به اسمهای مانده در برفآینده پشیمانِ اینکه مرا از دست داده است
حتی گذشته انگشتی برای اشاره ندارد
مثلاً نمیشود گفت:
ببینید من از آنجا به بعد متوجهِ حضور ِ مرگ شدهام
درست از آنجا به بعد
بعد نشستهام مینویسم
لبهای یک
#کولبر نوجوان مثل گیاهی مفراح
با یک اسمِ زیبا زیرِ
یخها
مینویسم
در این دنیا زبان آنقدر بیحساب شده
که مرگ را به جای رنگ رویِ لبها میمالد
و اسمِ معشوقههای
#کولبران را زیر سنگ پنهان میکند
آخر انسان با اسمِ سنگ چه نسبتی دارد؟
آن اسمِ غمگین رویِ لبهای آن کولبر مالِ کیست؟ تسلیت به
#برفهای کوهستان
تسلیت به زبان
تسلیت به اسمِ
#یخزدهمینویسم
در حالی که همچنان زندهام و به همان اندازه
هنوز گذشته مرا ندارد
اگر میتوانستم اما درحالِ حاضر اگر میتوانستم
با صراحت و جرأت کافی بگویم؛ ببینید من زندهام
آیا این کافی نیست؟
چقدر آدم باید عمر تلف کند
تا بتواند با صراحت بگوید
من زندهام من را ببینید...
👇🏼شعری از شهباز پویا در سایت ادبیات اقلیت🆔 @Aghalliat#شهباز_پویا #شعر_فارسی