✅ یه شاعری بود شعر بلد نبود و تازه امد بود تو کارشاعری و می خواست که خودی نشون بده و تمام شاعرهای شهر را دعوت می کنه خونه خودش شام و اسمش مثلا میری بود بعد شاعرها که میرسن خونش بلند میشه یه شعر در کنه و میگه 💧شاعر لر ییغیشیب میری سینن
و دو الی سه بار تکرار می کنه که بیت بعدیشو جور کنه نمی تونه و یه شاعر دیگه بلند میشه میگه 💧میری بیر پخ یدی هم الو سینن هم دیریسنن
خسته نباشید و اخر هفته خوبی داشته باشید،اخر هفته را با خنده بریم تعطیلات😂🌹 (امروز #اپدیت بعضی از #سهمهای_گروه را درج خواهیم کرد که در مرحله مهمی هستند)