⛔️ تو خطرناک نبودی / دردناک بودی
👤 #شعر ی از مجموعه شعر «شهر»
#علیرضا_نوری و نقدِ آن
عادت کرده بودی
و چیزی بیشتر از مرگت تسلای آن کلاغ پیر نبود
که او دریافته بود خون تو شیرین
خون تو خوردنی است
نوشتم دیر نپاید
که پیراهنت را در خیابان در آورم
و جای زخمهایت را رو به دوربینهای جهانی
و جای زخمهایت را رو به عاشورا
و جای زخمهایت را رو قبیله
و جای زخمهایت را به ۵۷ گاو که زمین روی شاخهایشان
تو زن بودی
با تنی که هر ماه عادت داشت
چند قطره سبکتر باشد / تر
اول برایت نوشتم چند شعر
اول در دانشگاه دیدمت
نه
در تهران اولین قرارمان بود پاساژ فروزنده
نه
تو از شعر سپید نبودی سفیدتر
بودی زنی با قدی معمولی و چند کیلو اضافه وزن
بودی معشوق مردی که به اندامهای جنسیت بیشتر میاندیشید
بودی به مدت کوتاهی و هستی هنوزاهنوز
رگهای زیر گلویت عمیقترین جای توست
رگهای زیر گلویت را نمیشود اصلاح کرد
رگهای زیر گلویت را نمیشود به بند انداخت
نمیشود رگهای زیر گلویت را تتو کرد
نمیشود رگهای زیر گلویت را لاک زد
نمیشود رگهای زیر گلویت را رنگ کرد
نمیشود به رگهای زیر گلویت گفت بو میدهد
نمیشود که زن نباشی / نباشی/
نمیشود که زن نبوده بوده باشی
و چیزی بیشتر از مرگت تسلای آن کلاغ پیر بود
و آن کلاغ پیر دست در رگهای زیر گلوی تو برده بود از قرنها قرنِ قبل
و تو را بیماری خطرناکی جلوه داده بود
خطرناکتر از وبا / سل / جذام / عشق
نه
تو خطرناکتر از هواپیماهایی نبودی که انبار نفت را زدند
خطرناکتر از جعل حدیث نبودی
خطرناکتر از ریاضت اقتصادی نبودی
خطرناکتر از شبهای تهران نبودی
خطرناکتر ازکلاه کاسکت نبودی
خطرناکتر از خطیب جمعه نبودی
خطرناکتر از چوپان دروغگو و تصمیم کبرا نبودی
خطرناکتر از بایزید و محمد بلخی و پسرانش نبودی
خطرناکتر از دوستان من نبودی
تو اصلاً خطرناک نبودی
و از جای زخمهایت درختها رویید
و در جای زخمهایت پرندگان تخم گذاشتند
و این با پرندگانی که در گودی چشمان فروغ تخم گذاشتند فرق داشت
یکبار هم روی تخت زخمهای تنت را اشتباهی گرفتم و رفتم
و رفتم که هر کسی شیارهایی دارد زیر پوست
عادت کرده بودی
تنت بین کلاسیک و مدرن زن بود
زن امروز عادت نمیکند
تو عمیقتر از اعتقاد پیر زنان نیشابور بودی
بور نبودی
موهایت روی صورتم شکل خوابیدن ما را لو داد
حرف بزن
حرف بزن
حرکات ریز رگهای زیر گلویت را زبانم قبل از گوشهایم میشنود
با چند قطره سبکتر میشدی/ تر
حرف بزن
حرف بزن با صدای زنانه با لبهای زنانه با شیارههای زنانه با اعصاب زنانه با انگشتهای زنانه زن باش
آن پیر کلاغ حرامزاده سیصدهزاران هزار سال بزیست و میزید
و ۵۷ گاو در سرنوشت تو ماغ میکشند
و قبل از آن هزار و سیصد کلاغ در سرنوشت تو مااااااااغ میکشیدند
و تنها تو میتوانی با زیباییت
با اندامت
با اغوا
با بکارت همیشگی
با رگهای زیر گلویت
با تاریخ چشمهایت
با صدای زنانۀ زنانهات
بیماری بزرگ کلاغ پیر باشی
تو زن بودی به اضافۀ معشوق
علیرضا نوریتو چند کیلو اضافه وزن داری ولی زنی
گاهی به شکل مسخرهای غیرمنطقی میشوی ولی زنی
گاهی دلت پیش چند نفر گیر میکند ولی زنی
گاهی به یک زندگی تخمی به یک شاعر تخمی روحی چنان میدمی که البته زنی
گاهی یک پایت را میگذاری بالای شعر/ یک پایت را پایین شعر / میرینی به هرچه شعر و شاعر ولی زنی
گاهی صبح که از خواب بلند میشوی آدم حالش از قیافهت به هم میخورد ولی زنی
گاهی کلاغ پیر با تو میخوابد ولی زنی
تو خطرناک نبودی
دردناک بودی
🔗 لینک متن این شعر و نقدِ آن به قلم شهاب الدین قناطیر ـ نوید کریمیان در سایت ادبیات اقلیت
*
علیرضا نوری، عضو کانون نویسندگان ایران، روز پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۹ در خانهاش در همدان بازداشت و برای اجرای حکم حبس به زندان این شهر منتقل شد.
@Aghalliat