✳️ یک آقایی از همین چهرههای مدعی مبارزه، مدعی مردمی بودن، همان روز دوم ورود امام در مدرسه رفاه، که ما هر لحظهای به ده تا کار مشغول بودیم....در بین این شلوغ و پلوغی، این آقا مچ من را گرفت و گفت: آقا من ده دقیقه با تو کار دارم. حرفش این بود: به امام بگو این همه خودش را به مردم ندهد، صبح تا ظهر با مردم، مرتب دست تکان دادن با مردم، باز یک خرده استراحت، باز عصری باز با مردم، زنها میآیند، باز دست تکان دادن.
من گفتم: چطور؟ منظور چیست؟ گفت: آخر این همه رجال سیاسی، اینهمه آدم متفکر، خوشفکر، با مغز، میآیند بنشینند با امام؛ مشورت کند امام با اینها، ببینیم چه کار باید بکنیم. بنده گفتم: امام به این مغزهای متفکری که شما میگویید چندان ایمانی ندارد. امام قبول ندارد اینها را. به این چهرههای سیاستمدار و سیاستباز عقیده ندارد. پیرمرد هشتاد ساله، استراحت و خواب و آسایش خود را گذاشت به حساب مردم و در اختیار مردم و گفت: من با سیاستمداران و مغزها و کله گندهها کاری ندارم. من با مردم کار دارم.
#سیدعلی_حسینی_خامنهای#عبد_صالح_خدا#انتشارات_صهباصفحات ۱۲۲ و ۱۲۳.
@Ab_o_Atash