✳️ پول تلفنهایی که به خانوادهاش و دوستهایش
میکرد را
میداد. دفتری داشتیم که وقتی شمارهای را برای کار شخصیاش
میگرفتیم و وصل
میکردیم، مدت زمان صحبت را با دقیقه و ثانیه در آن
مینوشتیم. آخر ماه حساب
میکردیم و تیمسار پولش را
میداد. زمانی که خانهاش را
میساختند، فکر کنم آنموقع فرمانده نیروی زمینی بود، از نیرو یک وانت گرفته بودند برای جا به جا کردن گچ و سیمان و این طور کارها. وقتی تیمسار فهمیده بود، کلی از دست دوستهایش ناراحت شده بود. پرسیده بود که چند بار نیسان آمده و رفته برای این کارها. کرایهٔ وانت، بیرون چقدر است و چه قدر بنزین مصرف کرده. همه را حساب کرده بود و پولش را به حساب نیروی زمینی ریخته بود.
#فاطمه_غفاری#خدا_میخواست_زنده_بمانیکتاب
#علی_صیاد_شیرازیانتشارات روایت فتح
صفحه ۲۰۰.
@Ab_o_Atash