شهید احمد مَشلَب

#داستان_آشنایی_من_با_شهید_احمد_مشلب_و_تاثیراتش_در_زندگیم
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@AhmAdmashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,23 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
#داستان_آشنایی_من_با_شهید_احمد_مشلب_و_تاثیراتش_در_زندگیم

سلام
من یه دختری بودم که اصلا به حجاب اهمیت خیلی زیادی نمی دادم
راستیش از حجاب و چادر متنفر بودم
تو مدرسه با اینکه دوستای باحجابی داشتم که ازخوبی های حجاب برام میگفتن بازم گوشم بدهکار نبود
یه روز معلم پرورشیمون اومدو گفت امروز صبحگاه سخنران داریم چادراتونو سر کنین و بیاین سر صف
منم که از چادر متنفر بودم به زورکی چادر سرم کردم و اومدم سر صف
بعداز چند دقیقه یه روحانی اومد
من اون موقع از روحانی ها متنفر بودم
میخواستم برم که دوستم به اجبار نذاشت برم
نشستم پای حرفاش مثل بعضی از روحانی ها خشک نبودو خیلی خوب صحبت کرد
بهمون جایی رو معرفی کرد به نام مدرسه عشق
وقتی اینو فهمیدم یه پوزخند زدمو به دوستم گفتم حتما می خوان عشق بهمون اموزش بدن
خلاصه گفت من فرم هارو به خانم پرورشیتون میدم برین پر کنین و ما خودمون بین شماها چند نفر رو انتخاب می کنیم
دوستم رفت دوتا فرم گرفت بهش گفتم چرا دوتا فرم اون گفت یکی هم برای تو گرفتم گفتم من فرم رو پر نمی کنم اون گفت اگه پر نکنی یه کلمه باهات صحبت نمی کنم
به زور فرمو پرکردمو گفتم من که اسمم در نمیاد
بعد از چند روز خانم مدیر اومدو گفت اینایی که اسمشونو خوندم بمونن اولین اسم اسم من بودم اولش خیلی ترسیدم اما بعد که اسم دوستمو خوند خیالم راحت شد
خانم مدیر وقتی همه رفتن گفت شماها از فردا باید برین امام زاده برای مدرسه عشق خیلی تعجب کردم
ما رفتیم اونجا من با همون تیپ رفتم فقط دمه در امام زاده چادر مشکیمو سر کردم
وقتی رفتم تو همه با حجاب بودن فقط من وضع حجابم بد بود خجالت کشیدم و کمی روسریمو کشیدم جلو
بعد اونجا یه خانم محجبه باهامون صحبت کرد
خیلی از فضای اونجا خوشم اومد اونجا تنها جایی بود که به حجابم گیر ندادن
بعداز چند جلسه که رفتیم خانم بهمون گفت می خوایم یادواره شهدای مدافع حرم بگیریم
خانم رفت تو اتاق منم دنبالش رفتم و گفتم من نمی تونم کمکتون کنم خانم گفت چرا با بغض گفتم چون شهیدا از من بدشون میاد خانم گفت این چه حرفیه شهدا از همه خوششون میاد شما هم میای کمک می کنی
اشکامو پاک کردم
بعد از چند روز که کارای یادواره رو انجام دادیم یادواره بر گزار شد
من اونجا برای اولین بار عکس شهید احمد مشلب رو دیدم
یه لحظه جذب صورت نورانیش شدم از خانم پرسیدم این کیه خانمم قشنگ برام تو ضیح دادکه کیه
گذشت تا شد اردیبهشت خانم بهمون گفت بچه ها می خوایم کل بچه های مدرسه عشق بریم اعتکاف همه موافقت کردم تو این چند مدتی که رفتم مدرسه عشق کمی حجابم رو رعایت می کردم
رفتیم اعتکاف
اونجاهم باز خانم برامون توضیح داد سعی کنین بایه شهید دوس باشین و بهش دردو دلاتونو بگین منم گفتم شهید مشلب رو انتخاب می کنم
تو اعتکاف بازم یادواره شهدای مدافع حرم گرفتیم
و یکی راوی اومد از جبهه و جنگ برامون صحبت کرد
اونجا بهمون ساق دست جوراب و یه روسری خوشگل دادن کم کم با فایده حجاب اشنا شدم
با حجاب شدم تو این راه مادر و پدرم مخصوصا برادرم خیلی کمکم کردن
کم کم با شهیدا اشنا شدم
با حجاب اشنا شدم واز همه مهمتر باحجاب شدم
الان خیلی به حجابم اهمیت میدم و همه اینارو مدیون شهید مشلب هستم
#ارسالی_گمنام
✿کانال شهید احمدمشلب✿
👇👇👇
@AHMADMASHLAB1995