الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#قمیش
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🍃🌷 #عملیات_بیت_المقدس2
ارتفاعات #قمیش
زمستان سال66
رزمندگان لشگر10
قهرمانان این سرزمین در 20 درجه زیر صفر و در حالیکه برف به شدت میبارید برای ضربه زدن به دشمن حرکت کردند
🍃🌷به خداوندیِ خدا سوگند
🍃🌷به زمینی که آفریده قسم
🍃🌷زیر این آسمانِ چرخِ کبود
🍃🌷هرکسی لایق شهادت نیست
@alvaresinchannel
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀
🌹🥀🌹🥀
🌹🥀
#بر_یاران_خمینی_چه_گذشت
#شهدای_تخریبچی
#عملیات_بیت_المقدس_4
#شهید_ابوطالب_مبینی
شهادت 11فروردین 67
دربندیخان
#یمباران_شیمیایی
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

بعد از #عملیات_بیت_المقدس_2 در زمستان 66 با تعدادی از بچه های #گردان_تخریب لشگرده سیدالشهداء(ع) برای ماموریت های تخریب و احیانا #مین_گذاری مقابل دشمن بر روی ارتفاعات پوشیده از برف #قمیش که مشرف به #شهر_ماووت عراق اعزام شدند.
ارتفاع برف در آن منطقه بیش از دو متر بود وبرای تردد در بعضی از محورها داخل برف ها تونل زده بودند وتردد میکردند. حدود 15 روز بود که به خاطر #برف و #کولاک ، جاده دسترسی به خط مقدم بسته شده بود و تدارک رزمنده های مستقر در خط با مشکل مواجه بود به طوریکه امکان توزیع غذای گرم وجود نداشت و بچه ها مجبور بودند از کنسرو استفاده کنند. تانکرهای آب برایشان مقدور نبود که به خط آبرسانی کنند و رزمنده های مستقربر روی ارتفاعات مجبور بودند نیاز به آب خود را با برف تامین کنند و این موضوع باعث بیماری خیلی از رزمندگان مستقر در خط و تعدادی از بچه های گردان ما هم شده بود.
متاسفانه بچه ها به #اسهال_خونی مبتلا شده بودند و سعی میکردند که بیماریشون را مخفی نگهدارند. وسط های اسفند ماه بود که بچه های از خط مقدم به #مقر_تخریب در #موقعیت_شهید_ضیایی در ماووت اومدند...
صورت های رنگ پریده وزرد شده شان حکایت از بیماری داشت. اما چون بوی عملیات به مشامشون خورده بود سعی میکردند ضعف وبیماریشون رو کتمان کنند.
از جمله این بچه ها #شهید_ابوطالب_مبینی بود.
وقتی از خط برگشت خیلی ضعیف شده بود لاغر که بود و بیماری هم او رو آب کرده بود. بهش گفتم بچه چته؟؟؟؟ مدام #آفتابه_به_دست دم در دستشویی ایستادی؟؟؟
گفت: سردیم کرده یک خورده #نبات_بخورم خوب میشم...
گفتم بریم بهداری دکترقرص دوا بده خوب بشی...
گفت : نه چیزیم نیست..
اما #شهید_سید_عباس_میر_نوری گفت: دروغ میگه...اسهال گرفته ....
#شهید_علیرضا_آقایی آنقدر مریض بود که قدرت ایستادن روی پاهاش رو نداشت اما میگفت چیزیم نیست... گرم بشم خوب میشم..
روزهای آخر اسفند بود که ماشین ها اومدند و به #منطقه_دزلی برای #عملیات_والفجر_ده رفتیم....
در مقر دزلی هم حاضر نبودند به پست امداد مراجعه کنند. چون میدونستن با توجه به وضعیت بیماری قطعا به پشت جبهه اعزام خواهند شد.
به لشگرسیدالشهداء(ع) ماموریت تصرف #شاخ_شمیران رو دادند و ما به #بیاره وبعد هم کنار #دریاچه_دربندیخان اومدیم.
وقتی اسامی #غواص_ها رو برای عملیات خوندند وقرار شد من هم با اونها جلوبرم خیلی نگران شدم. چون تعدادی از غواص هایی که باید به خط دشمن میزدند همین بچه هایی بودند که از نظر جسمی مریض بودند. بعضی هاشون رو کنار کشیدم و گفتم درست نیست با این وضعیت شما جلو بیان..اما اونها اصرار داشتند که وضعیت بیماریشون رو #فرمانده_گردان ندونه...
به #شهید_ابوطالب گفتم: بچه !!! تو دوسیر استخون جون عملیات نداری!!! حالا که مریض هم هستی چه بدتر... اما او درجواب سعی میکرد با زدن #حرف_های_حماسی ما رو دلگرم کنه.
خلاصه ما حریف اینها نشدیم که نشدیم.
من میدیدم که درد میکشند و حتی #شهید_سید_عباس_میرنوری در تب میسوخت اما خم به ابرو نمی آورد.

تا اینکه لب اسکله لشکرده رفتیم تا از نزدیک بچه ها سردی آب #دریاچه_دربندیخان رو احساس کنند و مسیر طولانی که باید درآب غواصی میکردند رو ببیند تا شاید به خاطر سختی کار وسردی آب منصرف شوند.
اما تعجب این بود که در مسیر برگشت برای آماده شدن برای #شب_عملیات با هم شوخی میکردند و همدیگر رو برای حمله به دشمن ترغیب میکردند.
@alvaresinchannel
🍃🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹

📢📢📢📢📢قلمها بشکنند

🍃🌹🌹🌹اگرننویسند بر #فرزندان_خمینی_(ره) چه گذشت

برای اولین بار میخوانیم
حکایت معراج تخریبچی شهید عبدالعلی روشنی

🍃🌺🌺 #شهید_عبدالعلی_روشنی
🍃🌷🌷#عملیات_بیت_المقدس_2

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی : #رضا_شفیع_زاده


چند شب از عملیات بیت المقدس 2 میگذشت و چندین بار برای عملیات. و یا پاتک و کاشت #میدان_مین بالای #قمیش رفته بودیم خیلی خسته شده بودیم هوا هم خیلی سرد بود بعضی جاها برف از زانو هم بالاتر بود .بالاخره دم دمای غروب به سمت چپ قمیش رسیدیم به سمت دره رفتیم اون پایین توی فاصله 50 متری کمین عراقی‌ها بود و دایم بدون هدف به سمت ما تیراندازی میکردند ولی چون قرار بود برای جلوگیری پاتک دشمن مین گذاری کنیم بی سرو صدا کارمان را ادامه دادیم تا اینکه تمام مین هایی رو که با خودمون برده بودیم کاشتیم . من به سمت علی روشنی رفتم او هم کارش تمام شده بود. با هم به سمت قله برگشتیم که یکی از تیرهای بی هدف دشمن به جناق سینه علی خورد و از پهلوش خارج شد .
علی خیلی سنگین بود شماره پوتینش 52 بود .به هر زحمتی بود علی رو آوردم بالای قله که ناگهان یکی از بچه‌های خودی یه نارنجک به سمت ما پرتاب کرد ولی به کسی آسیبی نرسید بالاخره به کانال رسیدیم. یه برانکار جور کردیم و با سه چهار نفر از بچه‌ها علی رو بلند کردیم که یه نفر گفت: از مسیر اصلی خودتون نرین خیلی دوره اگه از پشت قمیش برین زودتر به بهداری لشکر عاشورا میرسین.
برای همین ما هم از مسیر پیشنهادی که اصلا نمیشناختیمش به راه افتادیم چندین بار از سخره ها پرت شدیم ولی راه رو ادامه دادیم علی خیلی درد میکشید ولی دایم زیر لب #یا_زهراء_(س) میگفت. گاه و بیگاه هم منو صدا میزد و از درد شدید صدایش میلرزید و میگفت بچه‌ها شما بروید کار من دیگرتمومه . ....
ناگهان برف هم شروع به باریدن گرفت و با محدود کردن دید مشکلمان دوچندان شد .
بالاخره به اورژانس رسیدم.. گفتند اینجا دیگر جمع شده و کسی برای مداوا وجود ندارد فقط یه وانت تویوتا داریم که شیشه جلو هم ندارد. من قبول کردم که جلو بنشینم و مسیر را به راننده نشان بدهم چندین بار نزدیک بود به داخل دره سقوط کنیم و چند بار هم روی صخره های رفتیم. واقعا بارش برف در شب تاریک بدون چراغ و شیشه جلوی حرکت ما رو کندکرده بود. بالاخره به اورژانس دیگه ای رسیدیم تقریبا ساعت 2 صبح بود.. از 10 شب از علی خون زیادی رفته بود .اونجا هم به سختی یک پد شکمی پیدا شد و زخم علی پانسمان شد و با یه آمبولانس تا بالای گرده رش رفتیم ولی آمبولانس خراب شد و من به ناچار به سنگر فرماندهی #لشکر_عاشورا رفتم و همه درحال خواندن #زیارت_عاشورا بودن که با خواهش و التماس و نهایتا داد و فریاد یه تویوتا فرماندهی رو گرفتم و تا پایین گردرش که اورژانس اصلی لشکر عاشورا بود رسیدیم ساعت 7 صبح بود و علی دیگر رمقی نداشت و فقط زمزمه آهسته ای به گوش میرسید خوب که گوش دادم میگفت یا زهرا ......
اونجا هم همه وسایل رو جمع‌آوری کرده بودند به هر زحمتی بود یکی دو تا سرم تزریق کردن و چون گروه خونی من با علی یکی بود مقداری خون بصورت مستقیم تزریق کردیم. علی به هوش اومد و میتونست حرف بزنه که دکترا گفتن باید سریع ببرینش عقب. ما دوباره راه افتادیم توی مسیر هواپیما های عراقی با بمب خوشه ای مارو بمباران کردن که بصورت معجزه آسایی نجات پیدا کردیم ولی آمبولانس سوراخ سوراخ شد. بالاخره ساعت 12 ظهر به اورژانس اصلی #لشکر_10 رسیدیم و اونجا پزشکان خوبی داشت چند کیسه خون به علی تزریق کردند و پزشکان حاضر مارو آرام کردند و گفتند انشاالله دوستتان خوب میشود . وقتی هلیکوپتر آمد و علی رو سوار کردیم دیگر به ما اجازه ندادن همراه دوست و همسنگر عزیزم بروم . به ناچار با علی یه شوخی کردم گفتم یادته تو کربلای 5 تو زخم منو بستی و راهی کردی اینم جای اون ...
علی رفت.
وبعد از عملیات به سراغ او رفتم.
بیمارستان نه.....
#قطعه_29_گلزار_شهدای_بهشت_زهراء_سلام الله_علیها_ردیف_6_شماره_14

🍃🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌷
🌷
🍃🌷 #عملیات_بیت_المقدس_2

مجروحی که از سرما یخ زد و شهید شد

🌷🌷 #شهید_محمد_رضا_حیدری

✍🏿 راوی: #عباس_جهانبخش


تو ی عملیات بیت المقدس 2 فکر کنم من سر تیم بچه های تخریب مامور به گردان پیاده بودم شاید گردان حضرت علی اصغر علیه السلام.
فرمانده گردان برادر رضا پور بود
شهید حیدری از یچه های تخریب مامور به واحد اطلاعات بود و از اون واحد مامور به گردان پیاده شده بود
وقتی رسیدیم بالای #قمیش خیلی سرد بود
تا صبح توی نیم متر برف یخ زده خوابیدیم
نزدیکهای صبح رفتم پیش فرمانده گردان که اجازه بگیرم تیم 3 نفره تخریب رو بیارم عقب
دیدم مجروح ها رو تو یه سنگ چین کنار هم خوابوندن
شهید حیدری مجروح بود
به نظرم دستش با جاهای دیگه تیر خورده بود و باند پیچ بود
باهاش صحبت کردم گفتم میبریمت عقب
با بچه های تخریب گشتیم پتو پیدا کردیم که بیاریمش عقب که پتو پاره شد درد زیادی داشت
لازم بود با برانکارد اون مسیر کوهستانی رو بیاد پایین
با رضاپور صحبت کردم گفت بچه های تعاون دارن میان بالا
گم شده بودند یه گلوله کلت منور زدن دیدم خیلی نزدیکن
حداکثر نیمساعت راه داشتن که به ما برسند و قطعا اونا اگه مجروحها رو برمیگردوندند سریعتر به پایین میرسیدند
من هم اعتماد کردم و بعد از خداحافظی با حیدری و فرمانده گردان با بچه ها اومدیم پایین
وقتی حدود ظهر رسیدیم به غار چیزی شنیدم که پاهام سست شد
بچه های تعاون راه رو گم کرده بودند و برگشته بودند به غار
که متاسفانه دیگه حیدری شهید شده بود
با اینکه اگر حیدری رو میاوردیم پایین و نزدیکهای غروب میرسیدیم به غار و اون شهید میشد هرگز خودم رو نبخشیدم
سرمای شدید خستگی و بیخوابی باعث شد اون تصمیم رو بگیرم
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🍃🌷 #عملیات_بیت_المقدس2
ارتفاعات #قمیش
زمستان سال66
رزمندگان لشگر10
🍃🌷به خداوندیِ خدا سوگند
🍃🌷به زمینی که آفریده قسم
🍃🌷زیر این آسمانِ چرخِ کبود
🍃🌷هرکسی لایق شهادت نیست
@alvaresinchannel
توی #عملیات_بیت_المقدس_2 علاوه بر حمله به #ارتفاع_قمیش می بایستی ارتفاع دیگری به نام #دولبشک هم فتح شود.
این ارتفاع سمت چپ ارتفاع قمیش بود
برای حمله به دولبشک ما دو تا #راه_کار داشتیم که قبل از عملیات شناسایی خوبی روش انجام شده بود .
در عمق از #قمیش عبور کردیم و مسوولیت این کار به عهده #شهید_سعید_عزیزی بود
#شهید_سعید_عزیزی از نوابغ #کارهای_اطلاعاتی_لشگر_10 بود
این شهید برای حمله به ارتفاعات راه کارهای خوبی پیدا کرد.
این مسیرها را اول روی نقشه علامت گذاری کرد قبل از اینکه داخل منطقه برویم و مسیرها رو ببینیم
وقتی بچه ها به ماموریت شناسایی به این مسیرها اعزام شدند دقیقا همون چیزی بود که این شهید پیش بینی کرده و روی نقشه پیدا کرده بود.
این دوتا راه کار تا پشت #دولبشگ رفته بود
#شهید_سعید_عزیزی از نوابغ #اطلاعات_عملیات_لشگر_10 در روز 29 دیماه 66 در همین منطقه به شهادت رسید و میهمان حق شد
#راوی_علی_سلیمانی
@alvaresinchannel
🍃🌷 #عملیات_بیت_المقدس2
ارتفاعات #قمیش
زمستان سال66
رزمندگان لشگر10
🍃🌷به خداوندیِ خدا سوگند
🍃🌷به زمینی که آفریده قسم
🍃🌷زیر این آسمانِ چرخِ کبود
🍃🌷هرکسی لایق شهادت نیست
@alvaresinchannel
توی #عملیات_بیت_المقدس_2 علاوه بر حمله به #ارتفاع_قمیش می بایستی ارتفاع دیگری به نام #دولبشک هم فتح شود.
این ارتفاع سمت چپ ارتفاع قمیش بود
برای حمله به دولبشک ما دو تا #راه_کار داشتیم که قبل از عملیات شناسایی خوبی روش انجام شده بود .
در عمق از #قمیش عبور کردیم و مسوولیت این کار به عهده #شهید_سعید_عزیزی بود
#شهید_سعید_عزیزی از نوابغ #کارهای_اطلاعاتی_لشگر_10 بود
این شهید برای حمله به ارتفاعات راه کارهای خوبی پیدا کرد.
این مسیرها را اول روی نقشه علامت گذاری کرد قبل از اینکه داخل منطقه برویم و مسیرها رو ببینیم
وقتی بچه ها به ماموریت شناسایی به این مسیرها اعزام شدند دقیقا همون چیزی بود که این شهید پیش بینی کرده و روی نقشه پیدا کرده بود.
این دوتا راه کار تا پشت #دولبشگ رفته بود
#شهید_سعید_عزیزی از نوابغ #اطلاعات_عملیات_لشگر_10 در روز 29 دیماه 66 در همین منطقه به شهادت رسید و میهمان حق شد
#راوی_علی_سلیمانی
@alvaresinchannel
🍃🌷 #عملیات_بیت_المقدس2
ارتفاعات #قمیش
زمستان سال66
رزمندگان لشگر10
🍃🌷به خداوندیِ خدا سوگند
🍃🌷به زمینی که آفریده قسم
🍃🌷زیر این آسمانِ چرخِ کبود
🍃🌷هرکسی لایق شهادت نیست
@alvaresinchannel
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀
🌹🥀🌹🥀
🌹🥀
#بر_یاران_خمینی_چه_گذشت
#شهدای_تخریبچی
#عملیات_بیت_المقدس_4
#شهید_ابوطالب_مبینی
شهادت 11فروردین 67
دربندیخان
#یمباران_شیمیایی
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

بعد از #عملیات_بیت_المقدس_2 در زمستان 66 با تعدادی از بچه های #گردان_تخریب لشگرده سیدالشهداء(ع) برای ماموریت های تخریب و احیانا #مین_گذاری مقابل دشمن بر روی ارتفاعات پوشیده از برف #قمیش که مشرف به #شهر_ماووت عراق اعزام شدند.
ارتفاع برف در آن منطقه بیش از دو متر بود وبرای تردد در بعضی از محورها داخل برف ها تونل زده بودند وتردد میکردند. حدود 15 روز بود که به خاطر #برف و #کولاک ، جاده دسترسی به خط مقدم بسته شده بود و تدارک رزمنده های مستقر در خط با مشکل مواجه بود به طوریکه امکان توزیع غذای گرم وجود نداشت و بچه ها مجبور بودند از کنسرو استفاده کنند. تانکرهای آب برایشان مقدور نبود که به خط آبرسانی کنند و رزمنده های مستقربر روی ارتفاعات مجبور بودند نیاز به آب خود را با برف تامین کنند و این موضوع باعث بیماری خیلی از رزمندگان مستقر در خط و تعدادی از بچه های گردان ما هم شده بود.
متاسفانه بچه ها به #اسهال_خونی مبتلا شده بودند و سعی میکردند که بیماریشون را مخفی نگهدارند. وسط های اسفند ماه بود که بچه های از خط مقدم به #مقر_تخریب در #موقعیت_شهید_ضیایی در ماووت اومدند...
صورت های رنگ پریده وزرد شده شان حکایت از بیماری داشت. اما چون بوی عملیات به مشامشون خورده بود سعی میکردند ضعف وبیماریشون رو کتمان کنند.
از جمله این بچه ها #شهید_ابوطالب_مبینی بود.
وقتی از خط برگشت خیلی ضعیف شده بود لاغر که بود و بیماری هم او رو آب کرده بود. بهش گفتم بچه چته؟؟؟؟ مدام #آفتابه_به_دست دم در دستشویی ایستادی؟؟؟
گفت: سردیم کرده یک خورده #نبات_بخورم خوب میشم...
گفتم بریم بهداری دکترقرص دوا بده خوب بشی...
گفت : نه چیزیم نیست..
اما #شهید_سید_عباس_میر_نوری گفت: دروغ میگه...اسهال گرفته ....
#شهید_علیرضا_آقایی آنقدر مریض بود که قدرت ایستادن روی پاهاش رو نداشت اما میگفت چیزیم نیست... گرم بشم خوب میشم..
روزهای آخر اسفند بود که ماشین ها اومدند و به #منطقه_دزلی برای #عملیات_والفجر_ده رفتیم....
در مقر دزلی هم حاضر نبودند به پست امداد مراجعه کنند. چون میدونستن با توجه به وضعیت بیماری قطعا به پشت جبهه اعزام خواهند شد.
به لشگرسیدالشهداء(ع) ماموریت تصرف #شاخ_شمیران رو دادند و ما به #بیاره وبعد هم کنار #دریاچه_دربندیخان اومدیم.
وقتی اسامی #غواص_ها رو برای عملیات خوندند وقرار شد من هم با اونها جلوبرم خیلی نگران شدم. چون تعدادی از غواص هایی که باید به خط دشمن میزدند همین بچه هایی بودند که از نظر جسمی مریض بودند. بعضی هاشون رو کنار کشیدم و گفتم درست نیست با این وضعیت شما جلو بیان..اما اونها اصرار داشتند که وضعیت بیماریشون رو #فرمانده_گردان ندونه...
به #شهید_ابوطالب گفتم: بچه !!! تو دوسیر استخون جون عملیات نداری!!! حالا که مریض هم هستی چه بدتر... اما او درجواب سعی میکرد با زدن #حرف_های_حماسی ما رو دلگرم کنه.
خلاصه ما حریف اینها نشدیم که نشدیم.
من میدیدم که درد میکشند و حتی #شهید_سید_عباس_میرنوری در#تب میسوخت اما خم به ابرو نمی آورد.

تا اینکه لب اسکله لشکرده رفتیم تا از نزدیک بچه ها سردی آب #دریاچه_دربندیخان رو احساس کنند و مسیر طولانی که باید درآب غواصی میکردند رو ببیند تا شاید به خاطر سختی کار وسردی آب منصرف شوند.
اما تعجب این بود که در مسیر برگشت برای آماده شدن برای #شب_عملیات با هم شوخی میکردند و همدیگر رو برای حمله به دشمن ترغیب میکردند.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#غریبانه_رفتند
#یاران_تخریب
قبل از عملیات #بیت_المقدس_4
✍🏿✍🏿راوی #جعفر_طهماسبی

بعد از عملیات #بیت_المقدس_2در زمستان 66 با تعدادی از #بچه_های_گردان_تخریب_لشگر_ده_سیدالشهداء(ع) برای ماموریت های تخریب و احیانا مین گذاری مقابل دشمن بر روی ارتفاعات پوشیده از برف #قمیش که مشرف به #شهر_ماووت عراق اعزام شدند. ارتفاع برف در آن منطقه بیش از دو متر بود وبرای تردد در بعضی از محورها داخل برف ها تونل زده بودند وتردد میکردند. حدود 15 روز بود که به خاطر برف و کولاک ، جاده دسترسی به خط مقدم بسته شده بود و تدارک رزمنده های مستقر در خط با مشکل مواجه بود به طوریکه امکان توزیع غذای گرم وجود نداشت و بچه ها مجبور بودند از کنسرو استفاده کنند. تانکرهای آب برایشان مقدور نبود که به خط آبرسانی کنند و رزمنده های مستقربر روی ارتفاعات مجبور بودند نیاز به آب خود را با برف تامین کنند و این موضوع باعث بیماری خیلی از رزمندگان مستقر در خط و تعدادی از بچه های گردان ما هم شده بود. متاسفانه بچه ها به اسهال خونی مبتلا شده بودند و سعی میکردند که بیماریشون را مخفی نگهدارند. وسط های اسفند ماه بود که بچه های جلو به مقرشهید ضیایی در ماووت اومدند...و صورت های رنگ پریده وزرد شده شان حکایت از بیماری داشت. اما چون بوی عملیات به مشامشون خورده بود سعی میکردند ضعف وبیماریشون رو کتمان کنند.
از جمله این بچه ها #شهید_ابوطالب_مبینی بود. وقتی از خط برگشت خیلی ضعیف شده بود لاغر که بود و بیماری هم او رو آب کرده بود. بهش گفتم بچه چته؟؟؟؟ مدام آفتابه به دست دم در دستشویی ایستادی؟؟؟ گفت سردیم کرده یک خورده نبات بخورم خوب میشم... گفتم بریم بهداری دکترقرص دوا بده خوب بشی...او هم گفت چیزیم نیست..اما #شهید_سید_عباس_میر_نوری گفت: دروغ میگه...اسهال گرفته ....
#شهید_علیرضا_آقایی آنقدر مریض بود که قدرت ایستادن روی پاهاش رو نداشت اما میگفت چیزیم نیست... گرم بشم خوب میشم..
🍃🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌹🌴
#نعره_حیدری
#شهید_حاج_علی_مبتدا
#گردان_المهدی_علیه_السلام
#شهادت_عملیات_بیت_المقدس_2
✍️✍️✍️✍️ راوی: #علی_مرادی

دشمن متوجه حضور ما شده بود و عراقی ها از ترس داد میزدن العدو الایرانیه
و همزمان تیربارچی دشمن آتیش تیرهای رسامش رو گرفت روی ستون بچه ها گرفته بود
هیچ آر پی جی زنی جرات نکرد بلند شه و بزنه
#حاج_علی_مبتدا نعره زد
#آر_پی_جی_زن.... بزن
من به تاکید حاج حمید نظرلی باید آخرین نفر ستون میومدم تا جامونده ها رو به ستون میرسوندم به همین خاطر سر ستون نبودم ببینم چی شد،
ی سری از بچه ها بعدا گفتند:
علی مبتدا خودش آرپی جی رو گرفت و زد
ی سری دیگه گفتن #نعره_حیدری_علی_مبتدا به آرپی جی زن روحیه داد و بلند شد و زد
به هر حال آرپی جی شلیک شد و بچه ها مثل سیل روی سر بعثی ها خراب شدن
این قضیه گذشت تا زمانی که خبر شهادت علی مبتدا رو شنیدم
حالم خیلی گرفته شد، دوست داشتم خودمو به تشییع حاج علی برسونم
ولی فرمانده گردان برادر احمد پور ما رو در موقعیت صف جمع کرد و درخواست فرمانده لشکر رو مطرح کرد که باید #گردان_المهدی خط #قمیش رو نگهداره، ما هم با جمال شیرافکن و آژیر و.... ی دسته ویژه تشکیل دادیم و با احمدپور داوطلبانه رفتیم خط و تا یک هفته اونجا بودیم
همین قضیه باعت شد از بقیه یک هفته عقب بمونیم،
اینکه توی اون یک هفته برما چه گذشت بماند ولی دلم پیش شهدا بود، علی مبتدا، نظرلی، تیموری، میرزایی، گلوند،...
وقتی همه به مرخصی رفتن و برگشتن از نقی فرهادی از حال و هوای تشیع جنازه علی مبتدا پرسیدم
به گفته نقی فرهادی تشیع جنازه بسیار سنگینی بود
یادمه نقی فرهادی با همون صدای بم و خوشی که داشت و داره شروع کرد به خواندن دمی که بچه ها موقع تشیع جنازه گرفتن
پیکر پااااکه علی مبتداااا غرق خون شد بااااا رمز یازهرااااا
من هم که علی مبتدا رو خیلی دوس داشتم ریز ریز گریه میکردم
#یاد_همه_شهدا_گرامیباد.
🌹🌴🌴
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
@alvaresinchannel
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌷
🌷
🍃🌷 #عملیات_بیت_المقدس_2

مجروحی که از سرما یخ زد و شهید شد

🌷🌷 #شهید_محمد_رضا_حیدری

✍🏿 راوی: #عباس_جهانبخش


تو ی عملیات بیت المقدس 2 فکر کنم من سر تیم بچه های تخریب مامور به گردان پیاده بودم شاید گردان حضرت علی اصغر علیه السلام.
فرمانده گردان برادر رضا پور بود
شهید حیدری از یچه های تخریب مامور به واحد اطلاعات بود و از اون واحد مامور به گردان پیاده شده بود
وقتی رسیدیم بالای #قمیش خیلی سرد بود
تا صبح توی نیم متر برف یخ زده خوابیدیم
نزدیکهای صبح رفتم پیش فرمانده گردان که اجازه بگیرم تیم 3 نفره تخریب رو بیارم عقب
دیدم مجروح ها رو تو یه سنگ چین کنار هم خوابوندن
شهید حیدری مجروح بود
به نظرم دستش با جاهای دیگه تیر خورده بود و باند پیچ بود
باهاش صحبت کردم گفتم میبریمت عقب
با بچه های تخریب گشتیم پتو پیدا کردیم که بیاریمش عقب که پتو پاره شد درد زیادی داشت
لازم بود با برانکارد اون مسیر کوهستانی رو بیاد پایین
با رضاپور صحبت کردم گفت بچه های تعاون دارن میان بالا
گم شده بودند یه گلوله کلت منور زدن دیدم خیلی نزدیکن
حداکثر نیمساعت راه داشتن که به ما برسند و قطعا اونا اگه مجروحها رو برمیگردوندند سریعتر به پایین میرسیدند
من هم اعتماد کردم و بعد از خداحافظی با حیدری و فرمانده گردان با بچه ها اومدیم پایین
وقتی حدود ظهر رسیدیم به غار چیزی شنیدم که پاهام سست شد
بچه های تعاون راه رو گم کرده بودند و برگشته بودند به غار
که متاسفانه دیگه حیدری شهید شده بود
با اینکه اگر حیدری رو میاوردیم پایین و نزدیکهای غروب میرسیدیم به غار و اون شهید میشد هرگز خودم رو نبخشیدم
سرمای شدید خستگی و بیخوابی باعث شد اون تصمیم رو بگیرم
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#غریبانه_رفتند
#یاران_تخریب
قبل از عملیات #بیت_المقدس_4
✍🏿✍🏿راوی #جعفر_طهماسبی

بعد از عملیات #بیت_المقدس_2در زمستان 66 با تعدادی از #بچه_های_گردان_تخریب_لشگر_ده_سیدالشهداء(ع) برای ماموریت های تخریب و احیانا مین گذاری مقابل دشمن بر روی ارتفاعات پوشیده از برف #قمیش که مشرف به #شهر_ماووت عراق اعزام شدند. ارتفاع برف در آن منطقه بیش از دو متر بود وبرای تردد در بعضی از محورها داخل برف ها تونل زده بودند وتردد میکردند. حدود 15 روز بود که به خاطر برف و کولاک ، جاده دسترسی به خط مقدم بسته شده بود و تدارک رزمنده های مستقر در خط با مشکل مواجه بود به طوریکه امکان توزیع غذای گرم وجود نداشت و بچه ها مجبور بودند از کنسرو استفاده کنند. تانکرهای آب برایشان مقدور نبود که به خط آبرسانی کنند و رزمنده های مستقربر روی ارتفاعات مجبور بودند نیاز به آب خود را با برف تامین کنند و این موضوع باعث بیماری خیلی از رزمندگان مستقر در خط و تعدادی از بچه های گردان ما هم شده بود. متاسفانه بچه ها به اسهال خونی مبتلا شده بودند و سعی میکردند که بیماریشون را مخفی نگهدارند. وسط های اسفند ماه بود که بچه های جلو به مقرشهید ضیایی در ماووت اومدند...و صورت های رنگ پریده وزرد شده شان حکایت از بیماری داشت. اما چون بوی عملیات به مشامشون خورده بود سعی میکردند ضعف وبیماریشون رو کتمان کنند.
از جمله این بچه ها #شهید_ابوطالب_مبینی بود. وقتی از خط برگشت خیلی ضعیف شده بود لاغر که بود و بیماری هم او رو آب کرده بود. بهش گفتم بچه چته؟؟؟؟ مدام آفتابه به دست دم در دستشویی ایستادی؟؟؟ گفت سردیم کرده یک خورده نبات بخورم خوب میشم... گفتم بریم بهداری دکترقرص دوا بده خوب بشی...او هم گفت چیزیم نیست..اما #شهید_سید_عباس_میر_نوری گفت: دروغ میگه...اسهال گرفته ....
#شهید_علیرضا_آقایی آنقدر مریض بود که قدرت ایستادن روی پاهاش رو نداشت اما میگفت چیزیم نیست... گرم بشم خوب میشم..
🍃🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍃🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹

📢📢📢📢📢قلمها بشکنند

🍃🌹🌹🌹اگرننویسند بر #فرزندان_خمینی_(ره) چه گذشت

برای اولین بار میخوانیم
حکایت معراج تخریبچی شهید عبدالعلی روشنی

🍃🌺🌺 #شهید_عبدالعلی_روشنی
🍃🌷🌷#عملیات_بیت_المقدس_2

✍🏿✍🏿✍🏿 راوی : #رضا_شفیع_زاده


چند شب از عملیات بیت المقدس 2 میگذشت و چندین بار برای عملیات. و یا پاتک و کاشت #میدان_مین بالای #قمیش رفته بودیم خیلی خسته شده بودیم هوا هم خیلی سرد بود بعضی جاها برف از زانو هم بالاتر بود .بالاخره دم دمای غروب به سمت چپ قمیش رسیدیم به سمت دره رفتیم اون پایین توی فاصله 50 متری کمین عراقی‌ها بود و دایم بدون هدف به سمت ما تیراندازی میکردند ولی چون قرار بود برای جلوگیری پاتک دشمن مین گذاری کنیم بی سرو صدا کارمان را ادامه دادیم تا اینکه تمام مین هایی رو که با خودمون برده بودیم کاشتیم . من به سمت علی روشنی رفتم او هم کارش تمام شده بود. با هم به سمت قله برگشتیم که یکی از تیرهای بی هدف دشمن به جناق سینه علی خورد و از پهلوش خارج شد .
علی خیلی سنگین بود شماره پوتینش 52 بود .به هر زحمتی بود علی رو آوردم بالای قله که ناگهان یکی از بچه‌های خودی یه نارنجک به سمت ما پرتاب کرد ولی به کسی آسیبی نرسید بالاخره به کانال رسیدیم. یه برانکار جور کردیم و با سه چهار نفر از بچه‌ها علی رو بلند کردیم که یه نفر گفت: از مسیر اصلی خودتون نرین خیلی دوره اگه از پشت قمیش برین زودتر به بهداری لشکر عاشورا میرسین.
برای همین ما هم از مسیر پیشنهادی که اصلا نمیشناختیمش به راه افتادیم چندین بار از سخره ها پرت شدیم ولی راه رو ادامه دادیم علی خیلی درد میکشید ولی دایم زیر لب #یا_زهراء_(س) میگفت. گاه و بیگاه هم منو صدا میزد و از درد شدید صدایش میلرزید و میگفت بچه‌ها شما بروید کار من دیگرتمومه . ....
ناگهان برف هم شروع به باریدن گرفت و با محدود کردن دید مشکلمان دوچندان شد .
بالاخره به اورژانس رسیدم.. گفتند اینجا دیگر جمع شده و کسی برای مداوا وجود ندارد فقط یه وانت تویوتا داریم که شیشه جلو هم ندارد. من قبول کردم که جلو بنشینم و مسیر را به راننده نشان بدهم چندین بار نزدیک بود به داخل دره سقوط کنیم و چند بار هم روی صخره های رفتیم. واقعا بارش برف در شب تاریک بدون چراغ و شیشه جلوی حرکت ما رو کندکرده بود. بالاخره به اورژانس دیگه ای رسیدیم تقریبا ساعت 2 صبح بود.. از 10 شب از علی خون زیادی رفته بود .اونجا هم به سختی یک پد شکمی پیدا شد و زخم علی پانسمان شد و با یه آمبولانس تا بالای گرده رش رفتیم ولی آمبولانس خراب شد و من به ناچار به سنگر فرماندهی #لشکر_عاشورا رفتم و همه درحال خواندن #زیارت_عاشورا بودن که با خواهش و التماس و نهایتا داد و فریاد یه تویوتا فرماندهی رو گرفتم و تا پایین گردرش که اورژانس اصلی لشکر عاشورا بود رسیدیم ساعت 7 صبح بود و علی دیگر رمقی نداشت و فقط زمزمه آهسته ای به گوش میرسید خوب که گوش دادم میگفت یا زهرا ......
اونجا هم همه وسایل رو جمع‌آوری کرده بودند به هر زحمتی بود یکی دو تا سرم تزریق کردن و چون گروه خونی من با علی یکی بود مقداری خون بصورت مستقیم تزریق کردیم. علی به هوش اومد و میتونست حرف بزنه که دکترا گفتن باید سریع ببرینش عقب. ما دوباره راه افتادیم توی مسیر هواپیما های عراقی با بمب خوشه ای مارو بمباران کردن که بصورت معجزه آسایی نجات پیدا کردیم ولی آمبولانس سوراخ سوراخ شد. بالاخره ساعت 12 ظهر به اورژانس اصلی #لشکر_10 رسیدیم و اونجا پزشکان خوبی داشت چند کیسه خون به علی تزریق کردند و پزشکان حاضر مارو آرام کردند و گفتند انشاالله دوستتان خوب میشود . وقتی هلیکوپتر آمد و علی رو سوار کردیم دیگر به ما اجازه ندادن همراه دوست و همسنگر عزیزم بروم . به ناچار با علی یه شوخی کردم گفتم یادته تو کربلای 5 تو زخم منو بستی و راهی کردی اینم جای اون ...
علی رفت.
وبعد از عملیات به سراغ او رفتم.
بیمارستان نه.....
#قطعه_29_گلزار_شهدای_بهشت_زهراء_سلام الله_علیها_ردیف_6_شماره_14

🍃🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
عملیاتی که #شیخ_محمد دوچشمش را داد
#عملیات_بیت_المقدس_2
ارتفاعات#قمیش
رزمنده#گردان_المهدی_(ع)
@alvaresinchannel
🍃🌷 #عملیات_بیت_المقدس2
ارتفاعات #قمیش
زمستان سال66
رزمندگان لشگر10
🍃🌷به خداوندیِ خدا سوگند
🍃🌷به زمینی که آفریده قسم
🍃🌷زیر این آسمانِ چرخِ کبود
🍃🌷هرکسی لایق شهادت نیست
@alvaresinchannel
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌷
🌷
🍃🌷 #عملیات_بیت_المقدس_2

مجروحی که از سرما یخ زد و شهید شد

🌷🌷 #شهید_محمد_رضا_حیدری

✍🏿 راوی: #عباس_جهانبخش


تو ی عملیات بیت المقدس 2 فکر کنم من سر تیم بچه های تخریب مامور به گردان پیاده بودم شاید گردان حضرت علی اصغر علیه السلام.
فرمانده گردان برادر رضا پور بود
شهید حیدری از یچه های تخریب مامور به واحد اطلاعات بود و از اون واحد مامور به گردان پیاده شده بود
وقتی رسیدیم بالای #قمیش خیلی سرد بود
تا صبح توی نیم متر برف یخ زده خوابیدیم
نزدیکهای صبح رفتم پیش فرمانده گردان که اجازه بگیرم تیم 3 نفره تخریب رو بیارم عقب
دیدم مجروح ها رو تو یه سنگ چین کنار هم خوابوندن
شهید حیدری مجروح بود
به نظرم دستش با جاهای دیگه تیر خورده بود و باند پیچ بود
باهاش صحبت کردم گفتم میبریمت عقب
با بچه های تخریب گشتیم پتو پیدا کردیم که بیاریمش عقب که پتو پاره شد درد زیادی داشت
لازم بود با برانکارد اون مسیر کوهستانی رو بیاد پایین
با رضاپور صحبت کردم گفت بچه های تعاون دارن میان بالا
گم شده بودند یه گلوله کلت منور زدن دیدم خیلی نزدیکن
حداکثر نیمساعت راه داشتن که به ما برسند و قطعا اونا اگه مجروحها رو برمیگردوندند سریعتر به پایین میرسیدند
من هم اعتماد کردم و بعد از خداحافظی با حیدری و فرمانده گردان با بچه ها اومدیم پایین
وقتی حدود ظهر رسیدیم به غار چیزی شنیدم که پاهام سست شد
بچه های تعاون راه رو گم کرده بودند و برگشته بودند به غار
که متاسفانه دیگه حیدری شهید شده بود
با اینکه اگر حیدری رو میاوردیم پایین و نزدیکهای غروب میرسیدیم به غار و اون شهید میشد هرگز خودم رو نبخشیدم
سرمای شدید خستگی و بیخوابی باعث شد اون تصمیم رو بگیرم
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel