🎞 روایت
#محمد_حسن_علوان از کتاب
#مرگ_کوچک و
#ابن_عربی:
🔹ابن عربی میگوید: «از مردمان کناره گیر تا از تو در امان بمانند؛ نه آنکه تو از آنها در امان بمانی.»
🔹گاهی عجیب به نظر میرسد که رمانی دربارۀ ابن عربی نوشته شود... با تمام آن مفاهیم به شدت شرقیاش. در حالی که من، در این بخش دوردست و سرد جهان، در کانادا، اقامت دارم. گاهی که به این قضیه فکر میکنم، در درجۀ نخست «اشتیاق» را ـ و به شکلی مستقیم ـ متهم میکنم و درمی یابم که بده بستان با انسانهای غریبه و متفاوت همان عاملی است که مرا وامیدارد به درون خویش و میراث و فرهنگ کهن خود بازگردم.
🔹وقتی سفرهای ابن عربی را بررسی میکنیم، نمیتوانیم میان موقعیت جغرافیایی و وضعیت معنوی او جدایی قایل باشیم. او منزلگاههای زمین را درمینوردید، اما در عین حال روح خود را به سمت درجاتی که او را به روح خود و آفریدگار خویش نزدیک میکردند، راه میبرد.
🔹دلیلی که مرا واداشت تا «مرگ کوچک» را بنویسم ناامیدی بود. وقتی که دریافتم سیرۀ برجایمانده از محیی الدین ابن عربی، شبیه یک پیراهن زیبا اما پر از سوراخ است. مورخان برای ما از تأثیر اندیشههای ابن عربی بر جامعۀ خود، خیلی چیزها نوشتهاند؛ اما توجهی به آبشخورهای این اندیشهها نکردهاند. من از ابن عربیِ «انسان» نوشتهام؛ نه ابن عربی نماد یا شیخ... و نه آن شخصیت جدلی که آدمها او را میان شک و یقین، از این رو به آن رو گرداندهاند. همۀ آنچه که کتابهای تاریخی در سیرۀ او ذکر کردهاند، چیزی بیش از یک دهم این رمان را تشکیل نمیدهد؛ و نه دهم بقیه زادۀ تخیل من است. یعنی آنطور که من ابن عربی را تصور کردهام.
مهاجرت یا کوچ، همواره عنصر مهمی در تمامی کارهای پیشین من بوده است. گاهی شخصیت اول کوچ میکند... و گاهی آن که دوستش میدارد، او را ترک میکند. در رمان «مرگ کوچک» شخصیت اول داستان انگار خود کوچ است.
🔹من به دلایل گونهگونی مهاجرت میکنم؛ و در این مهاجرتها همواره افق وسیعتری برای نگرش یافتهام. فرصتی برای دیدار با خویشتن، خارج از چارچوب جامعهای که ما را چون پیراهنی به تن دارد، و پیراهنی از جنس خود به تنمان کشیده است.
🔹ابن عربی میگوید: «انسان، جهانی کوچک است؛ و جهان، انسانی بزرگ!»
#بوکر_عربی #بوکر_عربی_2017ترجمه:
#فرزدق_اسدیhttp://telegram.me/aghalliat@faraz_asadi