✳ امام خمینی، خال لب و بتکده...
فردی چون امام در زمین آنگونه زیسته است که قول و فعلش را میتوان مطلق حق دانست، همانسان که درباره معصومان. قولش فرقان حق از ناحق است و مفسر قرآن، و فعلش نیز... و چنین کسی چون به شعر پردازد شعر است که شرف و آبرو مییابد. مرحوم ملامحسن فیض را لعن و تکفیر کردند و صدرالمتألهین را زندیق خواندند و الی الله المشتکی که واعظ شهر با آنکه اهل علم و فضل است در بالای منبر و در محضر علما و فضلا میگفت: «فلانی با آنکه حکیم بود، قرآن هم میخواند»! اما حضرت روحالله آنگونه زیست که چون به حکمت و فلسفه و عرفان پرداخت، حکمت وفلسفه و عرفان آبرو یافتند و چون بعد از ارتحالش به حظیرةالقدس، آن غزل معروف انتشار یافت که: «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم»، شیطان نتوانست مردمان را به شک اندازد، و گفتند: «پس این خال لب باید استعاره برای معنایی
دیگر باشد فراتر ازظاهر لفظ...» و نه حتی در حقِ آن بیت عجیب که ظاهری بس رندانه و غیرمعمول دارد:
بگذارید که ازبتکده یادی بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم
عجب! وقتی امام روحالله چنین بسراید، بتکده نیز ترک بتکدگی میکند و میکده تطهیر میشود، چرا که نام «خمینی» مطلقِ حق و طهارت است و جز چند تن زُنّاربستگانِ شیطان اکبر -از نفتفروشان حجاز و دینباختگان و وطنفروشانِ مطرود ایرانی- کس جرئت نیافت که ظاهر ابیات را حجت کند.
#سیدمرتضی_آوینی#فردایی_دیگرنشر واحه
صفحه ۱۴۷.
@Ab_o_Atash