💌 دفتر فرماندهی سر و صدایی شد
فرمانده سپاه کردستان از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد
مسئول دفتر گفت:" این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره
فرمانده گفت:" خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری".
سرباز جلو آمد و با بی احترامی و اهانت جواب داد و تقاضای مرخصی کرد
شهید بروجردی با لبخند جلو رفت و دست او را به گرمی فشرد
بعد هم او را برد داخل اتاق. صورتش را بوسید و گفت:
"ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است.می گم سه روز برات مرخصی بنویسند".
سرباز خشکش زده بود
وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند گوشی را از دستش گرفت و گفت:
"برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟
برای من؟
نمی خواد. من لیاقتش رو ندارم".
بعد هم با گریه بیرون رفت
بعدها آن سرباز راننده و محافظ شهید بروجردی شده
و خلاصه به شهادت رسید
آخرش هم به مرخصی نرفت
🌷مکتب حاج قاسم
@ravayatefabric
https://eitaa.com/ravayatfabric
http://splus.ir/ravayatefabric