نج،روستای من و تو

#یار_دبستانی
Channel
Logo of the Telegram channel نج،روستای من و تو
@rostaye_nojPromote
1.23K
subscribers
8.55K
photos
1.12K
videos
275
links
#هوالخالق #روستایم_نج..... یکی از قدیمی ترین روستای شناخته شده ی ایران با قدمتی بیش از دوهزار سال ✌در صورتی که عکس و متن مرتبط با(روستای نج) دارید میتوانید به آیدی ادمین ها @nojkoh @noj_admin مراجعه نمایید... 🌺منتظر نظرات و پیشنهادات شما هستیم🌺
🌷تقدیم به #یار_دبستانی من و تو.......
دوران دبستان را چگونه گذراندید........🌷
در دوره دبستان در روستایمان نج وضع مانند اکنون نبود مدیران ما ا ز بخش یا حوزه آموزشی میامدن ما خیلی فقیرانه درس میخواندیم آب لوله کشی نبود بچه ها باید روزی چند بار نوبتی از قنات با ظرف برای معلم آب می آوردیم در زمستان بخاری هیزومی داشتیم معلم میگفت هر دانش آموز صبح که می آید سه تاپاله و یک گون بیاورد تا در بخاری بریزیم یادم می آید یکی از بچه ها مامور میشد تاپاله ها را میشمرد و اسم طرف را یاداشت میکرد اگر کسی نمی آورد باید درزنگ ورود به کلاس کلاغ پر میرفت . گاهی میگفتن نفری پنج ریال برای تعمیر مدرسه یا برپایی جشن ششم بهمن پول بیاورید ما ساعت ها گریه میکردیم تا پدر و مادر ما آن پول را بما بدهند و البته یک کتک مفصل هم بابت طلب کردن پول از مادرمان میخوردیم ما یک فراش مهربان داشتیم بنام مش ذلفقار خیلی زحمتکش بود او به ما خیلی چیزها یاد میداد . ما چهار زنگ داشتیم یکی زنگ کلاس یکی زنگ تفریح یکی زنگ غذا ویکی زنگ خانه . زنگ غذا زنگی بود که در مدرسه بنا به دستور دولت آن زمان تقذیه رایگان میدادن سیب زمینی آب پز لوبیا پخته کلوچه و نارنگی . یادم می آید همه ما یک قاشق ویک کاسه بهمراه داشتیم مش ذلفقار مسعول توضیح بود همه بترتیب صف کاسه بدست از جلوی دیگ رد میشدیم و مش ذلفقار در کاسه ما عدسی یا لوبیا میریخت و میگفت بخور شاه رو دعا کن . ما هرروز قبل از رفتن به کلاس صف می بستیم با اشارات معلم نرمش میکردیم بعد توسط یک نفر پرچم ایران بالا برده میشد وبصورت دسته جمعی سرود میخواندیم به این صورت
دستامونو میکنیم بالا
باهم دیگه میکنیم دعا
دعا به شاهنشاه مون
به شاه خوب و مهربون
خدا که مارو دوس داره
دعا مونو قبول داره
بعد از کلاس هم وقتی به خانه میرفتیم باید با صف میرفتیم یک نفر مبصر بود اگر از صف خارج میشدیم بمعلم میگفت و تنبیه میشدیم
در دوره ما دخترها وپسرها باهم به مدرسه می آمدن دخترها باید روپوش یقه سفید و پسرها باید کت یقه سفید داشته باشند .راستی اسم درس های کتاب فارسی ما از این قرار بود .
دوازده برادر
گاو عمو حسین
آرش کمانگیر
کوکب خانم
قوقولی قوقو
حسنک کجایی
کتاب من یار مهربانم
پطرس پسر شجاع
ادیسون
گراهام بل
دهقان فداکار
تصمیم کبرا
سیزده بدر
عید نوروز
کورش کبیر
بلدرچین و برزگر
ای مادر عزیز
روز نجات آذر بایجان
رضا شاه کبیر
راه آهن
شیرو خورشید
امیر کبیر
کاوه آهنگر
انقلاب سفید
سپاه دانش
فصل پاییز
اولین روز درس
آخرین روز درس
و خیلی چیزهای دیگر که من یادم هست و از حوصله شما خارج . این بود مختصر ی از شرح دوران دبستان ما که بزبان دانش آموزی نوشتم امید وارم خوشتان آمده باشد و مدیرمحترم من و تو نمره خوبی به من بدهد .......
🌸با تشکر از #مرد_کوهستان.آقای حمید مقدم🌸
🆔 @rostaye_noj
💕 @rostaye_noj 💕
همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
ای معلم یادو هم نامت بخیر
یاد درس آب و بابایت بخیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرداین مشقها راخط بزن
#حریری
#یار_دبستانی
💕 @rostaye_noj 💕
🌸🌸🌸🌸🌸🌸

🌷تقدیم به #یار_دبستانی_من و تو.......
دوران دبستان را چگونه گذراندید........🌷
در دوره دبستان در روستایمان نج وضع مانند اکنون نبود مدیران ما ا ز بخش یا حوزه آموزشی میامدن ما خیلی فقیرانه درس میخواندیم آب لوله کشی نبود بچه ها باید روزی چند بار نوبتی از قنات با ظرف برای معلم آب می آوردیم در زمستان بخاری هیزومی داشتیم معلم میگفت هر دانش آموز صبح که می آید سه تاپاله و یک گون بیاورد تا در بخاری بریزیم یادم می آید یکی از بچه ها مامور میشد تاپاله ها را میشمرد و اسم طرف را یاداشت میکرد اگر کسی نمی آورد باید درزنگ ورود به کلاس کلاغ پر میرفت . گاهی میگفتن نفری پنج ریال برای تعمیر مدرسه یا برپایی جشن ششم بهمن پول بیاورید ما ساعت ها گریه میکردیم تا پدر و مادر ما آن پول را بما بدهند و البته یک کتک مفصل هم بابت طلب کردن پول از مادرمان میخوردیم ما یک فراش مهربان داشتیم بنام مش ذلفقار خیلی زحمتکش بود او به ما خیلی چیزها یاد میداد . ما چهار زنگ داشتیم یکی زنگ کلاس یکی زنگ تفریح یکی زنگ غذا ویکی زنگ خانه . زنگ غذا زنگی بود که در مدرسه بنا به دستور دولت آن زمان تقذیه رایگان میدادن سیب زمینی آب پز لوبیا پخته کلوچه و نارنگی . یادم می آید همه ما یک قاشق ویک کاسه بهمراه داشتیم مش ذلفقار مسعول توضیح بود همه بترتیب صف کاسه بدست از جلوی دیگ رد میشدیم و مش ذلفقار در کاسه ما عدسی یا لوبیا میریخت و میگفت بخور شاه رو دعا کن . ما هرروز قبل از رفتن به کلاس صف می بستیم با اشارات معلم نرمش میکردیم بعد توسط یک نفر پرچم ایران بالا برده میشد وبصورت دسته جمعی سرود میخواندیم به این صورت
دستامونو میکنیم بالا
باهم دیگه میکنیم دعا
دعا به شاهنشاه مون
به شاه خوب و مهربون
خدا که مارو دوس داره
دعا مونو قبول داره
بعد از کلاس هم وقتی به خانه میرفتیم باید با صف میرفتیم یک نفر مبصر بود اگر از صف خارج میشدیم بمعلم میگفت و تنبیه میشدیم
در دوره ما دخترها وپسرها باهم به مدرسه می آمدن دخترها باید روپوش یقه سفید و پسرها باید کت یقه سفید داشته باشند .راستی اسم درس های کتاب فارسی ما از این قرار بود .
دوازده برادر
گاو عمو حسین
آرش کمانگیر
کوکب خانم
قوقولی قوقو
حسنک کجایی
کتاب من یار مهربانم
پطرس پسر شجاع
ادیسون
گراهام بل
دهقان فداکار
تصمیم کبرا
سیزده بدر
عید نوروز
کورش کبیر
بلدرچین و برزگر
ای مادر عزیز
روز نجات آذر بایجان
رضا شاه کبیر
راه آهن
شیرو خورشید
امیر کبیر
کاوه آهنگر
انقلاب سفید
سپاه دانش
فصل پاییز
اولین روز درس
آخرین روز درس
و خیلی چیزهای دیگر که من یادم هست و از حوصله شما خارج . این بود مختصر ی از شرح دوران دبستان ما که بزبان دانش آموزی نوشتم امید وارم خوشتان آمده باشد و مدیرمحترم من و تو نمره خوبی به من بدهد .......
🌸با تشکر از #آقای_حمید_مقدم، #مرد_کوهستان🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#کانال_فرهنگی_اجتماعی_خبری_مردمی_روستای_نج_من_تو