✳ حوالی ۱۳۵۰ آیتالله
#خامنهای در یکی از سفرهایشان به تهران، بر من وارد شدند و ساعاتی را با هم به شعرخوانی و صحبت گذراندیم، و
در ضمن صحبتها، ایشان از حال سایر دوستان شاعر خراسانی که مقیم تهران بودند جویا شدند، از جمله شادروان
#مهدی_اخوان_ثالث، و بعد گفتند همین الان برویم منزلش و احوالی از او بپرسیم. به
در خانه اخوان که رسیدیم، آیتالله خامنهای کمی آنطرفتر ایستادند و من رفتم زنگ را زدم. اخوان خودش آمد و
در را باز کرد. اخوان داخل و من بیرون، زیر چارچوب
در با هم دست دادیم و سلامعلیکی کردیم و بعد اخوان مرا به داخل دعوت کرد که آرام به او گفتم: با سیدعلی آقای خامنهای آمدهام. اخوان بسرعت بیرون رفت تا به ایشان خوشآمد بگوید و همینطور که به سمت ایشان میرفت، برای اینکه مطایبهای هم کرده باشد، با لهجه مشهدی به من گفت: «بَرِه چی خبر نکردی با آسیدعلی مییَی که مُو اقلا وقتِ میام دم
در، آستینامِه بزنم بالا که مثلاً دِرُم مُورُم وضو بگیرم!»
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی#رضا_مصطفوی#ماه_در_آیینهانتشارات مجد اسلام
صفحه ۲۳۸.
@Ab_o_Atash