الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#شهید_ابوالفضل_رضایی
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
4️⃣ #دستور_عقب_نشینی_از_ماووت_رسید
6 تیرماه 1367
#ارتفاع_قشن

✍️✍️✍️ : #محمد_رضا_سجادی_طلب(وهابی)
تخریبچی لشگر10

میخواستیم اطراف رو وارسی کنیم اما یادم اومد که ما منطقه رو با #مین آلوده کردیم و احتمال خطر صد در صد است.
از قبل فرماند هان گفته بودند که اگر اتفاقی افتاد خودتون رو به سنگر عقبه در #شهر_ماووت برسانید.
به همراه تخریبچی سوم به سمت شهر ماووت حرکت کردیم تا با هماهنگی برادر آقایی و با روشن شدن هوا و رعایت احتیاط برای عقب آوردن #شهید_رضایی اقدام کنیم.
حدود ساعت یک نصف شب به سمت شهر ماووت حرکت کردیم و قبلا هم قرارمون با همه ی گروه ها تخریبچی این بود که جاده اصلی که از ارتفاع قشن به سمت ماووت میرود مین گذاری نکنیم
تپه ی پشت سرما که #تپه_ملاقه ای بود کار مین گذاری و تله گذاری شون تمام شده بود و به حدس اینکه ما هم کارمون تمام شده و نیرویی دیگر در منطقه نیست جاده اصلی رو #مین_گذاری کرده بودند.
اینقدر ذهن من درگیر حادثه ی انفجار بود که در انعکاس نور ماه پایه ی تله شده مین M16 رو ندیدم و پام به سیم تله مین گرفت و مین از سمت راست من منفجر شد.
گردوخاک زیادی بلند شد .
از جا بلند شدم بدنم گرم بود میتونستم راه برم..
با خودم گفتم اگر اینجا بیفتم کسی نیست من رو عقب ببره. باید هر طوری هست خودم رو به بچه های تخریب برسونم.
به یکی از بچه های تخریب که پشت سرم میومد گفتم واینستا... برو
یه مقدار که راه اومدم دیگه نتونستم رو پا بایستم و تعادلم به هم خورد و داخل یک چاله افتادم.
به شدت شکم درد میکرد و دستهام هم آسیب دیده بود ، نفس کشیدن برام سخت شده بود .
به زحمت فانسقه ام رو از دور کمرم باز کردم تا یه مقدار درد شکمم کم بشه و اونجا این آیه رو خوندم.. ربنا افرغ علینا صبرا
شهادتینم رو خوندم و تلاش کردم پاهام رو توی شکمم جمع کنم که دردم کم بشه و خوابم ببره. فکر میکردم اگر خوابم ببره تا صبح از درد آسوده میشوم. اما درد اونقدر شدید بود که بی اختیار از جام بلند شدم و حرکت کردم.
یه مقدار توی جاده عقب اومدم نگران بودم که دوباره به یک تله ی دیگر برخورد نکنم.
به ذهنم رسید از شونه های جاده حرکت نکنم چون حدسم این بود که بچه ها کنار جاده رو تله گذاری کرده اند و قسمت ماشین روی جاده ایمن است.
یه مقدار که عقب اومدم از دور تعدادی از بچه ها رو دیدم و اونها رو صدا زدم و اونها هم اومدند و ما رو سوار ماشین کردند و به سمت بانه حرکت کردیم.
#شهید_ابوالفضل_رضایی در اون ماموریت #مین_گذاری با انفجار مین و یا انفجار گلوله توپ و یا خمپاره دشمن پیکرش قطعه قطعه شد و در روی #ارتفاع_قشن برای همیشه منزل گزید .
یکی از تلخ ترین روزهای زندگی من اون روز بود و بعد از سی و دوسال هنوز هم یادش در خاطرم هست.
امیدوارم این شهید عزیز در روز حشر شفیع ما جاماندگان شود
روحش شاد
@alvaresinchannel
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
2️⃣ #دستور_عقب_نشینی_از_ماووت_رسید
6 تیرماه 1367
#ارتفاع_قشن

✍️✍️✍️ : #محمد_رضا_سجادی_طلب(وهابی)
تخریبچی لشگر10

دستور این بود که رزمندگان لشگر10 باید از ماووت عقب نشینی کنند و #بچه_های_تخریب منطقه را تله گذاری کنند.
برادر آقایی مسوول #بچه_های_تخریب بود و برای اجرای این ماموریت برادرها رو به گروهای دو وسه نفره تقسیم کرد و به اطراف ارتفاع قشن فرستاد و من ، #شهید_ابوالفضل_رضایی و یکی دیگر از بچه های تخریب رو به تپه های شمشیری 1 و 2 فرستاد که تپه شمشیری یک و 2 نزدیک ترین نقطه به دشمن بود.
غروب اون روز ما از تپه شمیری 1 مین گذاری رو شروع کردیم و بعد از تمام شدن مین گذاری تپه شمشیری یک ، بنده به خاطره بی نظمی های به وجود آمده به شهید رضایی پیشنهاد کردم شما مسئولیت تیم را به عهده بگیر و عملیات مین گذاری طبق نظارت شما انجام شود
یک مین ضد تانک TM46 داشتیم که درپوشش باز نمیشد و من مین را کنار گذاشتم و شهید رضایی در پوشش رو با زحمت باز کرد و یک مین ضد نفرات M16 داشتیم که ضامنش افتاده بود و با سیم تله براش ضامن درست کرده بودیم . این دو تا مین رو به همراه مین های دیگر برداشتیم و برای مین گذاری تپه شمشیری 2 حرکت کردیم.
به تپه ی شمشیری ۲ که رسیدیم ابتدا سمت چپ تپه رو مین گذاری کردیم و بعداز اون به سمت سنگر کمین که انتهای کانال بود رفتیم . وقتی رسیدیم بنده دو قدم با سنگر کمین فاصله گرفتم و منطقه ای رو به شهید رضایی نشون دادم و گفتم : خوبه این #مین_ضد_تانک که درپوشش رو خودت باز کردی اینجا کار بگذارم. شهید رضایی با اشاره سرش تایید کرد و من مشغول کندن زمین برای کارگذاشتن مین شدم و شهید رضایی هم رفت داخل سنگر کمین تا در اونجا مین M16 را تله گذاری کنه
من مین رو در زمین کار گذاشتم و یک مین ضد نفر M14 که به مین موشی معروف است در جای در پوش قرار دادم که با این کار مین ضد تانک با عبور انسان نیز منفجر میشد .
کار که تموم شد یکی دو قدم عقب اومدم و یه تعداد مین M14 مسلح کرده، و به اطراف سنگر کمین پرتاب کردم که خوب دور و اطراف به مین آلوده بشه و از دشمن تلفات بگیره.
ادامه دارد.................
@alvaresinchannel
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
4️⃣ #دستور_عقب_نشینی_از_ماووت_رسید
6 تیرماه 1367
#ارتفاع_قشن

✍️✍️✍️ : #محمد_رضا_سجادی_طلب(وهابی)
تخریبچی لشگر10

میخواستیم اطراف رو وارسی کنیم اما یادم اومد که ما منطقه رو با #مین آلوده کردیم و احتمال خطر صد در صد است.
از قبل فرماند هان گفته بودند که اگر اتفاقی افتاد خودتون رو به سنگر عقبه در #شهر_ماووت برسانید.
به همراه تخریبچی سوم به سمت شهر ماووت حرکت کردیم تا با هماهنگی برادر آقایی و با روشن شدن هوا و رعایت احتیاط برای عقب آوردن #شهید_رضایی اقدام کنیم.
حدود ساعت یک نصف شب به سمت شهر ماووت حرکت کردیم و قبلا هم قرارمون با همه ی گروه ها تخریبچی این بود که جاده اصلی که از ارتفاع قشن به سمت ماووت میرود مین گذاری نکنیم
تپه ی پشت سرما که #تپه_ملاقه ای بود کار مین گذاری و تله گذاری شون تمام شده بود و به حدس اینکه ما هم کارمون تمام شده و نیرویی دیگر در منطقه نیست جاده اصلی رو #مین_گذاری کرده بودند.
اینقدر ذهن من درگیر حادثه ی انفجار بود که در انعکاس نور ماه پایه ی تله شده مین M16 رو ندیدم و پام به سیم تله مین گرفت و مین از سمت راست من منفجر شد.
گردوخاک زیادی بلند شد .
از جا بلند شدم بدنم گرم بود میتونستم راه برم..
با خودم گفتم اگر اینجا بیفتم کسی نیست من رو عقب ببره. باید هر طوری هست خودم رو به بچه های تخریب برسونم.
به یکی از بچه های تخریب که پشت سرم میومد گفتم واینستا... برو
یه مقدار که راه اومدم دیگه نتونستم رو پا بایستم و تعادلم به هم خورد و داخل یک چاله افتادم.
به شدت شکم درد میکرد و دستهام هم آسیب دیده بود ، نفس کشیدن برام سخت شده بود .
به زحمت فانسقه ام رو از دور کمرم باز کردم تا یه مقدار درد شکمم کم بشه و اونجا این آیه رو خوندم.. ربنا افرغ علینا صبرا
شهادتینم رو خوندم و تلاش کردم پاهام رو توی شکمم جمع کنم که دردم کم بشه و خوابم ببره. فکر میکردم اگر خوابم ببره تا صبح از درد آسوده میشوم. اما درد اونقدر شدید بود که بی اختیار از جام بلند شدم و حرکت کردم.
یه مقدار توی جاده عقب اومدم نگران بودم که دوباره به یک تله ی دیگر برخورد نکنم.
به ذهنم رسید از شونه های جاده حرکت نکنم چون حدسم این بود که بچه ها کنار جاده رو تله گذاری کرده اند و قسمت ماشین روی جاده ایمن است.
یه مقدار که عقب اومدم از دور تعدادی از بچه ها رو دیدم و اونها رو صدا زدم و اونها هم اومدند و ما رو سوار ماشین کردند و به سمت بانه حرکت کردیم.
#شهید_ابوالفضل_رضایی در اون ماموریت #مین_گذاری با انفجار مین و یا انفجار گلوله توپ و یا خمپاره دشمن پیکرش قطعه قطعه شد و در روی #ارتفاع_قشن برای همیشه منزل گزید .
یکی از تلخ ترین روزهای زندگی من اون روز بود و بعد از سی و دوسال هنوز هم یادش در خاطرم هست.
امیدوارم این شهید عزیز در روز حشر شفیع ما جاماندگان شود
روحش شاد
@alvaresinchannel
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
2️⃣ #دستور_عقب_نشینی_از_ماووت_رسید
6 تیرماه 1367
#ارتفاع_قشن

✍️✍️✍️ : #محمد_رضا_سجادی_طلب(وهابی)
تخریبچی لشگر10

دستور این بود که رزمندگان لشگر10 باید از ماووت عقب نشینی کنند و #بچه_های_تخریب منطقه را تله گذاری کنند.
برادر آقایی مسوول #بچه_های_تخریب بود و برای اجرای این ماموریت برادرها رو به گروهای دو وسه نفره تقسیم کرد و به اطراف ارتفاع قشن فرستاد و من ، #شهید_ابوالفضل_رضایی و یکی دیگر از بچه های تخریب رو به تپه های شمشیری 1 و 2 فرستاد که تپه شمشیری یک و 2 نزدیک ترین نقطه به دشمن بود.
غروب اون روز ما از تپه شمیری 1 مین گذاری رو شروع کردیم و بعد از تمام شدن مین گذاری تپه شمشیری یک ، بنده به خاطره بی نظمی های به وجود آمده به شهید رضایی پیشنهاد کردم شما مسئولیت تیم را به عهده بگیر و عملیات مین گذاری طبق نظارت شما انجام شود
یک مین ضد تانک TM46 داشتیم که درپوشش باز نمیشد و من مین را کنار گذاشتم و شهید رضایی در پوشش رو با زحمت باز کرد و یک مین ضد نفرات M16 داشتیم که ضامنش افتاده بود و با سیم تله براش ضامن درست کرده بودیم . این دو تا مین رو به همراه مین های دیگر برداشتیم و برای مین گذاری تپه شمشیری 2 حرکت کردیم.
به تپه ی شمشیری ۲ که رسیدیم ابتدا سمت چپ تپه رو مین گذاری کردیم و بعداز اون به سمت سنگر کمین که انتهای کانال بود رفتیم . وقتی رسیدیم بنده دو قدم با سنگر کمین فاصله گرفتم و منطقه ای رو به شهید رضایی نشون دادم و گفتم : خوبه این #مین_ضد_تانک که درپوشش رو خودت باز کردی اینجا کار بگذارم. شهید رضایی با اشاره سرش تایید کرد و من مشغول کندن زمین برای کارگذاشتن مین شدم و شهید رضایی هم رفت داخل سنگر کمین تا در اونجا مین M16 را تله گذاری کنه
من مین رو در زمین کار گذاشتم و یک مین ضد نفر M14 که به مین موشی معروف است در جای در پوش قرار دادم که با این کار مین ضد تانک با عبور انسان نیز منفجر میشد .
کار که تموم شد یکی دو قدم عقب اومدم و یه تعداد مین M14 مسلح کرده، و به اطراف سنگر کمین پرتاب کردم که خوب دور و اطراف به مین آلوده بشه و از دشمن تلفات بگیره.
ادامه دارد.................
@alvaresinchannel
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
مسابقات قرآن
#حسینیه_الوارثین_تابستان_سال_66
جمع با صفای بچه های تخریب لشگر10 که تعدای از شهدا در تصویر دیده میشوند.
#شهید_اربابیان
#شهید_فیروزبخت
#شهید_طحانی
#شهید_جدی
#شهید_ابوالفضل_رضایی
#بچه_های_تخریب انس و الفتی با کتاب الهی داشتند.
معمولا نیم ساعت قبل از نماز داخل حسینیه مشغول تلاوت قرآن بودند
و شبها هم قبل از خواب به رسم سنت همه ی رزمندگان سوره واقعه به صورت جمعی تلاوت میشد.
یاد همه ی اون روزها و شب های خوب بخیر.
@alvaresinchannel
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
4️⃣ #دستور_عقب_نشینی_از_ماووت_رسید
6 تیرماه 1367
#ارتفاع_قشن

✍️✍️✍️ : #محمد_رضا_سجادی_طلب(وهابی)
تخریبچی لشگر10

میخواستیم اطراف رو وارسی کنیم اما یادم اومد که ما منطقه رو با #مین آلوده کردیم و احتمال خطر صد در صد است.
از قبل فرماند هان گفته بودند که اگر اتفاقی افتاد خودتون رو به سنگر عقبه در #شهر_ماووت برسانید.
به همراه تخریبچی سوم به سمت شهر ماووت حرکت کردیم تا با هماهنگی برادر آقایی و با روشن شدن هوا و رعایت احتیاط برای عقب آوردن #شهید_رضایی اقدام کنیم.
حدود ساعت یک نصف شب به سمت شهر ماووت حرکت کردیم و قبلا هم قرارمون با همه ی گروه ها تخریبچی این بود که جاده اصلی که از ارتفاع قشن به سمت ماووت میرود مین گذاری نکنیم
تپه ی پشت سرما که #تپه_ملاقه ای بود کار مین گذاری و تله گذاری شون تمام شده بود و به حدس اینکه ما هم کارمون تمام شده و نیرویی دیگر در منطقه نیست جاده اصلی رو #مین_گذاری کرده بودند.
اینقدر ذهن من درگیر حادثه ی انفجار بود که در انعکاس نور ماه پایه ی تله شده مین M16 رو ندیدم و پام به سیم تله مین گرفت و مین از سمت راست من منفجر شد.
گردوخاک زیادی بلند شد .
از جا بلند شدم بدنم گرم بود میتونستم راه برم..
با خودم گفتم اگر اینجا بیفتم کسی نیست من رو عقب ببره. باید هر طوری هست خودم رو به بچه های تخریب برسونم.
به یکی از بچه های تخریب که پشت سرم میومد گفتم واینستا... برو
یه مقدار که راه اومدم دیگه نتونستم رو پا بایستم و تعادلم به هم خورد و داخل یک چاله افتادم.
به شدت شکم درد میکرد و دستهام هم آسیب دیده بود ، نفس کشیدن برام سخت شده بود .
به زحمت فانسقه ام رو از دور کمرم باز کردم تا یه مقدار درد شکمم کم بشه و اونجا این آیه رو خوندم.. ربنا افرغ علینا صبرا
شهادتینم رو خوندم و تلاش کردم پاهام رو توی شکمم جمع کنم که دردم کم بشه و خوابم ببره. فکر میکردم اگر خوابم ببره تا صبح از درد آسوده میشوم. اما درد اونقدر شدید بود که بی اختیار از جام بلند شدم و حرکت کردم.
یه مقدار توی جاده عقب اومدم نگران بودم که دوباره به یک تله ی دیگر برخورد نکنم.
به ذهنم رسید از شونه های جاده حرکت نکنم چون حدسم این بود که بچه ها کنار جاده رو تله گذاری کرده اند و قسمت ماشین روی جاده ایمن است.
یه مقدار که عقب اومدم از دور تعدادی از بچه ها رو دیدم و اونها رو صدا زدم و اونها هم اومدند و ما رو سوار ماشین کردند و به سمت بانه حرکت کردیم.
#شهید_ابوالفضل_رضایی در اون ماموریت #مین_گذاری با انفجار مین و یا انفجار گلوله توپ و یا خمپاره دشمن پیکرش قطعه قطعه شد و در روی #ارتفاع_قشن برای همیشه منزل گزید .
یکی از تلخ ترین روزهای زندگی من اون روز بود و بعد از سی و دوسال هنوز هم یادش در خاطرم هست.
امیدوارم این شهید عزیز در روز حشر شفیع ما جاماندگان شود
روحش شاد
@alvaresinchannel
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
2️⃣ #دستور_عقب_نشینی_از_ماووت_رسید
6 تیرماه 1367
#ارتفاع_قشن

✍️✍️✍️ : #محمد_رضا_سجادی_طلب(وهابی)
تخریبچی لشگر10

دستور این بود که رزمندگان لشگر10 باید از ماووت عقب نشینی کنند و #بچه_های_تخریب منطقه را تله گذاری کنند.
برادر آقایی مسوول #بچه_های_تخریب بود و برای اجرای این ماموریت برادرها رو به گروهای دو وسه نفره تقسیم کرد و به اطراف ارتفاع قشن فرستاد و من ، #شهید_ابوالفضل_رضایی و یکی دیگر از بچه های تخریب رو به تپه های شمشیری 1 و 2 فرستاد که تپه شمشیری یک و 2 نزدیک ترین نقطه به دشمن بود.
غروب اون روز ما از تپه شمیری 1 مین گذاری رو شروع کردیم و بعد از تمام شدن مین گذاری تپه شمشیری یک ، بنده به خاطره بی نظمی های به وجود آمده به شهید رضایی پیشنهاد کردم شما مسئولیت تیم را به عهده بگیر و عملیات مین گذاری طبق نظارت شما انجام شود
یک مین ضد تانک TM46 داشتیم که درپوشش باز نمیشد و من مین را کنار گذاشتم و شهید رضایی در پوشش رو با زحمت باز کرد و یک مین ضد نفرات M16 داشتیم که ضامنش افتاده بود و با سیم تله براش ضامن درست کرده بودیم . این دو تا مین رو به همراه مین های دیگر برداشتیم و برای مین گذاری تپه شمشیری 2 حرکت کردیم.
به تپه ی شمشیری ۲ که رسیدیم ابتدا سمت چپ تپه رو مین گذاری کردیم و بعداز اون به سمت سنگر کمین که انتهای کانال بود رفتیم . وقتی رسیدیم بنده دو قدم با سنگر کمین فاصله گرفتم و منطقه ای رو به شهید رضایی نشون دادم و گفتم : خوبه این #مین_ضد_تانک که درپوشش رو خودت باز کردی اینجا کار بگذارم. شهید رضایی با اشاره سرش تایید کرد و من مشغول کندن زمین برای کارگذاشتن مین شدم و شهید رضایی هم رفت داخل سنگر کمین تا در اونجا مین M16 را تله گذاری کنه
من مین رو در زمین کار گذاشتم و یک مین ضد نفر M14 که به مین موشی معروف است در جای در پوش قرار دادم که با این کار مین ضد تانک با عبور انسان نیز منفجر میشد .
کار که تموم شد یکی دو قدم عقب اومدم و یه تعداد مین M14 مسلح کرده، و به اطراف سنگر کمین پرتاب کردم که خوب دور و اطراف به مین آلوده بشه و از دشمن تلفات بگیره.
ادامه دارد.................
@alvaresinchannel
🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌿🌷🌷🌷
🌿🌷🌷
🌿🌷
#آخرین_ماموریت
#تخریبچی_شهید
#ابوالفضل_رضایی
✍️✍️✍️✍️ راوی: #حسین_گودرزی

من و یکی از بچه ها مامور# مین_گذاری زیر #پل_ماووت به #سلیمانیه عراق شدیم.
صبر کردیم تا کلیه بچه های گردان رزمی منطقه را تخلیه کنند . بعد از رفتن آنها کارمان را شروع کردیم . برادر #سلیمان_آقایی بمن گفته بود بعد از مین گذاری زیر پل باید به تنهایی یکی از جاده های فرعی را هم مین گذاری کنم . #شهید_ ابوالفضل_رضایی و برادر وهابی(اگه اسمش را اشتباه نکرده باشم) و یکی دیگه از بچه ها که قدی بلند داشت مامور مین گذاری اطراف پاسگاه های #شمشیری ۱و۲ شده بودند. هنوز کارما در زیر پل تموم نشده بود اون برادری که قدش بلند بود(اسمش یادم نیست) با تنی مجروح خودشو به ما رسوند و با ناراحتی گفت: ضدتانک منفجر شد و ابوالفضل پودر شد!!!! . ازش پرسیدیم تو چه جوری مجروح شدی گفت: با برادر وهابی از جاده مالرومیخواستیم بیائیم که بی سیم چی گفت ، جاده مالرو مین گذاری شده از جاده اصلی برید ! نگو بی سیم چی اشتباه کرده و برعکس جاده اصلی تله گذاری شده بود و ما پامون به سیم تله M16 خورده و هردو مجروح شدیم وقتی حال وهابی رو پرسیدیم گفت اون نتونست راه بیاد. سریع دوتا ازبچه هایی که جاده را تله گذاری کرده بودن چون آشنا به محیط بودن رفتن و وهابی را آوردن عقب و هردوشون رو با ماشین فرستادیم عقب. من که از این اتفاق(شهادت ابوالفضل) شوکه بودم و یاد بیدار کردنش افتاده بودم با چشمانی اشکبار سریع خودم رو به شهر #ماووت رسوندم تا خبر شهادت#ابوالفضل را به برادر آقایی برسونم تا برای برگرداندن بقایای جنازه مطهرش فکری بکنند. (با توجه به عقب نشینی پیش خودم گفتم بقایای جنازه ابوالفضل را برگردونیم عقب) . برادر آقایی قبل از اینکه درمورد ابوالفضل چیزی بگم بمن گفت اون جاده رو #مین_گذاری کردی ؟ من گفتم نه اومدم این خبر رو بدم . برادرآقایی با ناراحتی گفت #ابوالفضل_شهید_شده_که_شده تو چرا ماموریتی که بهت محول شده رو انجام ندادی . من تازه اونجا فهمیدم موقعیت شناسی یعنی چی . اجرای ماموریت که باعث تاخیر در حرکت عراقیها میشد واجبتر از رسوندن خبر شهادت بود. با این حرف برادر آقایی سریع برگشتم و ماموریت ام رو انجام دادم ولی در دل ناراحت ابوالفضل بودم. دم دمای صبح چند نفر از بچه ها که رفته بودم سراغ ابوالفضل فقط با پیدا کردن مقداری از پوست سر ابوالفضل برگشتن . صبح شده بود و ما شهر رو هم با انواع مینها آلوده کردیم و همراه سایر نیروهای باقی مانده برای همیشه از ماووت عقب نشینی کردیم.

🌿🌷🌷
🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌿🌷🌷🌷
🌿🌷🌷
🌿🌷
#آخرین_ماموریت
#تخریبچی_شهید
#ابوالفضل_رضایی
✍️✍️✍️✍️ راوی: #حسین_گودرزی

من و یکی از بچه ها مامور# مین_گذاری زیر #پل_ماووت به #سلیمانیه عراق شدیم.
صبر کردیم تا کلیه بچه های گردان رزمی منطقه را تخلیه کنند . بعد از رفتن آنها کارمان را شروع کردیم . برادر #سلیمان_آقایی بمن گفته بود بعد از مین گذاری زیر پل باید به تنهایی یکی از جاده های فرعی را هم مین گذاری کنم . #شهید_ ابوالفضل_رضایی و برادر وهابی(اگه اسمش را اشتباه نکرده باشم) و یکی دیگه از بچه ها که قدی بلند داشت مامور مین گذاری اطراف پاسگاه های #شمشیری ۱و۲ شده بودند. هنوز کارما در زیر پل تموم نشده بود اون برادری که قدش بلند بود(اسمش یادم نیست) با تنی مجروح خودشو به ما رسوند و با ناراحتی گفت: ضدتانک منفجر شد و ابوالفضل پودر شد!!!! . ازش پرسیدیم تو چه جوری مجروح شدی گفت: با برادر وهابی از جاده مالرومیخواستیم بیائیم که بی سیم چی گفت ، جاده مالرو مین گذاری شده از جاده اصلی برید ! نگو بی سیم چی اشتباه کرده و برعکس جاده اصلی تله گذاری شده بود و ما پامون به سیم تله M16 خورده و هردو مجروح شدیم وقتی حال وهابی رو پرسیدیم گفت اون نتونست راه بیاد. سریع دوتا ازبچه هایی که جاده را تله گذاری کرده بودن چون آشنا به محیط بودن رفتن و وهابی را آوردن عقب و هردوشون رو با ماشین فرستادیم عقب. من که از این اتفاق(شهادت ابوالفضل) شوکه بودم و یاد بیدار کردنش افتاده بودم با چشمانی اشکبار سریع خودم رو به شهر #ماووت رسوندم تا خبر شهادت#ابوالفضل را به برادر آقایی برسونم تا برای برگرداندن بقایای جنازه مطهرش فکری بکنند. (با توجه به عقب نشینی پیش خودم گفتم بقایای جنازه ابوالفضل را برگردونیم عقب) . برادر آقایی قبل از اینکه درمورد ابوالفضل چیزی بگم بمن گفت اون جاده رو #مین_گذاری کردی ؟ من گفتم نه اومدم این خبر رو بدم . برادرآقایی با ناراحتی گفت #ابوالفضل_شهید_شده_که_شده تو چرا ماموریتی که بهت محول شده رو انجام ندادی . من تازه اونجا فهمیدم موقعیت شناسی یعنی چی . اجرای ماموریت که باعث تاخیر در حرکت عراقیها میشد واجبتر از رسوندن خبر شهادت بود. با این حرف برادر آقایی سریع برگشتم و ماموریت ام رو انجام دادم ولی در دل ناراحت ابوالفضل بودم. دم دمای صبح چند نفر از بچه ها که رفته بودم سراغ ابوالفضل فقط با پیدا کردن مقداری از پوست سر ابوالفضل برگشتن . صبح شده بود و ما شهر رو هم با انواع مینها آلوده کردیم و همراه سایر نیروهای باقی مانده برای همیشه از ماووت عقب نشینی کردیم.

🌿🌷🌷
🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌿🌷🌷🌷
🌿🌷🌷
🌿🌷
#آخرین_ماموریت
#تخریبچی_شهید
#ابوالفضل_رضایی
✍️✍️✍️✍️ راوی: #حسین_گودرزی

من و یکی از بچه ها مامور# مین_گذاری زیر #پل_ماووت به #سلیمانیه عراق شدیم.
صبر کردیم تا کلیه بچه های گردان رزمی منطقه را تخلیه کنند . بعد از رفتن آنها کارمان را شروع کردیم . برادر #سلیمان_آقایی بمن گفته بود بعد از مین گذاری زیر پل باید به تنهایی یکی از جاده های فرعی را هم مین گذاری کنم . #شهید_ ابوالفضل_رضایی و برادر وهابی(اگه اسمش را اشتباه نکرده باشم) و یکی دیگه از بچه ها که قدی بلند داشت مامور مین گذاری اطراف پاسگاه های #شمشیری ۱و۲ شده بودند. هنوز کارما در زیر پل تموم نشده بود اون برادری که قدش بلند بود(اسمش یادم نیست) با تنی مجروح خودشو به ما رسوند و با ناراحتی گفت: ضدتانک منفجر شد و ابوالفضل پودر شد!!!! . ازش پرسیدیم تو چه جوری مجروح شدی گفت: با برادر وهابی از جاده مالرومیخواستیم بیائیم که بی سیم چی گفت ، جاده مالرو مین گذاری شده از جاده اصلی برید ! نگو بی سیم چی اشتباه کرده و برعکس جاده اصلی تله گذاری شده بود و ما پامون به سیم تله M16 خورده و هردو مجروح شدیم وقتی حال وهابی رو پرسیدیم گفت اون نتونست راه بیاد. سریع دوتا ازبچه هایی که جاده را تله گذاری کرده بودن چون آشنا به محیط بودن رفتن و وهابی را آوردن عقب و هردوشون رو با ماشین فرستادیم عقب. من که از این اتفاق(شهادت ابوالفضل) شوکه بودم و یاد بیدار کردنش افتاده بودم با چشمانی اشکبار سریع خودم رو به شهر #ماووت رسوندم تا خبر شهادت#ابوالفضل را به برادر آقایی برسونم تا برای برگرداندن بقایای جنازه مطهرش فکری بکنند. (با توجه به عقب نشینی پیش خودم گفتم بقایای جنازه ابوالفضل را برگردونیم عقب) . برادر آقایی قبل از اینکه درمورد ابوالفضل چیزی بگم بمن گفت اون جاده رو #مین_گذاری کردی ؟ من گفتم نه اومدم این خبر رو بدم . برادرآقایی با ناراحتی گفت #ابوالفضل_شهید_شده_که_شده تو چرا ماموریتی که بهت محول شده رو انجام ندادی . من تازه اونجا فهمیدم موقعیت شناسی یعنی چی . اجرای ماموریت که باعث تاخیر در حرکت عراقیها میشد واجبتر از رسوندن خبر شهادت بود. با این حرف برادر آقایی سریع برگشتم و ماموریت ام رو انجام دادم ولی در دل ناراحت ابوالفضل بودم. دم دمای صبح چند نفر از بچه ها که رفته بودم سراغ ابوالفضل فقط با پیدا کردن مقداری از پوست سر ابوالفضل برگشتن . صبح شده بود و ما شهر رو هم با انواع مینها آلوده کردیم و همراه سایر نیروهای باقی مانده برای همیشه از ماووت عقب نشینی کردیم.

🌿🌷🌷
🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌿🌷🌷🌷
🌿🌷🌷
🌿🌷
#آخرین_شب_ماووت
#تخریبچی_شهید
#ابوالفضل_رضایی
✍️✍️✍️✍️ راوی: #حسین_گودرزی

اواخر خرداد سال ۶۷ بود. #آخرین_شبی بود که در #شهر_ ماووت بودیم ودستور آمده بود مبنی براینکه قبل ازعقب نشینی از ماووت کلیه #جاده_ها ، #پلها، #تاسیسات و..... باید مین گذاری و اصطلاحا آلوده سازی شوند . داخل سوله برای حرکت آماده میشدیم . #شهید_ابوالفضل_رضایی خوابیده بود که برادر#سلیمان_آقایی بمن گفت بیدارش کن. من طبق سفارشی که شنیده بودم از پایین پاها ابوالفضل را تکان دادم که بیدارشود . ابوالفضل یهو با وحشت و عرق کرده از خواب بیدارشد. مثل اینکه خواب بدی دیده بود. ( من کلا ناراحت شدم که با بیدارکردنش این حالت بهش دست داد و الانم که شهید شده وقتی یاد این صحنه میفتم ناراحت میشم ). بچه ها در گروههای مختلف دسته بندی شدند و همه بسمت مناطق تعیین شده برای #مین_گذاری عزیمت نمودیم .
🌿🌷🌷
🌿🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel