فرصتی برای مطالعه برشهای برگزیده از کتابهای خوبی که من و دوستانم در گروه «آب و آتش» برای شما انتخاب کردهایم.
شما هم به جمع ما تولیدکنندگان محتوای کانال بپیوندید.
برای تماس با مدیر کانال و ارائه گزیدههای خود با شناسه زیر اقدام کنید:
@Dejakam
✅ من نمی توانم حمید را بگویم. نمی دانم کدام گوشه اش را بگویم. از او فقط چشم هایش در خاطرم مانده که همیشه از بی خوابی قرمز بود. انگار این چشم ها دیگر سفیدی نداشت. وقتی شهید شد، گفتم «الحمدلله؛ بالاخره خوابید. خستگیش در رفت.»
✅ من نمی توانم حمید را بگویم. نمی دانم کدام گوشه اش را بگویم. از او فقط چشم هایش در خاطرم مانده که همیشه از بی خوابی قرمز بود. انگار این چشم ها دیگر سفیدی نداشت. وقتی شهید شد، گفتم «الحمدلله؛ بالاخره خوابید. خستگیش در رفت.»