#داستان_و_نقد_داستان📝 زمان ماجرای
داستان، در اسفندماه، یعنی نزدیک عید است. پایان سالی که رفته
و روزهای گشوده به آغاز سال نو. چیزی دارد پایان میپذیرد
و بهناچار چیزی در شرف آغاز است. یک زن
و دخترش، روناک، برای دیدار با برادر زن، اسماعیل جلو خانهاش آمدهاند. بهظاهر کسی در خانه نیست، اما به اعتقاد زن، اسماعیل در خانه هست اما قهر کرده، نه جواب زنگ در را میدهد نه زنگ تلفن. روناک با گوشی خودش شمارۀ دایی را میگیرد. ناموفق است. اسماعیل از زن دلخور است
و بهانهاش مقاومت خواهرش در برابر فروش این خانه است. اسماعیل به پول این خانه برای راهانداختن کسب
و کار محتاج است
و بدبختانه زن معتادی به نام الی دارد. خواهر مقاومت کرده است، هرچند ظاهراً کم بار هزینۀ زندگی اسماعیل
و الی را نکشیده است. آنها در نوجوانی پشت هم را میگرفتهاند. اسماعیل پول میدزدیده تا کفش دلخواه خواهرش را بخرد
و خواهر از در
و همسایه برای کتککاریهایی که اسماعیل راه میانداخته، رضایت میگرفته است. اکنون او برای برادرش، خرید شب عید کرده، که عبارت است از کیسههای میوه
و مواد غذایی
و دو دست لباس برای دو دختر اسماعیل، ترنم
و تبسم. تلاش زن
و روناک ناموفق است... (متن کامل این
نقد را در سایت ادبیات اقلیت بخوانید:
👇🏼)
🔺 #نقد_ویژه_مکتوب داستان «دوتا دست کوچک
و یاقوت سرخ»
👤 نویسنده
نقد:
#مرتضا_کربلایی_لو🔺 https://goo.gl/C5gdvc🆔 @Aghalliat