دیگه غذا خوردن رو نمیتونم. یادم نیست از کِی ولی چندسالی هست که پرخوری عصبی اومده سراغم، فصل امتحانات و استرس هاش هم که بدجوری تشدیدش کرده... حتی دیدن و تصور کردن غذا هایی که دوست دارم هم حالم رو بد میکنه و فشاری که به معدهام داره میاره هم گرفتاری رو بیشتر کرده ولی نمیتونم مهار کنم این پرخوری عصبی رو :|
نوشتن، جواب دادن از همه مهمتر سوال پرسیدن بنظرم همیشه نحوهاش مهمه، اینکه چیزی که بیان میشه از سمت چه کسی به سمت چه کسی هست در چه زمانی و با چه حالت و نیازی هست خیلی مهمه، یادمه استاد آداب میگفت نحوهی بیان شما، اینکه تن صداتون به چه شکلی هست، ارتباط چشمی که برقرار میکنید و زبان بدن و... اینها از اون کلماتی که دارید استفاده میکنید توی صحبت کردن و ارتباط گرفتن مهم ترن...توی مجازی که خبری از حالت نگاه و معمولا تن صدا وغیره نیست چیزی که بنظرم میتونه میزان حس یا نیاز توی یک پیام رو مشخص علائم نگارشی هست. اینکه در پاسخ به یک سوال ساده علامت تعجب گذاشته میشه انگار تاکیدی همراه با کمی خشم یا تعجب از پرسیدن چیزی که معلوم و واضح هست و چرا پرسیده شده برام داره، اینکه بعد یک سوال شیش و هشت تا علامت سوال گذاشته میشه حس نگرانی یا نمیدونم عجله و خشم رو ایجاد میکنه در من خواننده، اونم در سوالی که گویندهاش نه عجلهای در گرفتن جوابش داره و نه خشمی...
دوستان چنل نویس،برای تکمیل کردن مجموعه داستان های کوتاهمون به شنیدن داستان های آدمای مختلف نیاز دارم تا بتونم طبق اون سناریو،داستان هرشخص رو به همراه فضای سازی متفاوت کامل کنیمو همچنین اختیار اسم داستان رو برعهده ی خود شخص میزاریم.اگر اینپیام رو توی چنل هاتون قرار بدید وبچه ها از طریق این لینک داستان هاشون رو برای من بفرستند،ممنون میشم.❤️ (این مجموعه مختص ژانر درام است*)
اگه اشتباه نکنم درس ۶ ادبیات دوازدهم نی نامه بود، معلممون با چه صدای زیبایی این شعر رو میخوند، هربار که این شعر رو میبینم یاد اون صدا میافتم...چه صدایی بود ولی...