میدانستم که یک بچۀ هفتهشت ساله، نباید با یک مرد غریبه بیرون برود، آن هم در این تاریکی. لای در را باز گذاشتم. به طرف اتاق مادر رفتم تا اجازه بگیرم. مادر هنوز خواب بود. رنگش پریده و لای دهانش باز مانده بود. همچنان زیبا بود. موهای سیاهش، مثل آبشاری از متکا آویزان شده بود. پا به ماه بود. به شکمش نگاه کردم. نفس میکشید. دلم نیامد بیدارش کنم. از پشتِ سر صدایی شنیدم. برگشتم. مرد، با همان عینک دودی، مانند یک مجسمۀ یخی گوشۀ اتاق ایستاده بود. خشمگین به طرفش حمله بردم، اما ناپدید شد. بهسرعت به طرف در رفتم و نگاه به داخل کوچه انداختم. بیتفاوت به دیوار روبهروی خانه تکیه داده بود و به من نگاه میکرد…
#بریده_داستان / «ویلن طلایی» از مجموعۀ
#جوالدوز_شیطان📚 جوالدوز شیطان عنوان مجموعهداستانی از
#محمد_اسعدی است که دربردارندۀ شانزده داستان کوتاه از این نویسنده است.
داستانهای کوتاه این مجموعه را میتوان آثاری با چارچوبی محکم و بهقاعده دانست که در فضاهای مختلفی روایت میشوند؛ از رئالیسم محض تا رئالیسم جادویی یا فضاهای نزدیک به داستانهای هراس که در جغرافیاهای گوناگون شهری و روستایی اتفاق میافتند.
🔻 جوالدوز شیطان را انتشارات خورشیدآفرین، برای نخستین بار در سال ۱۳۹۶ با قیمت ۱۲۰۰۰ تومان منتشر کرده است.
#معرفی_کتابhttps://goo.gl/z9Qkcs🔺@Aghalliat