✳️ کار مامان شده بود گوش تیز کردن. صدای بق بق یاکریمها را که میشنید، بلند میشد و بی سر و صدا از روی پنجرهها پرشان میداد. وانتیها که میرسیدند سرکوچه، قبل از اینکه توی بلندگوهایشان داد بکشند «آهن پاره، لوازم برقی و ... »، مامان خودش را به آنها میرساند، میگفت مریض داریم و آنها را چند کوچه بالاتر میفرستاد.
برای بچههای محل هم علامت گذاشته بود. همیشه توی کوچه شلوغ بود. وقتی مامان دستمالی را از پشت پنجره آویزان میکرد، بچهها میفهمیدند حال ایوب خوب است و میتوانند سر و صدا کنند. دستمال را که بر میداشت، یعنی ایوب خوابیده یا حالش خوب نیست.
#زینب_عزیز_محمدی#اینک_شوکران_۳#ایوب_بلندی_به_روایت_همسر_شهیدروایت فتح
صفحه ۳۲.
@Ab_o_Atash