✳️ حسین سوی ولید شد. مروانِ حکم را آنجا یافت، و ولید خبرِ مرگِ معاویه به او داد.
حسین گفت: «اِنّا لِلّه و اِنّا اِلَیهِ راجعون.»
آنگاه نامه یزید را بر او خواند که ولید را به گرفتنِ بیعت امر کرده بود.
حسین گفت: «چنان بینم که به بیعتِ من در پنهانی قناعت نکنی تا آشکارا بیعت کنم و مردم بدانند.»
ولید گفت: «آری، چنین است.»
حسین گفت: «پس، صبح شود و رای خویش را در این امر ببینی.»
ولید گفت: «اگر خواهی، به نامِ خدای بازگرد تا با جماعتِ مردم نزدِ ما آیی.»
مروان گفت: «به خدا سوگند که اگر حسین اکنون از تو جدا گردد و بیعت نکند، بر مثلِ آن دست نیابی تا کشتار میانِ شما بسیار گردد. او را نگاه دار از نزدِ تو بیرون نرود تا بیعت کند یا گردنش را بزنی.»
حسین برجست و گفت «ای پسرِ زَرقا! آیا تو مرا میکشی یا او؟ به خدا سوگند که دروغ گفتی و گناه کردی.»
مروان گفت: «با امیرالمؤمنین بیعت کن!»
حسین گفت: «وای بر تو که بر مؤمنین دروغ گفتی! چه کسی او را بر مؤمنین امیر کرده؟»
مروان بایستاد و شمشیر بکشید و گفت: «جلّاد را بگوی پیش از اینکه از این خانه بیرون رود، گردنش را بزند و خونِ او در گردنِ من!»
و بانگ برخاست. پس، نوزده تن از اهلبیتِ حسین داخل شدند: خنجرها کشیده، و حسین با آنها بیرون آمد.
مروان، ولید را گفت: «سخنِ مرا نپذیرفتی و به خدا سوگند که دیگر او خود را در اختیارِ تو نگذارد.»
ولید گفت: «وَیحَ غَیرِکَ یا مروان! چیزی برای من پسندی که دینِ مرا تباه کند. به خدا که دوست ندارم آنچه بر او آفتاب میتابد و از آن غروب میکند از مُلک و مالِ دنیا، مرا باشد و حسین را بکشم. سبحان الله! آیا برای اینکه حسین گفت بیعت نمیکنم، او را بکشم؟ به خدا قسم عقیده من این است که مردی که به خونِ حسین او را محاسبه کنند نزدِ خدا، روزِ قیامت سبکمیزان است.»
مروان گفت: «اگر عقیده تو این است، در آنچه کردی بر صواب رفتی.» این را به طنز گفت و رای او را ناپسندیده داشت.
و خبر به یزید رسید. ولید را معزول گردانید و مروان را ولایتِ مدینه داد و بر دو پسرِ عمر و ابیبکر سخت نگرفت.
#آهبازخوانی مقتل حسین بن علی "ع"
#دمع_السجوم#یاسین_حجازیصفحه ۲۸.
@Ab_o_Atash