الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#تخریبچی_شهید_عباس_بیات
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺
#عباس_به_آرزوش_رسید
#تخریبچی_شهید_عباس_بیات
#شهادت_5_مرداد_67
#محل_شهادت: #پاسگاه_زید

چند روز بود که بچه ها #دشمن_رو_عقب میزدند و اون هم میرفت وخودش رو بازسازی میکرد و دوباره با تانک ها و نفربرهای اهدایی اربابانش که به قول بچه ها هنوز بوی نویی میداد حمله میکرد.
روز 5 مرداد ماه سال 67 صبح زود عباس و بقیه بچه ها منتظر دشمن بودند که با تانک هاش بیاد هرکی هرجوری بلد بود میخواست تلفات از دشمن بگیره و همه سعی داشتن ستون زرهی دشمن رو توی دشت پخش کنند تا بتونن ضربه های کاری بزنند.
هنوز آفتاب بالا نیومده بود که بچه ها درگیرشدند.
صدها تانک ونفربردر مقابل و از زمین و هوا هم آتش دشمن میجوشید.
هوا به شدت گرم بود و عطش رو هم همراهش داشت .
و آخر اینکه عباس و چند تای دیگه از #بچه های_تخریب در نبرد جانانه در محاصره تانک ها قرار گرفتند و توی دود و انفجا رمحو شدند.
ده روزی بود که خبری ازشون نبود احتمال اسارتشون زیاد بود .
بچه ها دعا میکردند که خدا #عید_یشون_رو_در_روز_عید_غدیر ، خبر سلامتی همسنگراشون قرار بده اما خبری نشد.
خبر دادن پیکر #شهید_عباسیان و #خانی_فرسنگی پیدا شد اما از عباس خبری نبود
پیکر #شهید_عباس_بیات_بیش_از_دو_ماه روی خاک گرم #شلمچه جا خوش کرد تا #اربعین_امام_حسین(ع) فرا رسید و پیکر مطهر شهید عباس رخ نشون داد .بالاخره عباس #دقیقه_نود_جنگ_به_سعادت_شهادت_رسید.
🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🍃🌺
#شیرین_تر_از_عسل
#تخریبچی_شهید_عباس_بیات
✍️✍️ راوی : #محسن_اربابیان

#شهید_عباس_بیات سال 65 یا 66 #مسئول_دسته شده بود و با بچه های دسته رفتند تدارکات گزدان تا جنس های چادر رو جور کنند خلاصه وقتی جنسها رو تحویل گرفتند و به سمت چادرشان می رفتند یکی از بچه ها از عباس در حالی که انبوهی از پتو رو روی کولش گرفته بود و به سمت چادر میرفت پرسید .
#برادر_بیات مسئولیت را چگونه می بینی؟ عباس از زیر پتوها سرش را بیرون آورد و با لبخند که نه خنده همیشگیش که دندانهای کرسیش هم معلوم می شد جواب داد: #احلی_من_العسل!!!!
🍃🌺
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
@alvaresinchannel
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺
#عباس_به_آرزوش_رسید
#تخریبچی_شهید_عباس_بیات
#شهادت_5_مرداد_67
#محل_شهادت: #پاسگاه_زید

چند روز بود که بچه ها #دشمن_رو_عقب میزدند و اون هم میرفت وخودش رو بازسازی میکرد و دوباره با تانک ها و نفربرهای اهدایی اربابانش که به قول بچه ها هنوز بوی نویی میداد حمله میکرد.
روز 5 مرداد ماه سال 67 صبح زود عباس و بقیه بچه ها منتظر دشمن بودند که با تانک هاش بیاد هرکی هرجوری بلد بود میخواست تلفات از دشمن بگیره و همه سعی داشتن ستون زرهی دشمن رو توی دشت پخش کنند تا بتونن ضربه های کاری بزنند.
هنوز آفتاب بالا نیومده بود که بچه ها درگیرشدند.
صدها تانک ونفربردر مقابل و از زمین و هوا هم آتش دشمن میجوشید.
هوا به شدت گرم بود و عطش رو هم همراهش داشت .
و آخر اینکه عباس و چند تای دیگه از #بچه های_تخریب در نبرد جانانه در محاصره تانک ها قرار گرفتند و توی دود و انفجا رمحو شدند.
ده روزی بود که خبری ازشون نبود احتمال اسارتشون زیاد بود .
بچه ها دعا میکردند که خدا #عید_یشون_رو_در_روز_عید_غدیر ، خبر سلامتی همسنگراشون قرار بده اما خبری نشد.
خبر دادن پیکر #شهید_عباسیان و #خانی_فرسنگی پیدا شد اما از عباس خبری نبود
پیکر #شهید_عباس_بیات_بیش_از_دو_ماه روی خاک گرم #شلمچه جا خوش کرد تا #اربعین_امام_حسین(ع) فرا رسید و پیکر مطهر شهید عباس رخ نشون داد .بالاخره عباس #دقیقه_نود_جنگ_به_سعادت_شهادت_رسید.
🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺
#عباس_به_آرزوش_رسید
#تخریبچی_شهید_عباس_بیات
#شهادت_5_مرداد_67
#محل_شهادت: #پاسگاه_زید

چند روز بود که بچه ها #دشمن_رو_عقب میزدند و اون هم میرفت وخودش رو بازسازی میکرد و دوباره با تانک ها و نفربرهای اهدایی اربابانش که به قول بچه ها هنوز بوی نویی میداد حمله میکرد.
روز 5 مرداد ماه سال 67 صبح زود عباس و بقیه بچه ها منتظر دشمن بودند که با تانک هاش بیاد هرکی هرجوری بلد بود میخواست تلفات از دشمن بگیره و همه سعی داشتن ستون زرهی دشمن رو توی دشت پخش کنند تا بتونن ضربه های کاری بزنند.
هنوز آفتاب بالا نیومده بود که بچه ها درگیرشدند.
صدها تانک ونفربردر مقابل و از زمین و هوا هم آتش دشمن میجوشید.
هوا به شدت گرم بود و عطش رو هم همراهش داشت .
و آخر اینکه عباس و چند تای دیگه از #بچه های_تخریب در نبرد جانانه در محاصره تانک ها قرار گرفتند و توی دود و انفجا رمحو شدند.
ده روزی بود که خبری ازشون نبود احتمال اسارتشون زیاد بود .
بچه ها دعا میکردند که خدا #عید_یشون_رو_در_روز_عید_غدیر ، خبر سلامتی همسنگراشون قرار بده اما خبری نشد.
خبر دادن پیکر #شهید_عباسیان و #خانی_فرسنگی پیدا شد اما از عباس خبری نبود
پیکر #شهید_عباس_بیات_بیش_از_دو_ماه روی خاک گرم #شلمچه جا خوش کرد تا #اربعین_امام_حسین(ع) فرا رسید و پیکر مطهر شهید عباس رخ نشون داد .بالاخره عباس #دقیقه_نود_جنگ_به_سعادت_شهادت_رسید.
🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺
#عباس_به_آرزوش_رسید
#تخریبچی_شهید_عباس_بیات
#شهادت_5_مرداد_67
#محل_شهادت: #پاسگاه_زید

چند روز بود که بچه ها #دشمن_رو_عقب میزدند و اون هم میرفت وخودش رو بازسازی میکرد و دوباره با تانک ها و نفربرهای اهدایی اربابانش که به قول بچه ها هنوز بوی نویی میداد حمله میکرد.
روز 5 مرداد ماه سال 67 صبح زود عباس و بقیه بچه ها منتظر دشمن بودند که با تانک هاش بیاد هرکی هرجوری بلد بود میخواست تلفات از دشمن بگیره و همه سعی داشتن ستون زرهی دشمن رو توی دشت پخش کنند تا بتونن ضربه های کاری بزنند.
هنوز آفتاب بالا نیومده بود که بچه ها درگیرشدند.
صدها تانک ونفربردر مقابل و از زمین و هوا هم آتش دشمن میجوشید.
هوا به شدت گرم بود و عطش رو هم همراهش داشت .
و آخر اینکه عباس و چند تای دیگه از #بچه های_تخریب در نبرد جانانه در محاصره تانک ها قرار گرفتند و توی دود و انفجا رمحو شدند.
ده روزی بود که خبری ازشون نبود احتمال اسارتشون زیاد بود .
بچه ها دعا میکردند که خدا #عید_یشون_رو_در_روز_عید_غدیر ، خبر سلامتی همسنگراشون قرار بده اما خبری نشد.
خبر دادن پیکر #شهید_عباسیان و #خانی_فرسنگی پیدا شد اما از عباس خبری نبود
پیکر #شهید_عباس_بیات_بیش_از_دو_ماه روی خاک گرم #شلمچه جا خوش کرد تا #اربعین_امام_حسین(ع) فرا رسید و پیکر مطهر شهید عباس رخ نشون داد .بالاخره عباس #دقیقه_نود_جنگ_به_سعادت_شهادت_رسید.
🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#اوس_عباس_تخریبچی
#تخریبچی_شهید_عباس_بیات
شهادت : 5 مرداد 1367
محل شهادت #پاسگاه_زید
✍️✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

اواخر خردادماه سال 67 از قرارگاه دستور رسیده بود که یگانهای مستقر منطقه رو ترک کنند.
امکانات زیادی توی منطقه بود که فرصت عقب آوردنش نبود و برای اینکه سالم به دست دشمن نیفته به ما ماموریت دادند با مواد منفجره منهدمش کنیم.
پشت ماشین عباس پر از مین ومواد منفجره بود.
ما باید تمامی مقرهامون رو تله گذاری میکردیم.با عباس رفتیم #مقر_شهید_ضایی رو تله گذاری کنیم.مجبور بودیم سوله ها رو منفجر کنیم #مین_های_تلویزیونی رو در زاویه هایی کار میگذاشتیم که بیشترین تلفات رو از دشمن بگیره.
عباس مدام میگفت: جعفر مواظب باش طوریت نشه.چون احتمال خطر انفجار صدر صد بود.....
تقریبا کارمون تموم شده بود وباید قبل از غروب عقب میومدیم چون قرار بود پلی که روی رودخانه بود فکر کنم #پل_بعثت باشه ، بردارند و دیگه کسی تو منطقه تردد نکنه.
عباس پشت فرمون بود وپیچ های جاده رو با سرعت میپچید.
در مسیر عقب اومدن دو سه تا خمپاره وتوپ نزدیک ماشین خورد.
#حاج_امیر_یشلاقی(یحیوی) به خنده میگفت: اگر یک خمپاره بیاد پشت بار ماشین و با این همه مین ومواد منفجره ما به جای مفقود شدن مفدود میشیم.
مقابل بنه تدارکات لشگر عاشورا رسیدیم بچه ها تخریب اونها هم در تکاپوی انهدام تجهیزات بودند.
چند لحظه عباس ماشین رو نگه داشت که اگرکمکی خواسته باشند کمکشون کنیم.
یکی از بچه هاشون یک مین ضدخودرو دستش بود وداشت با زور مواد منفجره سی 4 رو وسطش جاسازی میکرد .
عباس پرسید میخوای چیکار کنی.
اون هم با خنده گفت میخواهم تانکر سوخت بنزین رو منفجر کنم.
عباس گفت تانکر خالی به چه درد میخوره.
اون بنده خدا گفت : خالی چیه برادر!!!!... چندهزار لیتر بنزین توشه.
#حاج_امیر_یشلاقی گفت: میخواهی اینجا جهنم درست کنی.
اون هم خندید وگفت بهتر از اینه که به دست دشمن بیفته.
با بچه های #تخریب_لشگر_عاشورا خداحافظی کردیم وعباس هم پاش رو گذاشت روی گاز. توی این دست انذازها بالا و پایین میرفتیم.
عباس میگفت تند بریم که الان این بچه های "یشجرعاشورا" با انفجار تانکر سوخت ما رو سوخاری میکنند.
همینطور که عقب میومدیم یکی از چرخ های ماشین پنجر شد.
از ماشین پیاده شدیم که لاستیک رو عوض کنیم که کاشف به عمل اومد که زاپاس هم پنجره.
اونقدر عصبانی شده بودیم که میخواستیم پنج شیش نفری عباس رو کتک بزنیم.
چاره ای نبود که ماشین با پنچری عقب بیاد.
مجبور شدیم بار ماشین رو سبک کنیم نزدیک پنجاه تا مین ام 19 از ماشین پایین ریختیم و خودمون هم پیاده شدیم وبه عباس گفتیم تو زودتر برو و از پل رد شو و پنچری ماشین رو بگیر تا ما هم خودمون رو میرسونیم.
#عباس_رفت وما هم با #حاج_امیر_یشلاقی پیاده ، مسیر رو عقب اومدیم.
از پل که گذشتیم عباسی در کار نبود....یکساعتی منتظر بودیم عباس نیومد با یک وانت اومدیم تا سردشت واز اونجا با مینی بوس اومدیم میاندوآب .... وقتی رسیدیم عباس رفته بود نهار بیار.... وقتی برگشت با #شهید_اسماعیل_خوش_سیر پتو رو رو سرش کشیدیم و تا اونجا که میخورد کتکش زدیم.کار که تموم شد عباس گفت خوب حالتون رو گرفتم....
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#روزی_که_پیکر_عباس_تبادل_شد
#تخریبچی_شهید_عباس_بیات
ولادت 6 مرداد 1344
شهادت 5 مرداد 1367
محل شهادت #شلمچه

✍️✍️✍️ راوی: #مرتضی_شادکام

بعد از قطعنامه 598 ، در اواخر مرداد سال 67 آتش بس بین ایران و عراق برقرار شد
با یه تعداد از بچه ها به عنوان #تخریبچی در خط #شلمچه حضور داشتم .
مواضع ما با عراقی ها خیلی نزدیک هم بود.
تعدادی از جنازهای عراقی در منطقه افتاده بود و یه تعد از پیکرهای شهدای ما هم در مواضع دشمن رها شده بود.
روزها کارمون این بود که اجساد سربازان عراقی رو جمع میکردیم و میبردیم نزدیک خاکریز عراقی ها و اون ها هم شهدای ما را میاوردند و رودرو مبادله میکردیم.
گاهی هم که جنازه عراقی پیدا نمیکردیم با مترجم میرفتیم نزدیک مواضع عراق و به اون ها غذا و سیگار میدادیم و اون ها شهدای ما رو تحویل میدادند.

یکی از روزها قرار شد سنگرهای کمین را کمی جلوتر ببریم برای این کار با مسوول محور منطقه رفتیم داخل #میدون_مین تا راهکاری برای جابجایی پیدا کنیم که بوی تعفن شدیدی توجه ما رو جلب کرد. به چاله انفجاری رسیدیم و جنازه ای در اونجا افتاده بود. از درجه های روی دوشش معلوم بود که افسر عراقی است.
کارت شناسایی اش نشون میداد که درجه اش سرهنگ است. دوماهی جنازه اش مونده بود و در اثر تابش آفتاب و گرما متلاشی شده بود.
مسئول محور با دیدن جسد این افسر عراقی خوشحال شد و گفت: این چیز خوبیه و خوب مى شه باهاش تبادل کرد.
یک مترجم داشتیم که از مجاهدین عراقى بود. او را برداشتیم و رفتیم طرف سنگر عراقى ها.
صداشون کردیم.
فرمانده عراقی ها که اون هم سرهنگ بود جلواومد و ما کارت شناسایی افسر کشته شده رو به اون نشون دادیم و گفتیم جنازه اش پیش ماست. فرمانده عراقی یک خورده به کارت نگاه کرد وهاج و واج مانده بود. باورش نمى شد.
یک دفعه شروع کرد به التماس کردن که شما را به خدا هرجورى هست جنازه او را بیاورید و مبادله کنیم.
. گفت:«من ۱۸ جنازه ایرانى در اطراف خاکریزمان جمع کردم که مى توانم آنها را برایتان بیاورم.» .
اصرار فرمانده عراقی رو که دیدیم. گفتیم: «نخیر ما حداقل پنجاه تا شهید مى خواهیم».
مترجم گفت ما به این شرط تبادل میکنیم و به سمت خط خودمون حرکت کردیم.
روز بعد دو سه نفر برداشتیم و بردیم بالاى سرجنازه سرهنگ عراقى.
به هر مصیبتى که بود بینى مان را گرفتیم که بوى تعفنش اذیتمان نکند. پلاستیکى کنارجنازه پهن کردیم و اون رو روی پلاستیک کشیدیم و اطرافش رو گره زدیم . وقتی میبردیم سمت خط عراقی ها به علت گرمی هوا دست هامون عرق کرده بود و پلاستیک لیز میخورد و مجبور بودیم جنازه رو روی زمین بگذاریم.
با هر مکافاتى که بود جنازه را بردیم برای تبادل.
عراقى ها هم بیست تا پیکر شهید آورده بودند.
اول روترش کردیم. شروع کردند به قسمت خورن که: «به خدا همه این اطراف را گشتیم، بیشتر از این پیدا نکردیم». البته مدام مى گفت که: «منطقه ما همه اش میدان مینه و آلوده است نمى شد بیش از وارسی کرد "
جنازه سرهنگ عراقى را تحویل دادیم و بیست شهید را گرفتیم و آوردیم به مقر.
پیکر شهدا سالم بود. با اینکه سه ماه از شهادتشان مى گذشت ولى بدن ها متلاشى نشده بود.
آنها را به تعاون سپاه تحویل دادیم که آنها هم به شهرهاى عقب انتقال دادند.
بعدها شنیدم پیکر مطهر #شهید_عباس_بیات از بچه هاى #تخریب_لشکر_10_سیدالشهدا_علیه_السلام که خودم هم مدتى در آن لشکر بودم جزو پیکرهایى بوده که ما تبادل کرده ایم.
روح همه ی شهدا شاد باشه
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹

@alvaresinchannel
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺
#عباس_به_آرزوش_رسید
#تخریبچی_شهید_عباس_بیات
#شهادت_5_مرداد_67
#محل_شهادت: #پاسگاه_زید

چند روز بود که بچه ها #دشمن_رو_عقب میزدند و اون هم میرفت وخودش رو بازسازی میکرد و دوباره با تانک ها و نفربرهای اهدایی اربابانش که به قول بچه ها هنوز بوی نویی میداد حمله میکرد.
روز 5 مرداد ماه سال 67 صبح زود عباس و بقیه بچه ها منتظر دشمن بودند که با تانک هاش بیاد هرکی هرجوری بلد بود میخواست تلفات از دشمن بگیره و همه سعی داشتن ستون زرهی دشمن رو توی دشت پخش کنند تا بتونن ضربه های کاری بزنند.
هنوز آفتاب بالا نیومده بود که بچه ها درگیرشدند.
صدها تانک ونفربردر مقابل و از زمین و هوا هم آتش دشمن میجوشید.
هوا به شدت گرم بود و عطش رو هم همراهش داشت .
و آخر اینکه عباس و چند تای دیگه از #بچه های_تخریب در نبرد جانانه در محاصره تانک ها قرار گرفتند و توی دود و انفجا رمحو شدند.
ده روزی بود که خبری ازشون نبود احتمال اسارتشون زیاد بود .
بچه ها دعا میکردند که خدا #عید_یشون_رو_در_روز_عید_غدیر ، خبر سلامتی همسنگراشون قرار بده اما خبری نشد.
خبر دادن پیکر #شهید_عباسیان و #خانی_فرسنگی پیدا شد اما از عباس خبری نبود
پیکر #شهید_عباس_بیات_بیش_از_دو_ماه روی خاک گرم #شلمچه جا خوش کرد تا #اربعین_امام_حسین(ع) فرا رسید و پیکر مطهر شهید عباس رخ نشون داد .بالاخره عباس #دقیقه_نود_جنگ_به_سعادت_شهادت_رسید.
🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🍃🌺
#شیرین_تر_از_عسل
#تخریبچی_شهید_عباس_بیات
✍️✍️ راوی : #محسن_اربابیان

#شهید_عباس_بیات سال 65 یا 66 #مسئول_دسته شده بود و با بچه های دسته رفتند تدارکات گزدان تا جنس های چادر رو جور کنند خلاصه وقتی جنسها رو تحویل گرفتند و به سمت چادرشان می رفتند یکی از بچه ها از عباس در حالی که انبوهی از پتو رو روی کولش گرفته بود و به سمت چادر میرفت پرسید .
#برادر_بیات مسئولیت را چگونه می بینی؟ عباس از زیر پتوها سرش را بیرون آورد و با لبخند که نه خنده همیشگیش که دندانهای کرسیش هم معلوم می شد جواب داد: #احلی_من_العسل!!!!
🍃🌺
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
@alvaresinchannel
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺
#عباس_به_آرزوش_رسید
#تخریبچی_شهید_عباس_بیات
#شهادت_5_مرداد_67
#محل_شهادت: #پاسگاه_زید

چند روز بود که بچه ها #دشمن_رو_عقب میزدند و اون هم میرفت وخودش رو بازسازی میکرد و دوباره با تانک ها و نفربرهای اهدایی اربابانش که به قول بچه ها هنوز بوی نویی میداد حمله میکرد.
روز 5 مرداد ماه سال 67 صبح زود عباس و بقیه بچه ها منتظر دشمن بودند که با تانک هاش بیاد هرکی هرجوری بلد بود میخواست تلفات از دشمن بگیره و همه سعی داشتن ستون زرهی دشمن رو توی دشت پخش کنند تا بتونن ضربه های کاری بزنند.
هنوز آفتاب بالا نیومده بود که بچه ها درگیرشدند.
صدها تانک ونفربردر مقابل و از زمین و هوا هم آتش دشمن میجوشید.
هوا به شدت گرم بود و عطش رو هم همراهش داشت .
و آخر اینکه عباس و چند تای دیگه از #بچه های_تخریب در نبرد جانانه در محاصره تانک ها قرار گرفتند و توی دود و انفجا رمحو شدند.
ده روزی بود که خبری ازشون نبود احتمال اسارتشون زیاد بود .
بچه ها دعا میکردند که خدا #عید_یشون_رو_در_روز_عید_غدیر ، خبر سلامتی همسنگراشون قرار بده اما خبری نشد.
خبر دادن پیکر #شهید_عباسیان و #خانی_فرسنگی پیدا شد اما از عباس خبری نبود
پیکر #شهید_عباس_بیات_بیش_از_دو_ماه روی خاک گرم #شلمچه جا خوش کرد تا #اربعین_امام_حسین(ع) فرا رسید و پیکر مطهر شهید عباس رخ نشون داد .بالاخره عباس #دقیقه_نود_جنگ_به_سعادت_شهادت_رسید.
🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
Ещё