https://t.center/rouhangizrumi
شصت سالگی به بالا اصلن هم بد نیست. دورهای از زندگیست که نه کسی دنبالت کرده که تند بدوی تا به چیزی برسی و نه هنوز فصل توقفت رسیده. زندگی در طمأنینه و آرامش سپری میشود. در نوعی سکون پویا و دلپذیر. فصلی از زندگیست که هرچیزی چه مادی و معنوی و تجربی که تا بهحال جمع کردهای، بهکار میبری. دیگر نه با کسی مسابقه و رقابت داری، نه حریف و هماورد میطلبی. نه دنبال جایگاه و پست و مقامی و نه این چیزها خوشحالت میکند. هنوز هم خواسته و هدفهایی داری که برایشان تلاش میکنی، اما میدانی که آنقدرها هم ارزش جنگیدن ندارند که کسی را زخمی کنی، یا زخمی شوی. با همهٔ دنیا در صلح هستی. نه از چیزی هیجانزده میشوی و نه تأسف گریبانت را میگیرد. انگار طوفان تمام شده و تو در آغوش آرام دریا پارو میزنی و از آبی آسمان و زلالی آب لذت میبری. دیگر نه قلهای برای فتح داری و نه چالهای برای افتادن. تا به اینجای زندگی بزرگترین درسی که آموختی این است که، «تهش هیچی نیست». پس به جای خسته کردن گردنت برای دیدن افقهای دور و به جای انتظار کشیدن برای اتفاقات خوب، از هرچیزی که دم دستت داری، دلخوشی میسازی. زمان حال را با ولع میبلعی و نقد را به نسیه نمیفروشی و امروز را با دغدغهٔ فردا برای خودت زهر نمیکنی. با دوستانت بیشتر وقت میگذرانی و بیشتر سفر میکنی. از جسمت آنقدر باقی مانده که بتوانی فعال باشی. و روحت... انگار جایی خیلی بالاتر از تو نشسته و به دل مشغولیهای گذشتهات پوزخند میزند. دلت میخواهد از همه بپرسی: «به کجا چنین شتابان؟». چون هراس داری در هنگامهٔ شتاب چیزهایی را زیر پایشان له کند که هرگز نتوانند جبران کنند.
روحانگیز رومی
۱۴۰۲/۰۴/۰۳
#یادداشت_روز
@rouhangizrumi