الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#مجسمه_اخلاص_و_صفا
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🍂🍃🌹🍂🍃🌹🍂🍃🌹🍂🍃🌹🍂🍃🌹
🍂
#مجسمه_اخلاص_و_صفا
#شهید_غلامرضا_رمضانی
#مخابرات_لشگر_10

✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

شرح زندگی بعضی از شهدا حجت را بر خیلی ها تمام می‌کند. شهدایی که بهانه برای ماندن و نرفتن جنگ داشتند. اگرهم جبهه نمی‌رفتند در شهر هم تمام قد در خدمت جبهه بودند. آنقدر اخلاص داشتند که از وجودشان فوران می‌کرد. هر کجا کار برای رضای خدا بود اگر نفر اول نبودند جزء اولی ها بودند.

کلمات و الفاظ خیلی حقیرند برای وصفشان. برای وصف حکایت زندگی آنها همین بس که پیر و مرادشان #امام_خمینی عزیز فرمود: « و چه غافلند دنیا پرستان و بی خبران که ارزش شهادت را در صحیفه های طبیعت جستجو می کنند، و وصف آن را در سرودها و حماسه ها و شعرها می جویند و در کشف آن از هنر تخیل و از کتاب تعقل مدد می خواهند و حاشا که حل این معما جز به عشق میسر نگردد».

از خیل این به معراج رفتگان و عاشقان #شهید_غلامرضا_رمضانی بود.
این شهید عزیز از جوانان انقلابی و متدین #روستای_مهدی_آباد_اردهال کاشان بود.
او شعاری، مدافع انقلاب و امام نبود. شهید رضا اهل خطر بود. اگر پاش می‌افتاد از جانش مضایقه نمی‌کرد. بعد از آغاز جنگ تحمیلی با توجه به اینکه کارمند مخابرات بود به سختی مدیرانش را راضی می‌کرد و به جبهه می رفت.

غلامرضا را بارها در #اردوگاه_کوثر در اهواز که محل استقرار لشگر ده سیدالشهداء(ع) بود دیده بودم. همیشه یک سیم چین دستش بود و دنبال خط تلفن می‌رفت. شاید اوج شادی غلامرضا وقتی بود که ارتباط تلفنی یک رزمنده ای که از خط برگشته بود با خانواده نگرانش در پشت جبهه برقرار می‌شد. و او هم سهمی در این ارتباط داشت. غلامرضا به خاطر وضعیت خاصی که از جهت خانوادگی داشت مجبور بود که در مسیر تهران و جبهه در تردد باشد. غلامرضا چهار فرزند کوچک داشت که یکی از آنها مریض بود و شدیدا درمانش وابسته به غلامرضا بود. از طرفی هم غلامرضا همسر صبوری داشت که قوت قلب برای او بود. غلامرضا برای آخرین بار اواخر تیرماه 67 با کاروان بچه های مخابرات عزم جبهه نمود و با زندگی وداع کرد.

او آنقدرعجله برای رفتن داشت که همسر و فرزندان سیر او را ندیدند و او هم مجالی نداشت به آنها بگوید که من با همه وجود به شما عشق می‌ورزم. غلامرضا ساک به دست از خانه و خانواده جدا شد و یکی دو هفته بعد در جاده سنندج - بوکان در اطراف #سد_قشلاق در کمین ضد انقلاب افتاد و چند روز بعد بدن بی جانش را در حالی‌که به سختی شکنجه شده بود و جای گلوله ای بر سر داشت در جاده سقز به بوکان یافتند و بدین سان غلامرضای شهید بر رضایت حق رضایت داد.

پیکر پاک شهید غلامرضا رمضانی برای غسل دادن به بهشت زهراء(س) رسید. این کمترین، وقت غسل این عزیز داخل غسالخانه حضور داشتم. وقتی بدن برای غسل آماده شد، همسر صبور غلامرضا هم در کنار سایرین نظارگر شستشوی آخر، این سربار جان برکف خمینی بود. شدت صدمات وارده به پیکر رضا به حدی بود که با حرکات شلنگ آب، پوست و مو از جای خود حرکت می‌کرد. ما همه منتظر یک جرقه بودیم برای شیون کردن اما مگر از هیبت و وقار همسر قهرمان ایشان کسی جرات می‌کرد صدا به ناله بلند کند. وقتی هم رضا در کفن رفت او یک جمله گفت:‌«من میخواهم در ماشین حمل بدن این عزیز تا کاشان باشم».

او برای آخرین بار با رضا همسفر شد. این همسفر صبور بعد از رضا کمر همت بست و چهار امانت شهید غلامرضا را به ثمر رسانید و خود نیز دو یا سه سال پیش نقاب در رخ خاک کشید و به غلامرضای شهیدش پیوست. خوش به حال او که رضا برایش نوشت: « اگر خداوند شهادت را نصیبم کرد و خدا با لطف خودش با شهدا محشورم کرد و اجازه شفاعت فرمود انشاءالله شفاعتت را می کنم».

من چندین بار آخرین کلمات رضا را به خانواده اش خوانده و منقلب شده ام. چقدر عاطفه، چقدر اخلاص و چقدر خدا. شما هم بخوانید و لذت ببرید. آیا شهادت حق غلامرضا نبود؟
🍃🌹 @alvaresinchannel