آرزوی بیکاری
استاد ایرج افشار روز پایانی سال ۱۳۳۷ به همراه «سه تن رفیق موافق» خود، دکتر منوچهر ستوده و دکتر حافظ فرمانفرمائیان و استاد احمد اقتداری، عازم سفر نوروزی به یزد و کرمان و بندرعباس شد. در ۱۵ فروردین ۱۳۳۸ مجتبی مینوی در نامهای به افشار نوشت:
«امیدوارم در سفر یزد و کرمان در مصاحبت ستوده و فرمانفرمائیان به تو خوش گذشته باشد و تر و تازه برگشته باشی و پشتت باد خورده باشد و دست و دلت کمتر از سابق به کار برود!» (
نامههای مجتبی مینوی و ایرج افشار، ص ۲۵۳).
سخن مینوی شاید برای خوانندگانی که شناختی دقیق از افشار ندارند عجیب بنماید؛ زیرا در عرف «پشت کسی باد خوردن» بار منفی دارد و معمولاً میگویند مراقب باش پشتت باد نخورد که بعد نسبت به کار سرد و بیرغبت نشوی. همچنین «دست و دل کسی به کار نرفتن» معنی منفی دلسردی و ناامیدی و بیحوصلگی را میرساند. اگر غرض رفع خستگی و استراحت بود مینوی که نثری شیوا و رسا داشت بهراحتی میتوانست این مفهوم را با انتخاب واژههایی دیگر بیان کند و مثلاً بگوید: «امیدوارم پس از سفر هم چند روزی به استراحت ادامه بدهی و دست به کاری نزنی». اما سخن مینوی به معنی واقعی کلمه بلیغ است؛ چرا که گفتهاند «بلاغت به مقتضای حال سخن گفتن است». باید حال افشار را بدانیم تا معنی سخن مینوی را درک کنیم.
مینوی خوب میدانست که «دست به کاری نزدن» برای افشار ممکن نیست؛ چون مدام «دل» او به کار مایل است. نیز میدانست که افشار ارادهای پولادین دارد و همین که دلش به سمت کاری برود دستش نیز بیدرنگ به آن سوی کشیده میشود. پس علاوه بر «دست»، «دل» را هم دخیل کرده و گفته: «امیدوارم... دست و دلت کمتر از سابق به کار برود».
تقریباً تمام کسانی که با افشار ارتباط طولانیمدّت داشتهاند برای او آرزوی بیکاری یا کمکاری کردهاند و این ازآنرو بوده که کار او را قیاس از خود میگرفتهاند. با خود فکر میکردند من اگر اینقدر کار کنم حتماً هلاک میشوم. پس باید به افشار بگویم مراقب باشد و خود را هلاک نکند. مثلاً محمدعلی جمالزاده در ۲۰ مرداد ۱۳۶۲ برای افشار نوشته است:
«عزیزم افشار، تو بیش از اندازۀ یک نفر در این راهی که اختیار کردهای و یا قضا و قدر تو را بدان راه کشانیده است زحمت و مرارت و خستگی و دردسر چشیدهای و حالا هم به تصور اینکه مرد نباید پا از میدان بیرون نهد به دست خودت داری خودت را هلاک میکنی. اجرت با خدا ولی هیچ عیبی ندارد که قدری هم به فکر خودت باشی و باور نمایی که حق استراحت و نفس کشیدن هم داری و تصدیق نمایی که دنیا به تو قدرشناس نخواهد بود و به من و تو چندان اعتنایی ندارد و فضل و ادب و معرفت و فرهنگ هم چون ما برویم عزا نخواهد گرفت» (
نامههای ژنو، ص ۴۹۲).
برخلاف تصور جمالزاده افشار آنهمه کار را برای دریافت جایزه و توجه نمیکرد. او با تکتک ذرات وجودش عاشق ایران بود و خود را وقف دانش و فرهنگ ایران کرده بود. ازاینرو نمیتوانست دمی از پای بنشیند. امروز هم گرامی داشتن یاد افشار به کار او نمیآید؛ ولی باید از افشار گفت و نوشت تا مردمان دمسرد و کمهمت (بل بیهمت) امروز که با وجود ادعای وطندوستی همیشه در حال گله و نالهاند و به تنِ خود حاضر نیستند قدمی برای کشورشان بردارند بدانند وطندوستی راستین چیست.
از تصور نادرست جمالزاده یاد کردم؛ ولی لازم است بگویم تصور مینوی هم چندان درست نبود. او میپنداشت افشار در آن سفر یکسره به استراحت پرداخته و ندانسته که آن بزرگمرد نستوه در سفر و حضر مشغول کار بود و حتی سفرهایش هم به نوعی کار و تلاش برای ایرانشناسی شمرده میشد. بدینسان ناگفته پیداست آرزوی بیکاری یا کمکاری مینوی برای افشار هم، که بر اساس تصوری نادرست شکل گرفته بود، هرگز برآورده نشده است.
ــــــــــــــــــــ
مأخذها:
نامههای مجتبی مینوی و ایرج افشار، به کوشش محمد افشینوفایی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۲.
نامههای ژنو: از سید محمدعلی جمالزاده به ایرج افشار، با همکاری محمد افشینوفایی و شهریار شاهیندژی، تهران: سخن، ۱۳۸۸.
💐 ۱۶ مهرماه زادروز جاودانیاد استاد ایرج افشار
https://t.center/roshananemehr