✳️ جملات آغازین هر رمانی، بسیار اهمیت دارد.
برخی از بهیادماندنیترین جملههای ابتدایی ادبیات جهان را بخوانید:
۱. همه خانوادههای خوشبخت مثل هم هستند، اما هر خانواده بدبخت، به راه و روش خودش بدبخت است.
#آناکارنیا#لئو_تولستوی/ ۱۸۷۸
۲. این حقیقت را همه دنیا قبول دارند که
مرد مجردی با ثروت مناسب، باید به دنبال همسر بگردد.
#غروروتعصب#جین_آستین/ ۱۸۱۳
۳. بهترین دوران بود، بدترین دوران بود، دوران درایت بود، دوران حماقت بود، اوج ایمان بود، اوج شک بود، فصل روشنایی بود، فصل تاریکی بود، بهار امید بود، زمستان یاس بود، همه چیز در یک قدمی ما بود، همه چیز را پشت سر گذاشته بودیم، همه مستقیم به بهشت میرفتیم، همه مستقیم در جهت مخالف میرفتیم.
#داستان_دوشهر#چارلزدیکنز/ ۱۸۵۳
۴. روز سرد روشنی از ماه آوریل بود، ساعت سیزده بار ضربه زد.
#1984
#جرج_اورول / ۱۹۴۹
۵. هیچی درمورد من نمیدانید، مگر اینکه کتابی با نام «ماجراهای تام سایر» را خوانده باشید. اما اصلا مهم نیست. آن کتاب را آقای مارک تواین نوشته بود و تقریبا همهاش حقیقت بود.
#ماجراهای_هاکلبری_فین #مارک_تواین/۱۸۸۴
۶. اگر واقعا میخواهید از این ماجرا مطلع شوید، حتما اولین چیزی که میخواهید بدانید این است که کجا به دنیا آمدهام و بچگی مزخرفم چطور بوده و پدر و مادرم چه کاره بودند و قبل از دنیا آمدن من چه میکردند و همه این چیزهای مسخره دیوید کاپرفیلدی،
اما راستش را بخواهید من حالش را ندارم این حرفها رابزنم.
#ناتوردشت#جی.دی.سلینجر /۱۹۵۱
۷. در سالهای جوانتر و ضعیفتر بودنم، پدرم به من نصیحتی کرد که از همان موقع در ذهنم میچرخد. اینطور گفت که هر وقت میخواهی از کسی ایراد بگیری فقط یادت باشد که همه مردم دنیا، شانس و بختی که تو داشتی را نداشتند.
#گتسبی_بزرگ#اف.اسکات_فیتزجرالد /۱۹۲۵
۸. یک روز که گرگور سامسا از خوابی تلخ بیدار شد متوجه شد که در رختخوابش به یک سوسک غولآسا بدل شده است.
#مسخ#کافکا/۱۹۱۵
۹. مرا اسماعیل صدا بزنید.
#موبی_دیک#هرمان_ملویل/۱۸۵۱
۱۰. دوشیزه بروکس، زیباییی داشت که انگار لباسهای کهنه به آن جلوه بیشتری میداد.
#میدل_مارچ#جرج_الیوت/۱۸۷۱
۱۱. همه بچهها بجز یکی، بزرگ میشوند.
#پیترپن#جی.ام.بری/۱۹۱۱
۱۲. گریزناپذیر بود: عطر بادام تلخ همیشه او را به یاد سرانجام عشقی نافرجام میانداخت.
#عشق_سالهای_وبا #گابریل_گارسیا_مارکز/ ۱۹۸۵
۱۳. سرما با بیمیلی از زمین برمیخاست، و مه با کمرنگ شدنش سپاهی را نشان میداد که روی تپه کشیده شده بود و استراحت میکرد.
#نشان_سرخ_دلیری#استفن_کرین/۱۸۹۵
۱۴. مامان امروز مرد. یا شاید دیروز، نمیدانم.
#بیگانه#آلبرکامو/۱۹۴۶
۱۵. پیرمردی بود که تنها در خلیج ماهیگیری میکرد و هشتاد و چهار روز بود که ماهی نگرفته بود.
#پیرمرد_و_دریا#ارنست_همینگوی/۱۹۵۲
@Ab_o_Atash