✳️ مرد،بالابلند و دلنشین، دستاری عربی سپید بر سر بسته، با لبخندی نمکین، با موهای شانه زده، در هالهای از نور ایستاده بود و در کنارش، زیباترین مردی که در همه عمر دیدهام.
زیباترین و دلرباترین و خوشقد و بالاترین و بهترین و بهترین.
آنقدر که هیچوقت نتوانستم برای کسی وصفش کنم.
...مرد روی صحبتش با من بود. مثل اینکه آمده باشد خواستگاری، اما برای چه کسی؟
باورم نمیشد که مرا برای این رؤیای دستنیافتنی بخواهد. حتی باورم نمیشد که برای کنیزی او هم ببرند!
-من پیامبر اسلام هستم، آخرین فرستاده خدا و این پسر من است؛ حسین.
نامش هم بر دلم نشست.
_ آمدهام تا تو را برای پسرم خواستگاری کنم، با مهریه تاج شرافت مادری نُه امام و همسری یک امام، آن هم امامی که تا قیام قیامت، فرشتهها محبت دوستدارانش را ذره ذره به قیمت گرانترین چیزی که نشناسی، میخرند!
و لبان من بر هم دوخته بود. میخواستم حرفی بزنم، اما فکر و هوش و حواس و احساساتم مختل بود!
قدمی برداشتم سوی حسین که...
.
#نجمه_کتابچی#بی_تو_یک_سال_است#عروس_ماه_میشومداستانی عاشقانه از حیات حضرت بی بی شهربانو "س"
صفحات ۵۶ و ۵۷.
@Ab_o_Atash