«نبردِ واپسین»
نگاه کن!
دوباره اتّفاقِ تازهای
-که تازه نیست-
شرارهای فکنده بر وجود شهر
دوباره دستِ اژدهای رنگرنگِ قهر
پیالهٔ شرنگِ زهر
نگاه کن!
رسانههای شبمرام، بیدرنگ، بیتفنگ، بیفشنگ، با سلاحِ پرهیاهویی به اسمِ شایعه،
گلولههای چند تکّهٔ دروغ،
سیاهجامگانِ جبههٔ فریب،
صداقتِ چراغِ صبح را نشانه رفتهاند
نگاه کن!
نگاهِ تازهای به روزگارِ هم سپید و هم سیاه کن!
نگاهی از عمیقِ روشنی
به سوی ماه کن!
نگاه کن!
من و تو در میانهٔ نبردِ واپسین عصر ایستادهایم
نشانِ تیرهای زهربارِ مکر و حیلهایم
من و تو همتبار و همنژاد و همعشیرهایم
من و تو ریشهدار در وجودِ خاکِ پاکِ این قبیلهایم
نگاه کن!
که در کدام جبهه ایستادهایم؟
که دل به صحبتِ کدام دادهایم؟
نگاه کن!
به پرچمی که باشکوه و باوقار و استوار و جاودان
عَلَم شدهست در جهان
عَلَم شدهست در زمین و آسمان
نگاه کن!
به پیشرفتِ لشکرِ خدا به قلبِ سرزمینِ کفر و کین
به نوجوانههای هستیآفرین
به صبرِ سرخِ آرمان و آرتین
به آرمانِ کودکانِ این بلندْسرزمین
نگاه کن!
به مادری که سالهاست
نگاه میکند به در
که شاید از عزیزِ او کسی بیاورد خبر
ولی...
نگاه کن!
به دخترِ شهیدِ امنیت که سایهٔ سرش
برای انقلاب و کشورش
مسیرِ آسمانِ عشق را -به اعتقاد- انتخاب کرد و رفت...
فرشتهٔ عروج را مجاب کرد و رفت...
که انقلاب کرد و رفت...
نگاه کن!
به سینهٔ تباهِ غرب
به کشتیِ به گل نشستهاش
به خندههای زهربارِ این فرشتهٔ پلید
به مشتهای محکمِ گرهگره
که بر سر سیاه ابرهای سرد و سایهآوری فرود
که آسمانِ زندگی شود سپید
نگاه کن!
که چشمِ آفتاب سوی کیست؟
نگاه کن که پرچمِ امید،
به دست کیست؟
نگاه کن که روشنِ امید بردمید!
زمانِ دیگری رسید
نگاه کن!
شُکوهِ جاودان از آنِ ماست
زمان، زمان ماست
غرورِ بیکران از آنِ ماست
زمان، زمانِ ماست
وطن...
وطن...
وطن...
همیشه سربلند،
همیشه سرفراز،
همیشه پرچمِ سهرنگِ تو در اهتزار
همیشه پُرشکوه
همیشه برقرار
همیشه نامِ نامیِ تو غرقِ افتخار!
✍🏻 #مرتضی_کریمی_قهفرخی@rahnava_ir