*میشا زنگ میزنه جنسن* سلطان من دارم میرم وسط اتیش افتاب بگیرم میگن خوبه برا سلامتی تو نمیای یه دستیم برسونیم؟ *جنسن نگاهی به ساعتش میکنه* داش بزا جرد خانوم بچها رو برسونه یجای امن بعد میایم عشق و حال
*تونی بعد از اینکه میفهمه جنسن رفته تو آتیش* میدونستین منچقد اتشنشانی رو دوست دارم؟