شهید احمد مَشلَب

#دنیا
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@AhmAdmashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,22 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#لبخنـدت
آتش بہ جانـم مےزند...😍😰
آرے...
میخندے بہ آمال دنیایےام!
و میگویے:
#دنیا محل مانـدن نیست...🍃

کلیپے از #شهید_احمد_مشلب🌸🌻
#رفیقانہ💫

@AHMADMASHLAB1995
#دنیا
میدانِ بزرگ آزمایش اسٺ
ڪہ هدف آݩ جز #عشق چیزے نیست...

#شهید_مصطفی‌_چمران🌱

☑️ @AhmadMashlab1995
🍃 دفاع واژه‌ای است از ترکیب #عشق و #غیرت، که دنیا و لذت هایش نمی‌تواند مفهوم آن را عوض کند، و #مدافع مرد با غیرتی است که به عشق ارباب، برای دفاع از حریم #آل_الله راهی می‌شود.💪
.
🍃 #جوان خوش تیپ BMW سوار، ثروت و رتبه ۷ #دانشگاه را فدای ایمانش کرد. #سرباز امام زمان شد و با دعای مادرش راهی سوریه...
.
🍂 همه او را با نام #جهادی «غریب طوس» می‌شناختند؛ این نشان از علاقه‌ی مدافع #لبنانی به #امام_رضا بود.😍
.
🍂 #شهادت آرزوی قلــ❤️ــبی اش بود که برآورده شد.
.
🍂 اقتدا به #ارباب کرد. #حسین(ع) شهید شد اما نگران خیمه‌ها بود و احمد شهید شد اما نگران مردم #دنیا بود.
.
🍁 نگران دخترانی که پیرو #حضرت_زینب هستند، اما #عکس هایشان با #چادر حضرت مادر بر روی #پر‌وفایل‌ها خوش رقصی می کند.😔
.
🍁 نگران حجاب هایی که این روزها رنگ و بوی مدگرایی به خود گرفته اند.😞
.
🍁 نگران دنیای #مجازی این روزها که ممکن است اعتقاد به محرم و نامحرمی با سرگرمی هایشان فراموش شود.😔
.
🍁 نگران اعتمادی که این روزها به واسطه برنامه های مجازی از دختران و پسران سلب شده است.😞
.
🌼 #شهید #احمد_مشلب مدافع شد تا #حسین(ع) نگران نگاه حرامی سوی #حرم نباشد.
کاش ما هم مدافع ایمانمان باشیم تا او هم نگران تیرهای #شیطان بر قلب هایمان نباشد.
.
نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
.
🌿به مناسبت شهادت #شهید_احمد_مشلب
معروف به شهید Bmw سوار لبنانی
.
محل تولد: نبطیه کشور لبنان
.
محل شهادت: منطقه الصوامع إدلب سوریه
.
📆 تاریخ تـولد:1374/6/9
.
📆 تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۱۲
.
📅تاریخ انتشار: ۱۳۹۸/۱۲/۱۰
.
💑 وضعیت تأهل: مجرد
.
🥀محل دفن: گلزارشهدای نبطیه-لبنان
.
#گرافیست_الشهدا #شهادت #مدافع_حرم #عمار_عبدی
🔗 همراهی دین و دنیا

📌 س: آیا این حرف درست است که اگر به دین مشغول باشیم، یعنی به دنیا مشغولیم؟

🔹🔹 ج: دین که از دنیا جدا نیست. #دین از #دنیا جدا نیست. دین برای دنیاست. در دنیا دین را آورده‌اند؛ بنابراین یکی از شُعَب دین، خود دنیاست. انسان باید هشت ساعت #کار_حلال بکند. این جزء #دین است و جزء #تقوا ست. اگر انسان بخواهد فرار کند و کار نکند، بی‌تقوایی است و این کار، #حرام است.

🔹🔹 بنابراین دین با دنیای انسان هم کار دارد. دین می‌گوید: «باید #هشت_ساعت کار کنی و کار حلال هم داشته باشی. باید #ازدواج هم بکنی. بچه‌دار هم بشوی. #تربیت هم بکنی.» این‌ها همه جزء دین است. کار مادی و دنیوی است، اما جزء دین است.

🔹🔹 نمی‌شود دین را از دنیا جدا کرد. دین در دنیا نازل شده است و برای #اصلاح_دنیا هم آمده است. بنابراین دنیا سهمی از دین دارد و باید آن سهم را در دنیا پیاده کرد. بنابراین نمی‌شود از #وظیفه فرار کرد. انسان باید هشت ساعت کار کند؛ و الّا #فاسق می‌شود و تقوا ندارد.

🔸🔸 #آثار_بندگی، ج2، ص376

@AhmadMashlab1995
آنها...
بارِ #سفر ،
بستند و رفتند...
و ما امّا
دل ‌بسته شدیم
به مسافرخانه #دنیا!

#گاهی_نگاهمان_کنید
#طرح_گرافیکے
#شهیداحمدمشلب
@ahmadmashlab1995
کوچه هایمان را به نامشان کردیم....


از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
.
اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
.
.
دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...
.
.
به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
.
به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
.
به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
.
ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
.
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
.
هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...
.
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
.
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...
#شهدا
گاهی،نگاهی.


🌷کانال شهید احمد مشلب🌷
@AhmadMashlab1995
کوچه هایمان را به نامشان کردیم....


از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
.
اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
.
.
دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...
.
.
به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
.
به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
.
به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
.
ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
.
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
.
هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...
.
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
.
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...
#شهدا
گاهی،نگاهی
🌀کانال شهید احمدمشلب🌀
👇👇👇
@AHMADMASHLAB1995