✳ مصطفی تصمیم خود را گرفته بود. هرگاه تصمیمی میگرفت تا آن را انجام نمیداد، آرام نمیگرفت. حالا هم صبر و قرار از دست داده بود. زندگی در آمریکا، دیگر جذابیتی برایش نداشت. حقیقتاً گویی چیزی در آنجا آزارش میداد. پس از شنیدن خبر پیروزی انقلاب
#الجزایر و استقلال آن کشور، ابتدا به اروپا رفت تا با مسلمانان این قاره دیدار کند و پس از آن برای شرکت در جشن ملی الجزایر به این کشور رفت. در آنجا بود که بار دیگر به نزد آیتالله
#طالقانی رفت تا با معلم سابقش دیدار کند. آیتالله طالقانی، مصطفی را به
#جمال_عبدالناصر معرفی کرد و در همانجا بود که مصطفی درخواستش را با عبدالناصر در میان گذاشت: «برای آموزشهای نظامی پایگاهی را در اختیار ما قرار دهید»...
#حسین_نصرالله_زنجانی#همیشه_مسافر:
زندگینامه داستانی شهید دکتر
#مصطفی_چمران(تهران: فاتحان، ۱۳۹۱)
صفحه ۸۷.
@Ab_o_Atash