View in Telegram
در باب سرّ محبّت این بیت #حافظ، به‌ویژه مصرع دوم آن، بسیار مشهور است: کمالِ سِرّ* محبّت ببین، نه نقصِ گناه که هر که بی‌هنر افتد، نظر به عیب کند معنی مصرع دوم روشن است. می‌گوید بی‌هنران عیبجویند. اما دربارۀ مصرع نخست بسیار اندیشیده‌ام. این مصرع از نظر لفظی هیچ پیچیدگی و ابهامی ندارد. می‌گوید به نقص گناه توجه مکن، به کمال سرّ محبّت بنگر. اما سؤالی که ذهن مرا مشغول داشته و ظاهراً برای هیچ‌یک از شارحان دیوان حافظ پیش نیامده این است که «نقص گناه» چه منافات و تناقضی با «سرّ محبّت» دارد که حافظ آن دو را در برابر هم نشانده است؟ نیز باید پرسید این محبّت مربوط به کیست یا به سخنِ دیگر صاحبِ این محبّت کیست؟ کسی که گناهکار است؟ یعنی می‌گوید: «وقتی در کسی گناهی دیدی به جای توجه به این نقص، به کمال محبّتی که دارد نگاه کن»؟ از کجا معلوم هر گناهکاری دارای کمال محبّت هم باشد؟ پس این گزارش، پاسخ درستِ سؤالم نیست. در این مصرع محبّت باید مربوط به خودِ شخصی باشد که حافظ شعر را خطاب به وی سروده و او را اندرز داده است؛ یعنی تک‌تک ما. حافظ که «فکر معقول» دارد و می‌داند که در این جهان «گلِ بی‌خار» نمی‌توان یافت (یعنی هر چیز خوب و مطلوبی همراه با نقص و عیب یا عنصری نامطلوب است) به ما می‌گوید: «اگر در کسی گناهی دیدی به جای توجه به نقص او، به این کمال نگاه کن که سرّ محبّت در تو ایجاد می‌کند». ربط این دو گزاره در این است که اگر ما بر نقص گناه کسی متمرکز شویم دیگر نمی‌توانیم به او محبّت داشته باشیم. آن‌گاه از کمالی که محبّت می‌تواند به ما ببخشد بی‌نصیب می‌شویم. انسان بی‌گناه و بی‌نقص هم در عالم پیدا نمی‌شود. پس اگر ما به پند حافظ توجه نکنیم باید از همه بیزار باشیم. به زبان دیگر حافظ می‌گوید: مردم همه نقصی و گناهی و عیبی دارند. به جای توجه به این نکات منفی که باعث می‌شود محبّت در تو از بین برود، به این توجه کن که اگر بتوانی مردم را با وجود این نقصان‌ها به دلیلی دوست بداری از چه کمالی برخوردار می‌شوی. مگر ممکن است در وجود انسان‌ها هیچ چیز دوست‌داشتنی وجود نداشته باشد؟ حتماً چیزی ولو کوچک می‌توان در هر کس یافت که خوب و دوست‌داشتنی باشد. سرّی که محبّت دارد در این نکته نهفته است که اگر محبّت بورزیم احساسات بد ما به احساسات خوب تبدیل می‌شود. درست است که در چمنِ دهر «گل بی‌خار» نداریم؛ ولی «از محبّت خارها گل می‌شود». کیمیای محبّت این است. با محبّت به کمال می‌رسیم و این کمال به گمان بنده چیزی جز این نیست که در وجود خود آرامش و صلح را احساس می‌کنیم. به جای نفرت و جنگ و کینه، خود را در معرض احساسات خوب قرار می‌دهیم و این راز حال ما را خوب می‌کند. در ضمن یادآوری می‌کنم که در بسیاری موارد آنچه ما «نقص گناه» دیگران می‌دانیم زادۀ خیالات و توهم ما یا حاصل قضاوت‌های عجولانه و نادرست است. اما اکنون فرض می‌کنیم تمام گناه‌هایی که ما برای دیگران در نظر می‌گیریم واقعی باشد و آن افراد واقعاً گناهکار و ناقص باشند. پند حافظ دربارۀ برخورد ما با همین آدم‌هاست. می‌گوید همین آدم‌های ناقص و گناهکار را هم دوست بدار و به جای توجه به عیبشان، به کمالی که «محبّت داشتن به انسان‌های ناقص» یا «دوست داشتنِ گناهکاران» می‌تواند برای تو به ارمغان بیاورد توجه کن. در زندگی خودم و عزیزانم بسیار پیش آمده که به کسانی خالصانه و بی‌چشمداشت محبّت کرده‌ایم و پاسخمان را نه‌تنها با کم‌لطفی و ناسپاسی که با ظلم و نفرت و دشمنی داده‌اند. حتماً برای شما هم پیش آمده است. اعتراف می‌کنم که یکی از تلخ‌ترین چیزها در جهان همین است؛ اما وقتی به این بیت حافظ فکر می‌کنم تلخی این رویدادها در کامم کم می‌شود و بار دیگر فکر می‌کنم هنوز می‌توان در این دنیای آلوده نفس کشید و آدم‌ها را با تمام نقص‌ها و بدی‌هایشان دوست داشت. ____________ * در تصحیح خانلری به جای «سِر»، «صدق» آمده؛ اما به نظر بنده همان «سر»، مطابق تصحیح قزوینی و غنی، صحیح است. https://t.center/roshananemehr
Telegram Center
Telegram Center
Channel