✳️ توسل به امام اين نيست كه از او به جاى دست و پا و بيل و كلنگ كار بكشيم و او را وسيله هوسها و پل توقعها بسازيم. آيا اين است توسل؟
و اما عشق ما بازى است، سوداگرى است، نيازهاى پايين و محدود است، ماندن است نه جهتيافتن و رفتن. ما مىخواهيم از معصوم به سمت خود بكشيم، در حالى كه آنچه با ما باشد و با ما بماند فناست، گند است؛ «ما عندكم ينفد؛ آنچه پيش شماست تمام مىشود. آنچه با آنهاست باقى است؛ و ما عنداللّه باق».
آنچه با خداست باقى است، پس ما بايد خود را به آنطرف بكشيم. تجارت اين است كه از دسترفتهها را به دست بياوريم و فانىها را به بقا بسپاريم. و اين است كه عشق ما بازى است.
مىگوييم اگر ندهيد قهر مىكنيم مىرويم؛ پس آنچه ندادهاند براى ما مهمتر از خود آنهاست كه به خاطر آن، با خودشان قهر كردهايم و از آنها دست شستهايم.
عشقهاى ما، يا بازى است و يا عشق خام است، عشق پوچ است، عشقى است كه هنوز با حادثهها شكل نگرفته و در كورهها رنگ نباخته و پر و سرشار نگشته و تبديل نشده و ميوه نداده است.
مىگوييم مىخواهيم امام را ببينيم و اين يك عشق است، ولى باز نشده و شكل نگرفته.
عاشق مىخواهد راحت معشوق را فراهم كند، نه راحت خودش را، چون راحت خودش، همان راحت محدود و مانده و فانى است.
پس بايد
تو كارهايى كه به عهده امام است، عهدهدار باشى.
مالك، على را نمىگرفت كه بايست تا اندامت را ببينيم، كه مىرفت تا رنج على را كم كند و سنگينى على را بردارد، حتى اگر فرسنگها از او دور شود و سالها او را نبيند، كه آنها در جدايىشان باهمند و جمعند، ولى ديگران در جمعشان هم از على جدايند.
عشقى كه شكل بگيرد، حركت مىشود. شورِ ديدنى كه شكل بگيرد، كوشيدن مىشود. شايد امروز اگر بشنوى كه امام در صد كيلومترى است آرام نگيرى و بدوى، ولى هنگامى كه پخته شدى اگر هم بدانى امام در بيست مترى توست جرئت رفتن ندارى، كه مبادا وجود
تو، حضور
تو، نگاه
تو، حركت دست و پاى
تو، بى حساب باشد و رنج امام.
اينجاست كه عشقت چندين برابر شده، ولى راه افتاده و شكل گرفته و مصرف شده و دست و پا و فكر و خيال و زبان و كلام
تو را كنترل كرده است و به
تو ظرفيت داده، كه بار بكشى، نه اينكه خودت بار باشى.
تو براى آنهايى، نه بر آنها. كه گفتهاند: «كونوا لنا زينا و لا تكونوا علينا شينا»؛ زينتى براى ما باشيد، نه ننگى بر ما.
#علی_صفایی_حائری#عین_صاد#تو_مىآيىصفحه ۸۸.
@Ab_o_Atash