✳️ شده بودم ذکر بعد از نماز بیبی. پیشانی میچسباند به مهر و نیم ساعت تمام سرش را بلند نمیکرد. بچهتر که بودم با خودم فکر میکردم اگر بیبی تمام آدمهای دنیا را دو بار دو بار هم که دعا کند باز زودتر از اینها باید سرش را از روی سجاده بلند کند. آن آخرها اسم خودم را هم لاى زمزمههایش میشنیدم: خدایا بخت ایران را باز کن!
مادر جان، سفره ابوالفضل و سفره دوازده امام و ختم انعام میانداخت توی خانه و زنهای همسایه و دوست و آشناها را هم دعوت میکرد بیایند. چه قدر آش نذری هم زدم و چه قدر قیمه نسا پخش کردم توی کوچه. بیبی به نذر وا شدن بخت من، یک بار قرآن را ختم کرد. یک بار هم شنیدم که به آقاجان گفت:
این دختر عقلش نمیرسد، شاید حیا کرده و نمیتواند شوهرش را انتخاب کند، شما یکی را برایش پیدا کنید، میخواهم قبل از مردن، شوهر ایران را ببینم .
به انتخاب
#امیر_حسین_فردیمجموعه اول
#یوسفصفحه ۱۸.
@Ab_o_Atash