهداد) و عبوسی و عصبانیت او که در کل فیلم حتی لبخندی تلخ هم به فرزندانش تقدیم نمی کند فضای فیلم را در یک افسردگی عمیق فرو برده است. خوشبختانه این فیلم از ادا و اطوارهای روشنفکری و پند و اندرزهای نصیحت گونه خالی است و همین نکته باعث شده که میرکریمی فیلمی در چارچوبی روایت کند که پیش از این در فیلمهای یه حبه قند و خیلی دور و خیلی نزدیک به تصویر کشیده بود. فیلم که در منطقه یاسوج و در جاده‌های آن تصویربرداری شده توانسته فصای زرد و پاییزی را به معنای فیلم انتقال دهد تا مخاطب در عمق فضای سرد و یخ زده فیلم فرو رود. چالشها و رفتارهایی که در قصر شیرین روایت می شود اگرچه در برخی از سکانسها کام مخاطب را تلخ می کند اما نباید فراموش کنیم که قصر شیرین در سکانسی که جلال روباهی را زیر کرده و پسر با گریه از او درخواست می کند که به او کمک کند زیبایی اخلاقی فیلم را به مخاطب انتقال می دهد. نباید فراموش کنیم که میرکریمی در این فیلم آشوبی را روایت می کند که تنها باید آنها را در نهاد خانواده سامان داد و جاده و پیچ‌های تند آن نمادی از این آشفتگی است. و یا وقتی که مخاطب متوجه می شود جلال قلب زنش را که در کماست به قیمت پنجاه میلیون تومان فروخته متوجه شقاوت جلال و عمق بحران مردی که در سراشیبی انسانیت قرار دارد می شود. میرکریمی به درستی از خانواده‌ای صحبت می‌کند که تمام اجزایش را خودش ویران کرده و عشق و عرفانی که می‌توان جان مایه خانواده باشد از بین رفته است.
«درخونگاه» ادامه سنت کیمیایی
فیلم “درخونگاه” کاری از سیاوش اسعدی را می توان ادامه دهنده سنت کیمیایی دانست که در چند دهه بخشی از سینمای ایران را همراه خود کرده است. فیلمی با درونمایه غیرت و التهاب و درگیری و کتک کاری که در عمق آن فقط احساسات تماشاگر برانگیخته می شود و در پایان ما با یک روایت سرد و یخ زده مواجهه می شویم. درخونگاه درباره پسری است که چند سالی را در ژاپن برای کار گذرانده و پولهایش را برای مادرش می فرستاد و اکنون که بازگشته متوجه می‌شود که تمام دارای اش را بر سر یک حماقت و طمع کاری از دست داده‌اند و او هیچ چیزی در بساط ندارد. فیلم از درون مایه سرگرم کننده با ژانری اجتماعی همراه است که شاید به واسطه به تصویر کشیده زمانی از تاریخ معاصر ایران و ایام جنگ و شهادت برای مخاطبان بتواند جذاب باشد. درخونگاه برای اینکه بتواند مخاطب را با داستان فیلم همراه کند مجبور می شود در بخشی از فیلم به ناگهان زنی بدکاره را در فیلم قرار دهد که بخشی از داستان فیلم متمرکز به او می شود و در پایان نیز امین حیایی که نقش پسری را بازی می کند که از ژاپن بازگشته به خانه همان زن بدکاره پناه می برد که شاید کسی مثل او بتواند به او کمک کند و در امانتش خیانت نکند. فیلم درخونگاه را باید از همان دسته فیلمهایی دانست که بیشتر روایتی از فیلم فارسی دارد که به عبارتی قدری از زمان خود جلوتر امده که حتی با ایجاد صحنه‌های اکشن و اروتیک و با استفاده از بازی کسانی چون ژاله صامتی و مهراوه شریفی نیا و محمود جعفری نتوانسته فیلمی درخور توجه ارائه کند و نظر منتقدان را به خود جلب کند.
«مسخره باز» فیلم پست مدرن
فیلم مسخره باز کار همایون غنی زاده را می توان فیلمی پست مدرن در جشنواره سی و هفتم دانست که توانست منتقدان و اصحاب رسانه را به واکنش وادار کند. این فیلم که در فضای عجیب و
کتاب «واقعیت نمایی و بداهت؛ تأویل‌های ژان لوک نانسی از سینمای کیارستمی» تالیف منوچهر دینپرست از سوی انتشارات پارسه، به چاپ سوم رسید
#معرفی_کتاب

سینمای کیارستمی قابلیت بحث و بررسی موضوعات فلسفی را در نهاد خود دارد. بدین لحاظ ژان لوک نانسی، فیلسوف فرانسوی، سعی نموده با نگارش کتاب «بداهت فیلم» جهان فلسفی سینمای کیارستمی را مورد کاووش قرار دهد. «بداهت فیلم» اثری است که هم قرائت سینمایی نانسی را مشهود می‌سازد و هم علاوه بر بررسی هفت فیلم از عباس کیارستمی، تعامل اندیشه‌های فیلسوف پست مدرنیست فرانسوی و نگاه سینمایی عباس کیارستمی را جلوه‌گر می‌کند. «بداهت فیلم» نانسی در بردارنده برخی از عناصر نقادانه برای پیش‌برد زیبایی‌شناسی نوین است اما از آن‌جایی که این اثر بیشتر طرحی هنری است تا پرداختی آکادمیک، کوشش بیشتری نیاز هست تا اهمیت قیاس‌های منطقی تئوری فیلم را در آن بیابیم.

در کتاب «واقعیت نمایی و بداهت؛ تأویل‌های ژان لوک نانسی از سینمای کیارستمی» #منوچهر_دین‌پرست، مولف کتاب، سعی کرده تا به تبیین تأویل‌های فلسفی در سینمای کیارستمی بر پایه آراء فلسفی ژان لوک نانسی بر پایه مفهوم‌های «بداهت»، «ذات واقع» و «نگاه و تصویر» و در انتها «معنای زندگی» بپردازد. همچنین مولف سعی کرده در این کتاب به بررسی لایه‌های فلسفی سینمای کیارستمی و تأویل‌های آن بر اساس روش و متد نانسی و امکان‌پذیری فلسفه سینما بر اساس آراء و اندیشه‌های موجود در سینمای ایران بپردازد. بر این اساس مولف معتقد است که سینمای ایران می‌تواند راه و منش جدیدی در تفکرات فلسفی به خصوص با پشتوانه معرفتی، فرهنگی و تمدنی که دارد بازگشایی کند، در این کتاب نیز سعی بر آن است که با بررسی سینمای کیارستمی و تأویل‌هایی که از سوی ژان لوک نانسی صورت گرفته این سینما را مورد بازاندیشی قرار داد. بنا بر باور نویسنده این کتاب، ما می‌توانیم بر اساس روش‌ها و بینش‌های فلسفی آثار هنری را مورد بررسی قرار دهیم و با طرح ایده‌های نوین راهی به سوی خلق آثار هنری با مبانی فلسفی بگشایم.

متن کامل #معرفی_کتاب
@AkhbarRooz
به یاد او که چشم از ایران بست

#منوچهر_دین‌پرست اینستاگرام

قریب قرنی پیش در همدان چشم به ایران گشود. پدرش اهل کاشان است. احسان الله دوره کودکی سخت و پر رنجی داشت. نخست مادر از دنیا رفت و سالی بعد پدر را از دست داد. غم و اندوه مرگ مادر اما آن چنان احسان نوباوه را افسرده ساخت که از عطاری محل مثقال تریاکی خرید تا جان به جان آفرین تسلیم کند! تقدیر اما چنین گشت که او نزدیک به قرنی زنده ماند و هشتاد سال به ادب و فرهنگ ایران خدمت کرد و سرانجام نیز در دیاری غریب اما چشم به راه ایران، از این جهان درگذشت.
بی تردید پروفسور "احسان یارشاطر" نامی آشنا برای همه ادب دوستان و فرهنگ مداران این مرز پر گهر است. گرچه این قلم "پروا" دارد که نمی توان مفاخر ملی این سرزمین را در یاداشتی کوچک خلاصه کرد اما به بهانه درگذشت دکتر احسان یارشاطر در نیویورک اینک شایسته است در ایران نیز این قلم به نیکی از او بنویسد و خدمات فرهنگی و ادبی وی را ارج نهد.
هرگاه در هنگامه روزمرگی از برابر دانشگاه تهران عبور کنیم چند تابلوی کتاب هم ببینیم، بویژه آن تابلوی کهنه و پوسیده و رنگ پریده "بنگاه ترجمه و نشر کتاب" را. شاید هم به یاد بنیادگذار آن، زنده یاد احسان یارشاطر بیافتیم. پیداست امروز در عالم بی کتابی و کتاب گریزی کمتر کسی در این سوی و آن سوی آبهای ایران یافت می شود که آثار این بنگاه قدیمی را نخوانده باشد اما ادعا کند که با شاهکارهای ادبی روس و انگلیس و فرانسه آشناست.
بی گمان "زبان" آیینه فرهنگ یا به عبارتی زبان، همان زبان گویای فرهنگ است. به این سیاق فرهنگ، بی زبان یا لال می شود و زبان نیز بدون فرهنگ، خاموش و بی فروغ است. بنابراین پروفسور یارشاطر این استاد برجسته زبان و تاریخ ادبیات فارسی در دو دانشگاه تهران و کلمبیا را باید به سبب هشتاد سال خدمات فرهنگی و زبانی بستاییم و از این پس نیز به نیکی از وی یاد کنیم. افزون بر این، او شایسته تقدیر است بابت سالها تعهد و اراده و رنجی که بابت مدیریت در تنظیم و تالیف "دانش نامه ایرانیکا" کشید. دانش نامه ای که ایران را در سنخ و سنج "بریتانیکا" انگلستان قرار می دهد.
از میان آثار فراوانی که استاد یارشاطر نوشت من اما کتاب خاطرات او را بیشتر می پسندم بویژه آنجا که به رساله دکتری با عنوان اصلی "شعر فارسی در عهد شاهرخ" و عنوان فرعی "آغاز انحطاط شعر فارسی در دوره تیموری" اشاره دارد که چگونه جسارتی و شهامتی داشته که "معشوق" در زبان و نظر شاعران این دوره "مونث" نیست(!) و به همین سبب استاد او دکتر علی اصغر حکمت (وزیر فرهنگ پهلوی دوم) سالها رساله او را تایید نکرد و با او سخن نگفت و تز او را به رسمیت نشناخت. البته احسان یارشاطر یک درجه دکترای دیگر هم در خارج به دست آورد؛ او گرچه دو دکترا داشت اما همیشه تواضع و مناعت طبع وصفای سخن داشت.
امروز من این فرهیخته دیروز درگذشته را دنباله همان نخبگان و فرهختگان درگذشته ایران از شمار سعید نفیسی، اقبال آشتیانی، محمد قزوینی، شاهرخ مسکوب، ایرج افشار، ناتل خانلری، استاد پور داود، عبدالحسین زرین کوب و بویژه دکتر داریوش شایگان می‌بینم.
@AkhbarRooz
مرگ حافظان طبیعت را آسان نگیریم

#منوچهر_دین‌پرست
یادداشت #روزنامه_اطلاعات

مرگ همواره هولناک و دردناک است؛ رنجی که در مرگ نهفته است را با هیچ رنجی در حیات نمی‌توان سنجید. با این حال نمی‌توانیم در برابر مرگ «نابهنگام» آن چهار برومندی که در راه اهداف بلند انسانی و سرزمین‌شان بدون چشم داشتی جانشان را از دست دادند بی‌تفاوت باشیم. جان باختن چهار جوان این سرزمین در حادثه آتش‌سوزی جنگلهای مریوان بسیار رنج‌آور و دردآور است. گویی مدت زمانی است ما با خبر مرگها خو گرفته‌ایم: جان باختن آتش‌نشانان، جان‌فشانی مرزبانان، فدا شدن فعالان محیط‌زیست و جنگلبانان. مرگ این چهار هموطن ما در شعله‌های بی‌رحم جنگل مریوان را باید مرگ در راه تحقق جامعه مدنی و جان‌باختن آرمانی در حفظ محیط‌زیست ایران دانست. جوانانی که سوختند تا ما بسازیم؛ آنها که رفتند تا ما بمانیم. گویی هنوز صدای بی‌صدای این جوانان از میان خشم شعله‌های ویرانگر آتش سبز مریوان به این قلم می‌رسد که همواره طبیعت را و ایران را پاس داریم.
متن کامل
@AkhbarRooz
Forwarded from اخبار روز
📝 درنگی بیدرنگ بر فرهنگ و ولگاریسم فرهنگی

#منوچهر_دین‌پرست
#روزنامه_اطلاعات

می گویند دامنه “فرهنگ” آنقدر گسترده است که هم مردگان را در بر دارد و هم زندگان را. به بیانی، یک فرهنگ پویا به ما نشان می دهد که چگونه زندگی کنیم و چگونه بمیریم. بنابراین فرهنگ تنها مختص زندگان نیست بلکه تعلق به رفتگان نیز دارد. از سوی دیگر فرهنگ آنقدر پیچیده و تعریف ناپذیر شده است که تا کنون با وجودی که در دایره المعارف بیش از یک صد و پنجاه تعریف برای آن آورده اند باز راضی نگشته و همچنان تشنه فرهنگ است و چشم به راه یک تعریف جهانشمول از آن تا شاید این جهان پست مدرن روزی دوباره مدرن شود و به همان یک تعریف از فرهنگ بسنده کند و شاکر شود.
ادامه یادداشت
@AkhbarRooz
📝 درنگی بیدرنگ بر فرهنگ و ولگاریسم فرهنگی

#منوچهر_دین‌پرست
#روزنامه_اطلاعات

می گویند دامنه “فرهنگ” آنقدر گسترده است که هم مردگان را در بر دارد و هم زندگان را. به بیانی، یک فرهنگ پویا به ما نشان می دهد که چگونه زندگی کنیم و چگونه بمیریم. بنابراین فرهنگ تنها مختص زندگان نیست بلکه تعلق به رفتگان نیز دارد. از سوی دیگر فرهنگ آنقدر پیچیده و تعریف ناپذیر شده است که تا کنون با وجودی که در دایره المعارف بیش از یک صد و پنجاه تعریف برای آن آورده اند باز راضی نگشته و همچنان تشنه فرهنگ است و چشم به راه یک تعریف جهانشمول از آن تا شاید این جهان پست مدرن روزی دوباره مدرن شود و به همان یک تعریف از فرهنگ بسنده کند و شاکر شود.
ادامه یادداشت
@AkhbarRooz
🔴مراقب باشیم دیر نشود
📝 #منوچهر_دین‌پرست
روزنامه اطلاعات

چند شب پیش صفحه سوابق علمی یک استادیار دپارتمان فنی مهندسی و عضو گروه مدیریت، فلسفه علم و فناوری دانشگاه علم و صنعت را دیدم. آن صفحه مشعشع را برخی از همکاران رسانه‌ای هم بعداً برایم ارسال کردند و بر سرعت در شبکه‌های مجازی تکثیر شد. آن شب به خوبی آگاه و واقف بودم که این موضوع چندان موجب تعجب دوستان نشده است؛ چرا که چنین اساتیدی نه در دیار ما کم هستند و نه زورشان اندک. اینان کسانی هستند که سالها در فضای آکادمیک ایران بیتوته کرده و سر در سودای چسباندن آسمان دین به زمین هرآنچه خود می‌پندارند دارند. گویی برخی که پروای علمی هم ندارند، همواره علم را با «شبه علم» به هم می‌آمیزند تا از این راه نمره‌ای به دست و لقمه نانی به کف آورند و به غفلت بخورند و در بین یاران و خویشان نیز پُز علمی هم بدهند.
دیروز تذکر و انتقاد استاد جعفریان در همین صفحه منتشر شد. با خواندن هشدار ایشان چیزی به ذهنم رسید که بارها در طی این سالها در فضای دانشگاهی این سرزمین دیده ام. کم نیستند کسانی که با سر هم کردن یک سری «ترّهات» به زعم خویش می‌کوشند مقالات علمی و پژوهشی بنویسند تا درجه «آی اس آی» بگیرند که از مواهب آن در فضای آکادمیک بهره ببرند. اشخاصی که می‌پندارند پُلیمات (بحرالعلوم) هستند و گویی همسنگ بوعلی و خوارزمی و رازی شده‌اند!
نکته‌ای که تاکید دارم بگویم این است که گرچه با نقد به‌جای استاد جعفریان موافقم اما باید به این پرسشها نیز پاسخ داد: بستر و زمینه رشد و گسترش کسانی که فضای دانشگاهی را چنین به مضحکه می‌کشند چگونه فراهم شده است؟ آیا این‌ها کسانی نیستند که آشفتگی را از زمین به آسمان علم رساندند؟ چه نهادی باید پاسخ گوی این افراد باشد؟ چه کسانی به این عده اجازه دادند فضای آکادمیک را که باید محلی برای تلاقی دانش و اندیشه و مجالی برای تجربه و خردورزی باشد اینگونه بستر تاخت و تاز موهومات و ترهات و خرافات خویش کنند؟ آیا نباید متولیان دانشگاه پاسخ گو باشند؟
به خاطر دارم شاید دو دهه پیش بود که دکتر رضا داوری اردکانی به کسانی که باب مقالات علمی ـ پژوهشی را برای دریافت مواهب دانشگاهی گشودند و اینکه این مقالات، تولید علم را در جامعه گسترش می‌دهد و سبب رشد و بالندگی می‌شود، به شدت تاختند که این حجم انبوه مقالات، ما را هرگز به جهان بی کران علم نمی‌برد. شاید اگر از همان سالها ارباب نظام آموزش عالی این نقد را جدی گرفته بودند وضعیت دانشگاه این گونه نبود که امروز است. سخن در این باب بسیار می‌توان گفت اما اگر به زبان جامعه شناسان هم صحبت کنم می‌توانم بگویم چنانچه فقر در جامعه افزایش یابد، بی‌گمان دزدی و جرم و فحشا هم زیاد می‌شود. از سوی دیگر اگر نهادهای نظارتی و حقوقی در جامعه نحیف و نزار شوند، اسباب جنایت نیز راحت‌تر فراهم می‌شود. لذا اگر بنیان علم که باید در دانشگاه فراهم شود این‌گونه بی مبالات و بی نظر رها شود بی‌تردید نتیجه اش همین می‌شود که هست. چه، استادان شریفی در دانشگاه‌های ایران بودند و هستند که برای تعالی علم تلاش شبانه روزی دارند اما صدایشان به جایی نمی‌رسد و با هزار مشکل اداری و ساختاری رو به رو هستند. از سوی دیگر اما کسانی مثل این استاد اعظم و شریف اینگونه در خلسه‌ی خویش فرو می‌رود تا «علم» را به سرزمین عجایب المخلوقات راهنمایی کند!
زنهار که بسیار دیر است؛ ای‌کاش این استاد دانشگاه علم و صنعت پیش از آنکه علم را به اقلیم «هورقلیا» برساند در گذر حکمت ایران به مکتب شیخ سرخ و یا مولای روم می‌رفت و چیزی می‌آموخت تا امروزچنین مایه مباهات(!) علم و عالم نشود:
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد…‏
@AkhbarRooz