الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#عجب_حکایتی
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#چهل_وسومین_سالگرد_دفاع_مقدس_گرامیباد

🟢 #عجب_حکایتی_است
بازی با مرگ
پشت خاکریز #شلمچه_کربلای_5
آتش دشمن قطع نمیشه خط اول لشگر10
تا حس میکنه یه چشم مصنوعی داره نگاهش میکنه ببین چقدر شیرین میشه
زیر اون آتش مرگبار هوس دیدن پیغمبر(ص) کرده
دلمون خواهد که پیغمبر ببینم
دمی با ساقی کوثر نشینم
اصلا توجه نداره که دورو برش چه خبره
یاد همه ی اون آرامش های قبل از طوفان بخیر..
صبح زود است و دشمن داره پاتک میکنه
این شیر مرد هم پشت خاکریز کار خودش رو میکنه..
و آخرش هم شعاری میده...
جنگ جنگ تا پیروزی
فقط با عشق میتوان شرح کرد این دفتر را....
@alvaresinchannel
به بهانه روز تجلیل از همسران صبور شهدا
بخوانید این حکایت را👇🏿👇🏿
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#عجب_حکایتی_داره
#شهید_حاج_ناصر_احمد_پور
شهادت 23 اردیبهشت سال 65
🔴 شهید ناصر احمد پور در سال 1337 بدنیا اومد
سال 1357 در 20 سالگی ازدواج کرد و دینش کامل شد
اولین فرزندش سال 59 به دنیا اومد
او جوان فعال و انقلابی دو آتیشه بود
جبهه و پشت جبهه برایش فرق نداشت یعنی اینکه رزمنده هر دو جبهه بود
در سال های دفاع مقدس در عملیات های متعددی شرکت کرده و بارها مجروح شده بود
سال 1360 خدا به آقا ناصر دوتا پسر داد که دو قلو بودند اسم یکی رو گذاشت غلامرضا و یکی دیگر رو هم بهرام.
و اردیبهشت ماه سال 64 هم خدا آقا کریم را که الان به حجه الاسلام شیخ کریم احمد پور معروف است به او عطا کرد.
و در نهایت #شهید_ناصر_احمد_پور رزمنده گردان #علی_اکبر_علیه_السلام در 23 اردیبهشت ماه سال 1365 برای مقابله با پاتک دشمن در #منطقه_عملیاتی_شرهانی با بقیه بچه های گردان به مصاف دشمن رفت و بر اثر اصابت گلوله به سر و پهلو مظلومانه به شهادت رسید و پیکرش در قطعه 53 گلزار بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
7 ماه بعد از شهادت آقا ناصر فرزند پنجم هم پا به جهان هستی گذاشت که نام پدرش ، ناصر را بر او گذاشتند و بدینسان ناصر احمد پور وقت شهادت 4 پسر در این دنیا و یک فرزند در راه داشت.
شهید ناصر احمد پور در 28 سالکی به شهادت رسید در حالیکه 5 فرزند خردسال داشت . یک فرزند 6 ساله. یه دوقلوی 5 ساله، آقا کریم یکساله و ناصر که 7 ماه بعد از شهادت به دنیا آمد.
همسر قهرمان این شهید کمر همت را محکم کرد برای به ثمر نشاندن فرزندان خردسال شهید ناصر احمد پور.
به حمدالله 5 پسر "شهید ناصر احمدپور" امروز پای در جای پای پدر گذاشتند و به خدمت گذاری به مردم در کمال تواضع مشغولند.
زندگی این شهید میتواند الهام بخش پسران و دختران این مرز و بوم باشد.
لاکن با ابراز تاسف کسی سراغ جمع آوری ،تدوین و انتشار سرگذشت زندگی عاشقانه این سالک الی الله نرفته و دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.
(جعفر طهماسبی)
@Alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#عجب_حکایتی_است_عاشقی
#دو_عاشق
#شهید_حسین_نوروزی_بچه_ی_شمرون
و
#حسین_نوروزی_بچه_ی_شاه_عبدالعظیم

✍️✍️✍️راوی: #سردار_محسن_سوهانی
فرمانده اطلاعات عملیات لشگر10

☑️ نام هر دو حسين و فاميلي هر دو نوروزي بود يكي بچه بازار تجريش و ديگري بچه شاه عبدالعظيم.
اولين روزي كه حسين بچه شميران اومد توی واحد اطلاعات عملیات با حسين بچه شهر ري درگير شد. حسين اهل شمرون مادر زادي نوك زباني صحبت ميكرد و حسين اهل شاه عبدالعظیم هم به علت اینکه در جبهه تير دو زمانه تو دهانش خورده بود و كامش را از بين برده بود با لکنت و توی دماغی حرف میزد.
توی سلام وعليك اول هر دو خيال كردند ديگري داره مسخره اش ميكنه . يكي اين بگو يكي ان بگو بأهم درگير شدند .
تا من رسيدم به مقر اطلاعات و عملیات لشگر10 كه همسنگرتازه وارد یعنی حسين شميراني را به بچه ها معرفي كنم ديدم كول پشتيش را برداشته داره ميره ..
گفتم كجا داري ميري گفت أينجا نيامده منو مسخره ميكنن.
گفتم كي مسخره میکنه؟؟؟؟
گفت : همين آقا
تازه فهميدم چه اتفاقي افتاده هر دوشون رو بغل گرفتم و صورتشون رو بوسیدم و سوء تفاهم برطرف شد و اون دوتا هم همدیگر رو در آغوش گرفته و بوسیدند و از أينجا رفاقتشون شروع شد .
هر وقت نامه ها ميرسيد اشتباهي نامه هاي هم ديگر را باز ميكردند خيلي زود با هم رفيق شدند مثل دو تا گم شده كه تازه هم ديگر راپيدا كَر دند هر دو مشتاق شهادت بودند و برأي رفتن به منطقه درگیری دعوا داشتند.
هر دو از نماز شب غافل نبودند
هر دو زيارت عاشوراء صبحشون ترك نميشد
اكثر أوقات محل خوابشان هم نزديك هم بود.
يه روز متوجه شدم علي الرغم برنامه ی که نوشته بودند برای خادمي چادرها اين دوتا زودتر از دیگران بلند ميشند و ظرفهاي غذا را جمع مي كنند و مشغول شستن ميشن. توی عمليات كربلاي يك که شهر مهران آزاد شد فهميدم دوتايي نذر كردند تا زمان شهادت در خدمت كرد ن به رفقای رزمنده خود در واحد اطلاعات عملیات از هم ديگه سبقت بگيرند
حسين أهل شاه عبدالعظيم خيلي چابك بود .
برای کنترل رفت و آمد دشمن در جزیره ام الرصاص در گمرک خرمشهر دکل دیده بانی داشتیم حسین داوطلب شد که یک روز كامل بالای دكل بمونه تا اين كار جا بيفته . چون ديدگاه مخفي بود و توی ديد و تير دشمن بايد از صبح تاريكي بچه ها ميرفتن و تا غروب چشم از دشمن بر نمیداشتن. حسين اينجا خط شكني كرد.
هر دو تا دوست داشتن جزو تيم غواصي باشند توی دوره آموزشي غواصی در سد دز وكارون از هم سبقت ميگرفتند. يه روز بچه هاي قرارگاه نجف برای مهار پل خرمشهر ابادان درخواست كمك كردند من به همراه شهيد سعيد مرادي وحسين نوروزي رفتيم كنار پل شكسته خرمشهر و قرار شد سعيد مردای قلاب بكسل را زير آب به پل وصل كنه ، چندين بار زير آب رفت اما موفق نشد يکدفعه حسين نوروزي اهل شمرون گفت : من ميرم توی آب و کار رو انجام میدهم. حسين تازه از مجروحيت درامده بود هوا هم به شدت سرد بود و لباس غواصي هم نداشت. لباسهاشو درآورد و فقط فین غواصی رو به پا کرد و داخل آب شیرجه رفت و توی یک فرو رفتن سیم بكسل را مهار كرد و از آب بيرون اومد و با خوشحالی گفت: ديدي من ميتونم غواص خوبي هم باشم.
توی عمليات والفجر هشت و در بر گشت از جزيره ام الرصاص توي قايق بشدت مجروح شد.
توی اون ايام حال و هواي حسين اهل شهر ري در فراق رفيقش ديدني بود.

☑️ حسین نوروزی اهل شمرون و بازار تجریش در 11 شهریورماه 65 و درعملیات کربلای 2، از قله های حاج عمران پرکشید و چند ماه بعد هم حسین نوروزی بچه شاه عبدالعظیم در روز 30 دیماه 65 و در عملیات کربلای 5 ، از شلمچه راهی بهشت شد.
پیکر حسین نوروزی اهل شمرون در گلزار شهدای چیذر در خاک آرام گرفت و حسین نوروزی بچه شاه عبدالعظیم هم در گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها به خاک رفت.
یاد هر دوشون گرامی.
سلام بر امام عزیز که بچه های بالا و پائین شهر تهرون رو به هم رسوند.
الان هم با هم هستند تا قیامت..
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🔹🔹🔹🔹🔹🔹 🔹
🔹
#عجب_حکایتی
#هر_که_را_در_عشق_راهی_باز_شد
#پای_کوبان_آمد_و_جانباز_شد
چند سال پیش رفتم بیمارستان ساسان ملاقات یکی از #جانبازان_شیمیایی.
داخل اطاق علاوه بر اون دوست ما یه رزمنده جانباز دیگه هم بستری بود.
بعد از احوالپرسی توجهم به چیزی جلب شد. دیدم اون جانبازی که با دوستم توی یک اطاق بستری هستند علی رغم سن کمی که داشت دندون هاش ریخته و یا شکسته بود.
از دوستم پرسیدم که ریختن یا خورد شدن دندون های هم تختی ات بخاطر عارضه مجروحیتش هست؟؟؟
دوستم در حالیکه بغض گلوش رو میفشرد گفت: نه
ریختن دندون ها و خورد شدنش بخاطر بیماری نیست...

تعجب من بیشتر شد و او ادامه داد.

ریختن و خورد شدن دندون ها به خاطر اینه که از شدت درد و اینکه نمیخواد کسی صداش رو بشنود پایه سرم رو داخل دهانش میکنه و با همه ی قدرتش فشار میده و خورد شدن دندان ها به خاطر اینه....

از اون روز سال ها میگذره

امروز رفتم بیمارستان ملاقات #همسنگر_تخریبچی و جانباز70 درصد شیمیایی آقا مجید ذاکری.
چند روزی هست که به خاطر عفونت ریه در بیمارستان تحت درمان است.
حالش رو پرسیدم.
گفت چند روز پیش تا یه قدمی خفگی رفتم و هرچه سرفه کردم دیدم خلط از داخل ریه ام کنده نمیشه و انگار یه چیزی جلو نفسم رو مسدود کرده.
اونقدر کار سخت شد که چند تا ضربه محکم با مشت کوبیدم به سمت چپ قفسه سینه ام تا از اون نقطه خلط کنده بشه و نفسم بالا بیاد.
به هر زحمتی بود با خانوم و پسر کوچکم از فشم پشت فرمان نشستم و به سمت تهران راه افتادم.
نفس های آخر بود که خودم را به بیمارستان ساسان که برای جانبازان هست رسوندم.
متاسفانه اون ها جا نداشتند و مرا به جای دیگه حواله دادند.
بالاخره توی یه بیمارستان دیگه با زحمت بستری شدم و چون در ناحیه ی پهلو ی چپم درد هم داشتم عکس رادیولوژی گرفتند و دکتر وقتی دید با تعجب پرسید؟؟؟
با کسی دعوا کردی!!!
قیافه ات هم که به این حرف ها نمیخوره.
گفتم دکتر وقتی نفسم بالا نیومد چند تا ضربه محکم به قفسه سینه سمت چپم کوبیدم...
ددکتر گفت آهان... این شکستگی دنده قفسه سینه ات به خاطر اون ضربه است.

🔹🔹 خدا حق این نوجوون های از جنگ برگشته رو بر ما حلال کنه
برای شفای همه ی جانبازان شیمیایی مخصوصا آقا مجید یه حمد شفا بخونید.
دعاگوی جانبازان: جعفرطهماسبی
@alvaresinchannel