همسرش گفت تو را هم طلاق میدهم؛ تو هم برو. رفقا بروید، اموال را هم بردارید و بروید. تمام عُلقه ها را بُرید و گفت همه بروید...
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
اما در بین اینها همسر
زهیر یک نگاه به او کرد و گفت: عجب ! من هم بروم ؟! من منشأ سعادت تو شدم ! من کجا بروم؟!...
زهیر با حسین "ع" آمد؛ همسر و غلام
زهیر هم آمدند. روز عاشورا شد. اصحاب همه به میدان رفتند و شهید شدند. من در تاریخ اینطور دیدهام که بعد از ظهر عاشورا بود؛ این بدنهای مطهر روی زمین افتاده بود. همسر
زهیر کفنی داد به غلام
زهیر و به او گفت: ای غلام ! برو مولایت را کفن کن. مینویسند غلام رفت، اما مولایش را کفن نکرد و برگشت. همسر
زهیر به او گفت چرا مولایت را کفن نکردی؟ غلام گفت: من چگونه مولایم را کفن کنم و حال آنکه پیکر مقدس پسر پیغمبر، بی کفن بر روی خاک افتاده است...
آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی، سلوک عاشورایی، منزل اول: تعاون و همیاری، (چاپ اول: تهران، مؤسسه فرهنگی- پژوهشی مصابیح الهدی، ۱۳۹۰)،صص ۸۴ تا ۸۸.
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی#روضه#زهیر_بن_قین#عبیدالله_بن_حر_جُعفی