ماجراى شهيدى كه
با
#غل و
#زنجبر دفن شد...
بابای حسین می گفت یکی دو روز قبل از اعزام به
#جبهه ،حسین مقداری زنجیر خرید و به خانه آورد .
از حسین سوال کردیم که زنجیرها برای چیست و او گفت بعدا” براتون می گم.
حالا که
#وصیت_نامه حسین باز شده دیدیم وصیت کرده زنجیرها را به دست و پایش ببندیم و بعد اورا
#دفن کنیم تا در قیامت حسین گواه محکمی برای ابراز بندگی به خدا داشته باشد.
@abolfazlrahchamaniحاج قاسم رفته بود پیش پدر و مادرش، گفته بود: حسین عاشقی بود که همه عاشقش بودند. حسین عاشق اباعبدالله الحسین علیه السلام بود. برای امام حسین علیه السلام می سوخت و با تمام وجود اشک می ریخت. از روی سوز و، از روی اعتقاد
#اشک می ریخت و وقتی دعا می خواند، قبل از همه و بیشتر از همه، خودش گریه می کرد .
وصیّت حسین همهی ما را شگفتزده کرد. نمیدانستیم چرا چنین وصیّتی کرده است.
بعضیها برخورد خوبی نداشتند. با کنایه و
#نیش زبان دل ما را آزردند. گاهی سوال میکردند: «خونهی شهیدی که به زنجیرش کشیدن، کجاست؟»
و با این حرفها ما را
#رنج میدادند.
@abolfazlrahchamaniشبی یکی از بستگان، حسین را در خواب دید. از او پرسید: «این چه وصیّتی بود؟! با این وصیّت دل ما رو سوزوندی.»
حسین روی تپّه ایستاده بود. دستها و پاهایش را باز کرد و گفت: «من
#آزاد هستم،
#نگران نباشید.»
از آن موقع دیگر توجّهی به این کنایهها نکردیم.
نمی دانستیم به وصیت شهید عمل کنیم یا نه؟ سراغ حاج آقا حقیقی امام جماعت مسجد جامع کرمان رفتم. حاج آقا متحیر شد و به گریه افتاد و گفت:”کمتر کسانی دیده و یا شنیده ام که به این حد از رشد و کمال برسند. از صدر اسلام تاکنون بی سابقه است”
بعد هم سفارش کرد به
#وصیت شهید عمل کنیم با این شرط که حالت معمولی بدن حفظ شود.
#شهید_غلامحسین_خزاعی 🌴🌴🌴https://t.me/joinchat/AAAAAD4lqsDC0V3rfduAZg